۱۳۸۴ اسفند ۲۷, شنبه

خانه تكاني


بالاخره هر چي آت اشغال سال گذشته بود، ريختيم رفت
از رخت كهنه تا مبل هاي نيمه پاره و گاهي هم عشق هاي نيمه كاره
يك ليوان چاي تازه دم در خانه ي تكانده شده و عطر عود و موزيك آروم مي تونه ترتيب ضيافتي را بده كه خستگي از تنت بره
اما يك چيزي درست نبود يا ميشه گفت كه جور نبود ؟ !
صداي لرزش شيشه بخاطر عبور هواپيما منو به پشت سر برد و ياد دردي در ديروز در من زنده شد
همه چيز رو بيرون ميريزم الي اين خرت و پرت هاي گذشته !
چرا اوني كه فكر مي كرديم برامون مي ميره نمرد و حالا هم كه نمي خوام ديگه سر به تنش باشه
پر از نبخشيده هاي چندين دهه
چرا گولم ماليد ؟
اون كه عاشقم بود ، چرا گولم ماليد؟ مگه نمي گفت بي من اين زندگي رو نمي خواد؟
نه اينكه همه اون ها كه قراره گولمون بمالن ميا در ميزنن ميگن:
تق ، تق ، تق . من اومدم گولت بمالم ؟!
و ما در را براي هر كسي باز نمي كنيم . مگر اينكه اين قول كذايي كه خودمون هم فهميديم كذبه رو بشنويم و با چشم بسته وارد رويا بشيم !
فكر كنم خسته تر از اوني باشم كه اين كوله ي منفي رو هميشه با خودم حمل كنم , وقتش شده بود كه همه را بريزم دور . كاري كه همه اين سال ها نكرده بودم !
نمي تونستم هيچ كدوم رو ببخشم در نتيجه در كوله رو باز نمي كردم و اونم اون تو بچه مي كرد و سنگين مي شد !
آوردم و بازش كردم . پر از حماقت ها خوش باوري ها و همه ي سستي هاي خودم كه هميشه به گردن ديگري انداختم .
ادعا داريم , مي دونيم ! همه چيز رو مي دونيم . در حاليكه هيچي نمي دونيم
و همه اين شاهكارهاي تلمبار شده بر هم
از اشتباهات يا خوش خيالي هاي خودم بود .
همين قدر فهميدم اين كوله ي نكبتي همه اش شاهكار خودم بوده كه ديگران هم وارد ماجرايي شدند كه خودم اجازه داده بودم !
بياييد هم ديگر را ببخشيم و بپذيريم هميشه بي گناه نبوديم

۱۳۸۴ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

چهارشنبه سوري



چهارشنبه سوري در وبلاگ تعريف و محدوده ي خودش را داره , منم كه حوصله قصه و روضه ندارم فقط بعضي از بامزه هاش و ميگم !ا
در مازندران , هنگام غروب دختران دم بخت به كوچه‌ها مي‌روند و پشت پنجره يا دكه‌ي كسب فال گوش مي‌ايستند تا بشنوند كي به كي چي ميگه ؟
سخن را به فال خوب يا بد ازدواج خود تعبير مي‌كنه
*
در بعضي روستاهاي استان مركزي جواناني كه نامزد دارند از روي بام خانه دختر، شال خود را پايين مي‌اندازند و دختران در گوشه شال، شيريني و تخمه مي‌پيچند. اين رسم را شال‌اندازي مي‌گويند
در شيراز دخترهاي بخت بسته به محل معروفي به نام “خانه سيد ابوتراب” كه در داخل شهر در كوچه “شيشه‌گرها” واقع شده مي‌روند و زير درخت كهنسال آن خانه حلوا مي‌پزند و بين فقرا تقسيم مي‌كنند
از صاحب آن خانه يعني “سيد ابوتراب” كه گويا ششصد سال قبل از اين مي‌زيسته و صاحب كرامت بوده حاجت مي‌خواهند.در اين شب شيرازيان “بوخوش اسفند” را در آتش مي‌ريزند كه خانه را معطر كند
بوي “بوخوش” خاصيت گندزدايي هم دارد و از گذشته‌هاي دور مورد توجه مردم بوده است
در اين شب ، اسپند و كندر و گلاب و شمع حتما بايد در خانه باشد.اسپند و كندر دود مي‌كنند، گلاب به صورت خود مي‌زنند و شمع را به نيت روشنايي روشن مي‌كنند
گيلاني‌ها خاكستر آتش‌ شب چهارشنبه‌سوري را صبح چهارشنبه پاي درخت‌ها مي‌ريزند و معتقدند كه درخت ها بارور مي‌شوند


سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...