بالاخره هر چي آت اشغال سال گذشته بود، ريختيم رفت
از رخت كهنه تا مبل هاي نيمه پاره و گاهي هم عشق هاي نيمه كاره
يك ليوان چاي تازه دم در خانه ي تكانده شده و عطر عود و موزيك آروم مي تونه ترتيب ضيافتي را بده كه خستگي از تنت بره
اما يك چيزي درست نبود يا ميشه گفت كه جور نبود ؟ !
صداي لرزش شيشه بخاطر عبور هواپيما منو به پشت سر برد و ياد دردي در ديروز در من زنده شد
همه چيز رو بيرون ميريزم الي اين خرت و پرت هاي گذشته !
چرا اوني كه فكر مي كرديم برامون مي ميره نمرد و حالا هم كه نمي خوام ديگه سر به تنش باشه
پر از نبخشيده هاي چندين دهه
چرا گولم ماليد ؟
اون كه عاشقم بود ، چرا گولم ماليد؟ مگه نمي گفت بي من اين زندگي رو نمي خواد؟
نه اينكه همه اون ها كه قراره گولمون بمالن ميا در ميزنن ميگن:
تق ، تق ، تق . من اومدم گولت بمالم ؟!
و ما در را براي هر كسي باز نمي كنيم . مگر اينكه اين قول كذايي كه خودمون هم فهميديم كذبه رو بشنويم و با چشم بسته وارد رويا بشيم !
فكر كنم خسته تر از اوني باشم كه اين كوله ي منفي رو هميشه با خودم حمل كنم , وقتش شده بود كه همه را بريزم دور . كاري كه همه اين سال ها نكرده بودم !
نمي تونستم هيچ كدوم رو ببخشم در نتيجه در كوله رو باز نمي كردم و اونم اون تو بچه مي كرد و سنگين مي شد !
آوردم و بازش كردم . پر از حماقت ها خوش باوري ها و همه ي سستي هاي خودم كه هميشه به گردن ديگري انداختم .
ادعا داريم , مي دونيم ! همه چيز رو مي دونيم . در حاليكه هيچي نمي دونيم
و همه اين شاهكارهاي تلمبار شده بر هم
از اشتباهات يا خوش خيالي هاي خودم بود .
همين قدر فهميدم اين كوله ي نكبتي همه اش شاهكار خودم بوده كه ديگران هم وارد ماجرايي شدند كه خودم اجازه داده بودم !
بياييد هم ديگر را ببخشيم و بپذيريم هميشه بي گناه نبوديم