۱۳۸۵ شهریور ۲۵, شنبه

قنوس



تنها دلخوشی ققنوس مرگ است
برای آن كه بتواند زاده شود ابتدا می خواهد كه بمیرد
او فرزند خویشتن است
هم والد خویش است و هم وارث خود
هم دایه است و هم طفل
در واقع او خودش است
ولی نه همان خود، زیرا او ابدیت حیات را از بركت مرگ به دست آورده است

یک کیلیک


یک کیلیک
همه چیز از یک کیلیک شروع میشه , یا اصلا نمیشه
اما از وقتی که بشه . وامصیبت ها اگه خراب شه
تو می مونی و حیرونی اینکه چی شد ؟
این همونی بود که انقدر دوستش داشتم ؟
شروع می کنی برسی مجدد خاطره ها
چیزی نمی کشه موارد بزرگ و مهمی رو با حیرت فراوان در سوی تاریک شخصیت و تصاویر قدیمی کشف می کنی
به خودت میای می بینی عاشق یک دیو یا غول بی شاخ و دم شده بودی , شاید زیادی بهش عادت کرده بودی نمی فهمیدی ؟
وارد برزخ می شی , از یک سو با تمام قوا برای آروم کردن خودت مجبوری موارد تاریک رو دربیاری بلکه آرومت کنه
سوی دیگه وارد رویا و خاطرات عاشقانه میشی و اشکت در میاد
!!!!! یک روز این وسط ها با یک تصویر جدید مواجه میشی
بالاخره مجبوری تصمیم بگیری
یا یادش به خیر خاطرات و تجربه ی خوبی بود
یا خواهی گفت : مرده شور ریختش رو ببرم همون بهتر که رفت , اصلا نشون به اون نشونی که اون روز اون صدا نشونه بود , تا جون سالم داری بردار و برو این هم برای
اینکه دلت نسوزه
با وحشت , تنفر و دلخوری راحت تر میشه فراموش کرد ؟
تو نمی تونی همیشه منتظر بمونی و آه بکشی
زندگی رسم خوش آیندی است
که یک مرغ مهاجر دارد
دفتر رو می بندی و دفتر تازه با جلد رنگی و براقی که هنوز لب یکی از کاغذ هاش لوله نشده و تمام برگ هاش سفیده رو باز
می کنی و می نویسی
به نام حضرت عشق
تا .....................

عالیجناب من

یک خروار از تجربه و مورد خودم براش نوشتم
خود قدیمی رو از بایگانی کشیدم بیرون و سعی کردم بفهمه . می فهمم چی میگه , منم کشیدم هر کسی مدل خودش سختی را تجربه می کنه و شاید حتی در زندگی به نوعی با مرگ می رقصه
مال من از خودخواهیم بود
قصد داشتم بفهمه باید با خودش خلوت کنه و ببینه کجای کار گیر داره ؟
درستش کنه مسیرت عوض میشه
حالا واجب هم نیست تا دکترها گفتند , ما هم بمیریم ؟
باید مبارزه کرد. هیچ تجربه ای بی دلیل نیست
می خواستم بفهمه بعضی وقت ها ما هر چه می کشیم از منیت یا خودخواهی است
آخر سر برام نوشت
  فلانی
میگه : دست نیافتنی باش گفتم ! اوه , تا حالا با تلفن همراه , حرف میزدم و حالیم نبود ؟ !
طرف آنتن نمیداد

امان از عشق


خدا می دونست ما بی انرژی عشق روی زمین بند نمیشیم , عشق رو پدید آورد ,اما دست نیافتنی
بهش میگم بهتری میگه معمولی
خوابش نمیبره من می فهمم چی میگه , خودم هم به این درد دچارم
وقتی عاشقم نمی دونم یاد اون منو بیدار می کنه
یا اولین فکری که میاد فکر طرف مربوطه است
وگرنه , چشم تا باز میشه
انواع قبوض و چک و کارهای نیمه و ناتمام
از همه مهم تر اداره از ما بهترون و از همه بدتر شکست های احساسی به یادم میاد و تا آخر شب سگ اخلاقم
اما
اما از عشق که صبح ها طلایی و شب ها ستاره بارون تموم میشه
خدایا عشق را بر دل های ما حادث کن تا یکی , یکی این غزل معروف خدا حافظی را نخواندیم
خوب شد خانم ؟
مصیبت وقتی گروهی باشه دردش کمتر میشه
به یارو گفتند سیل اومد گوسفندهات رو برد . دست پاچه شد
طرف گفت : مال مش باقر و مش حیدر هم برده
گفت : اه ! خب شده دیگه

