دنبال كسي ميگشتم،
از جنس و قواره خودم. كه، زندگيم يكنواخت و تكراري شده بود
شاید یکی غیر از خودم میتونست از وضع نجاتم بده
شایدنجاتم بده از منه بي حوصله و شاكي
شاكي! اما شاكيها.
نه از اين شاكيهاي معمولي كه،
بشه با زير ميزي و زد و بند موضوع را ماسماليزيشن كرد
بعد عمري تازه فهميدم خودم حوصلهام از خودم و ادا اطفارهام سر رفته.
تازه داشتم دنبال يكي مثل خودم هم ميگشتم
كسي ميخواستم از جنس خويش
كه از خود ملول شده بودم
تا تو چه فهم كني
كه ازخود ملول شده بودم