۱۳۸۵ شهریور ۲۴, جمعه

فراوانی




از تمام دعاهاى خير ساده زندگى قدردانى بكنيد، 
آنها كمك
خواهند كرد
فراوانى بيشتری راهش را به ما باز بكند

Ostad Hadi Parvarandeh




May 12, 1926, Tehran, Iran – October 13, 1997, California, USA

“The number one healer in the world.”
-- BBC News

“Twenty-five years ago I started out to find twenty-five cases of sacred healing. Despite my intense effort, I was able to collect less than a dozen proven cases until meeting Ostad Hadi Parvarandeh. This one remarkable healer has now provided one hundred medical records of his miraculous healing.”
-- C. Norman Shealy, M.D., Ph.D.
Founder of the American Holistic Medical Association


“Over the past few months, I have had the opportunity to closely observe the remarkable healing ability of Ostad Parvarandeh. The improvement experienced by several of my patients who have been seen by him, and my own personal observations lead me to believe that Ostad Parvarandeh is one of the foremost practitioners of energy healing in the world today.”


http://www.ostadhp.org/index.html

کلمه


فرمان نافذ خدا چون اراده خلقت چيزي كند به محض اينكه گويد موجود باش , موجود خواهد شد

انما امره اذا اراده شيئا" يقول له كن فيكون
می دونم اولین کسی که این هایی که می خوام بگم را می خونه خودشه
بهش میگم : شبت ستاره بارون
میگه : تو , نیز
حالا نه تنها این باشه , بیشتر تون این نقص فنی رو دارید . کلمات منفی راحت تر به زبان میاد تا مثبت! تا یک ساعت قبل داشت از مصیبت 11 سپتامبر می گفت
در دوهزار و شش سال بعد از میلاد , هنوز مردم متوجه تاثیر کلمات یا حتی افکارشون روی هم ومسیر خودشون نشده اند! الله و اکبر
حالا نقش تر از آزاده, من بود
قدیم تر کسی حالم رو می پرسید , تندی ابروها هشت می شد و با صدایی محزون: ای , < اینجا یک آه کوتاه > در ادامه : کم بد نیستیم
حالا تا ده دقیقه پیش صدای خنده ام تا اتاق بغلی می رفت بیایید خست نکنیم , با هستی وارد معامله بشیم . بدیم , بگیریم
چرا که نه؟
لبخند به هم , آرزوهای
صورتی طلایی , حنائی
آروزهای سبز
خنک
تازه
از جنس شبنم
باید انتخاب کنیم تیرگی یا روشنی ؟ من سوی روشنی رو می پسندم
ساده بگیم , ساده به هم نگاه کنیم و باور کنیم هم رو و دوستت دارم را دریغ نکنیم
هر چه به زبان میاری , انرژی اش وارد هستی و قصد خالق میشه و اون تجریه بعدی تو میشه
مواظب باشیم کلمات , زیرکانه اسیرمان نکنند
در آغاز کلمه بود
و کلمه
خدا بود
خدایا دل همه رو رنگین کمونی کن اما نرفتنی 

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

ساده باشیم



به قلبت گوش فرابده
با ندای قلبت حرکت کن
هر چه می خواهد پیش بیاید
سادگی کامل به بهای همه چیز تمام می شود

۱۳۸۵ شهریور ۲۲, چهارشنبه

thanks for everything with love



باورم نمیشه
چقدر سعادتمندم
هدایایی که نسیب هر کس نمیشه و تو به من دادی
این دو لینک بیشتر از کسان نا کسم به یاد تولدم بودند و چه کردند . هم از رز بابت دیشب ممنونم و هم پیام وبلاگش
پارسال رز برام تولد گرفته بود و هم آزاده که توپ و بسته به وبلاگ چه کرده!ا
بهمن و بابک از کارت های خوشگل تون که ذوق زده ام کرد از همه زیبایی های دنیا سپاس گزارم
خدایا
به تمامی زبان های زنده و مرده دنیا شاکر درگهتم

MY DAY'S


MY DAY'S

سپاس از سالی که رفت


خب از مایه ناسپاسی بیام بیرون و مراسم خودم را اجرا کنم
نیمه شبی مثل امشب بعد از زلزله ای بزرگ به دنیا اومدم . مامامم می گفت : از ترس تو یک ماه زود به دنیا اومدی بزرگتر که شدم روزی گفت : چه اشتباهی کردم من ! زلزله اون شب مال این بود که تو داشتی می اومدی

خداوندا از همه آنچه که طی این سال ها مرا ارزانی داشتی و نداشتی تو را شکر می کنم
از تک تک لحظات تجربه در زمین تو را سپاس دارم
از حمایتی که در لحظه به لحظه عمر دریغ نکرده ای , سپاس گذارم
از اینکه دو بار مرگ را نشانم دادی , تا قدر دم به دم عمر را بدانم تو را شاکرم
از هدایای بزرگی که به زندگی ام وارد کردی و شرهایی که مانع ورودشان به راهم شدی و من هرگز نفهمیدم سر به سجده می گذارم
روزی از تو جدا شدم که اراده تو بود
روزی هم به تو باز می گردم که باز اراده تو است
همیشه گفته ام که جز تو کسی را ندارم پس , همیشه تکیه گاهم باش , پدرم بودی و دیدم
زمینت را می بوسم که جز تو را سزای پرستش نیست
به خاطر مادر مهربانی که همه این سالها امنیت زندگانی ام بود ناتوان از گفتنم
به خاطر تک تک اعضای خانواده ام در هر لحظه که تنهای شان نگذاشتی
از تک تک تجاربی که در مسیر رشدم فراهم کردی متشکرم
خودت دانی که چنان زندگی کرده ام که هر لحظه بخواهی به سر خواهم آمد بی ترس و بیم
برای دیدن تولد امسال هم ممنونم خودت این سال را به خیر کن
و از همه دوستان خوبی که نمی گذارنداحساس بی کسی کنم

جبرئیل قهر کرده


نمی دونم چه کسی به اینها گفته من قراره پیغمبری استخفراله اولیا الهی کسی باشم ؟
خدا رو چه دیدی شاید این ها روی پیشانیم چیزی دیدند که خودمان ندیدیم
بابام جان در کتاب هم فرموده اند : ا
ما انبیاء را از نوع خودتان انتخاب می کنیم که دردهای شما را بفهمند
خب حالا به فرض اینکه این توهمات درست باشه که البته , اخیرا شنیدم از باب این سیستم جدیدی که وارد بارگاه کبریایی شده کمی اوضاع بهم پاشیده است
جبرئیل و چند فرشته دیگر رفته اند قهر زیرا با آمدن این اینترنت
خدا که روزها بیکار نشسته و از طریق ایمیل راه به راه وحی می فرستد و همه وارد دارو دسته انبیاء شده اند
به گمانم این همان عصر آگاهی است که در انتظارش بودیم
حالا آفتاب پرست خوشگله , من چرا نباید کم بیارم
نه جبرئیل رو دیدم و نه حتی یک اس - ام - اس. ابلاغ رسالت گرفتم . تازه این اداره از ما بهترون هم که کتابم رو گرفته نمیده . نبی بی کتاب تا حالا دیدی ؟ استخفراله!
من همیشه هم میگم : این مهدی بیای طفلک اگر یک روز بیاد هم کسی باورش نمی کنه به جرم ادعای کذب سر از اوین در میاره
کاتبین وحی قهر کردند که چرا خدا اس - ام - اس بازی می کنه
حالا توی این اوضاع بلوشو انتظار معجزه از من داری قربونت برم ؟
این هم برای اینکه بدونی می تونم مودم رو تغییر بدم , این مهمه آزاده خانم . اگه بدونی از لج این توسری سر از کجا ها در آوردم ایمانت رو از دست نمیدی



میلاد

سلامی بی مزه
ذهن تاثیر مستقیم بر جسم دارد و مدتی است ذهنم چنان درگیر شده که غلط نکنم دیگه باید غزل خدا حافظی رو بخونم . این همه غزل سروده شده اما ما جماعت فقط این یک غزل را از همه بهتر بلدیم
همه این روضه ها مال این بود که بگم مریضم و حال و نای نوشتن ندارم
بچگی ها کی می شنیدم کسی سنکب کرده فکر می کردم طرف سکته کرده و مرده . دو هفته پیش تجربه اش که کردم فهمیدم اسپاسم ریوی . یعنی نفس میره و تو بیهوش میشی . اما من که هر شب و هر روز با این رفیق شفیق عزرائیل نرد بازی می کنم , نمی دونم چرا یکبار نمیبره و خلاصم کنه
زندگی که تو انگیزه ای برای بیدار خوابی درش نداشته باشی نباشه بهتره
بابک از تولد گفتی . دل خوش سیری چند؟
بله با کمال تاسف و شرمندگی فردا تولدمه . اما این که ذوق نداره یادم نیست آخرین بار این ورود میمون به عالم امکان را جشن گرفته باشم
اما حالا از یک هفته قبل مریض میشم
هر چه به پشت نگاه می کنم می بینم یک برگ دیگه از این حساب جاری رفت و من غلطی نکردم!ا
ای روزگار عمر رفت و امیدوارم خدا نخواد که فسیل من رو همچنان سیار نگه داره
تبریک نمی خوام چون هیچ روز فرخنده ای نیست . سنم رفت بالا خودم موندم این زیر میر ها
رفقای قدیمی هم سرتون رو نندازین پایین بیاین اینجا که امسال دیگه حسابی سگم آقا من یه مقاله باید بدم یه جای اسلامی و مثل خر تو گل گیر کردم 

دعای عاجل فراموش نشه تا زودتر از این گل در بیام نه حسش هست و نه من اینکاره
خدا نبخشه اون هایی رو که با من چنین کردند . آمین
این عکس تولد چهارسالگی.
فکر می کردم فردا قراره چی بشه . خواب و خیال های کودکانه به سبک فیلم های هندی


۱۳۸۵ شهریور ۲۰, دوشنبه

MERMAID




خب دیگه از همه مرسی , تولد بازی بسه
آقا ما چه دلمون خوش آدمیم و از همه چی خبر داریم
دیگه زمین و چاله چوله هاش همه کشف شده حالا نوبت به کیهان رسیده
آخه جان مادرت فکرش رو می کردی به این بگن آدم یا ماهی ؟
من تا اطلاع ثانوی به این اولیا انبیاء غر نمیزنم
و خدا را شاکرم که اگه تنهام یک آدم تنهام
جای گلی خالی که چقدر از صبح برای اینها قصه بافته ؟
گلی : بدون خودش رو خودکشی داده از تو آب انداخته بیرون
حتمنی یه عشقی داره یه جایی الان منتظره
حتمنی عشقش باهاش قهر کرده اومده دنبالش بگرده افتاده از آب
بیرون و مرده
....................... الی آخر

۱۳۸۵ شهریور ۱۹, یکشنبه

بیا از خودمون خجل نباشیم




خانمی ایمیلی فرستاده که قسمتی اش رو کپی پیست می کنم . بعد هم جواب میدم


عشق یا نیازهای عاشقانه چیزی نیست که بشه در بوق کرنا کرد . اگر سهمت باشه پیداش میشه . چرا باید از خصوصی ترین احساسات یا نیازهای زنانه اینجا بگی ؟ تا بوده همین بوده مردها نامرد و زن ها تنها . اما مهمترین آن این است که ما حیا داشته باشیم زن های قدیم رو نداشتند از عشق حرف بزنند . تو فقط کم مانده نامه ای به دیوان لاهه بفرستی ؟ >ا

علت پیدایش گلی همین بود . اون موقع ها یک رفیق شفیقی به اسم قند علی به وبلاگ کیمیا می امد و همین‌ها را توصیه می کرد . من هم گلی را درآوردم . حالا کسی به گلی ایرادی نمی گیره .

دوم – عشق چه نیاز به حیا داره ؟
مگه عشق ننگ یا ناپاکه ؟
من مجسمه سازم . هر چه می‌سازم جفتند و به هم چسبیده
در ضمن اهل تفرش و هم ولایتی فروغ . آشنایان معتقدند من هم ژنی به اندازه او یا وقاحت دارم یا بی شرمم و یا یک تخته‌ام کمه ؟ وقاحت هم حدی داره
یک عمره داریم تاوان همین اخلاقیات پوسیده رو می دیم . چرا نیازهای انسانی که خدا درم قرار داده , باعث شرمم بشه ؟
کدام از شما اگه ترس همین اتهامات را نداشتید به قاعده من جسور نمی نوشتید ؟
شما مگر از خود شرمنده‌اید . یا عشق را گناه و ناپاک باور دارید ؟
خودت از بغل گرم و امن بدت میاد ؟
بدت میاد به شوق عاشقونه مقابل آینه بری و صد بار به ساعت نگاه کنی ؟
بدت میاد خوراکت رو با عشق و انتظار بپزی ؟
از چی بدت میاد که من حرفش رو زدم یکی مثل من همه را ذات طبیعی و حق انسانیش می دونه
یکی از پشت سرکوب های اخلاقیات پوشالی فریاد واویلا سر میده
آخ که اگه خانم می‌دونستی عشق بی مالکیت , در آزادی وسط همون بغل امن و گرم چقدر ما رو احیاء می کنه
آخ که اگه می دونستیم که این عشق چقدر خوبه . کفش آهنی پا می کردیم و شب ها به جای زار زدن برای نرگس می‌رفتیم دنبال عشق
هر کی می تونه فیلم
عشق - سکس - فلسفه ( آقای مخملباف ), رو ببینه


 

بستنی

نمي دونم خداوند به چند پيامبر و مسيح احتياج داره ؟
مگر من قراره چكاره بشم كه اين طور آزمون هاي دشوار در مسيرم قرار ميده ؟
حالا اگه نخوام مثل هيچ كسي ديگری باشم بايد كی روببينم ؟
تو دلت مي خواد بري بشيني در يكی از اين بستني فروشي ها كه از پشت ويترين بيرون دلت ميره
تا بخواهي برسي به درونش , رنگ و وارنگ بستني با طعم هاي مختلف مي بيني كه ذهنت مي تواند براي زماني درگير طعم هر يك از آنها بشه
پول كافي هم داري و وقت اضافه براي با دل سير يك بستني سير خوردن, اما من در يك كتاب خطي قديمي خوندم كه : اگر
كسي زماني كه قمر از عقرب مي گذره و زهره به خانه بهرام میرسه
و تو در بيابان لنگ كفش گم كرده باشي .............لاب لاب لاب
خوردن بستني شاه توتي , تو باعث سكته ي ناقص خواهد شد و تو كه از مسير كواكب بي اطلاعي , بايد هميشه طعم بستني را براي خودت تجسم كني
ممكن است , كمي شيرين , كمي قهوه مقداري هم وانيل و اندكي پسته با اسانس نسكافه از و کمی هم سس کچاپ باشه
چه آش شله قلمكاري از آب در مياد ؟
حالا اين حكايت من است و اين
عشق
که فقط از پشت شیشه نگاه من کنم
به قول گلی : تارشم اصنم نباهاس امتحانش کرد چون ممکنه وسطش یه بمب ساعتی باشه خانوم . این و اگه بیذاری کیمیان می گفت که خودم گفتم که لال از دنیا نرفته باشم
ماییم و ایی وصف العشق . حالا اگه ایی خانومه یه کاری نکرد ایی کیمیان منم بکنه تو قوطی
بذار پشت شيشه هاي تجسم عشق , گذران عمر كنیم خدا رو چه دیدی شاید خبری شد
من که بستنی سنتی اکبر مشتی رو ترجیح میدم پر از تکه های خامه ای


 

باور


راستش كلي تب دارم ولي نمي‌تونم بخوابم , بايد حتما چيزي بگم
جنس‌هاي جور و ناجور
دل هاي شكسته ، ترك خورده
راه هاي نيمه , نيمه رفته
روزگاري من همه‌جور باور و دل داشتم
از نوع بلوري
كريستال , رنگي , ساده
حتي گل‌مرغي‌
هايي كه از خانم‌جان به ارث برده بودم
باو‌هاي كودكانه اين فيلم‌
هاي هندي
باور فولادي , سنگي يا حتي مخملي
باورهاي بنفش , آبي و صورتي
اما امروز در پيچ وتاب تب و رختخواب ديدم هيچ كدام‌شان را سال هاست كه نديده‌ام ! يا از من گرفته‌اند و يا خورد شده
اما نميشه بي باور و اميد زندگي كرد . با كارگاهم ميروم تا باوري نوين بسازم . باوري پاك و زيبا . باوري كه وحدت وجود را در خود جاي دهد و هيچ كس تنگش نيايد
باوريي كه اجازه نده تب كنم يا از شكستنم در .............. قطره اشكي بريزم و و رو به تنفر كشم كه نامردمان بي‌
رحم اشك , تلخم را درآوردند
باورهايي بيمه . من حق ندارم با ساده‌
لوحي اجازه بدم حريمم را به آتش بكشند
پس باوري لازم دارم ضد حريق
اول بايد عشق را فراخوانم
آي عشق
آي عشق
چهره آبي‌ات پيدا نيست
قصد و اراده‌ام را به جهان عشق مي‌گشايم و گل‌باور جديد را از خاك عشق بر ميدارم
خداوندا عشق را برهمه ما حادث کن
من اصولا انقدر مریض نمیشم ! خیلی عجیبه , چی باعث شده ضعیف بشم ؟
تاریکی عشق؟
ممکنه کسی باور عشق را درم شکسته باشه ؟
نمي دونم شايد هم هذيان تب باشه ؟ بيشتر مقدور نيست . مانيتور جلوي چشمم عربي مي‌رقصه . برم كمي استراحت كنم . كالبد انرژي رو به كيهان بفرستم
انرژي شفا بگيرم و برگردم


جان من موزیک جدید رو حال می کنی ؟

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...