۱۳۸۵ مهر ۸, شنبه

اتوپیا

همه ما در زندگی از بچگی شروع کردیم به ساختن یک اتوپیا ، ما رشد کردیم و اتوپیا‌هم با ما رشد کرد . گاهی هم رشد نکرد و ساده و کودکاته موند
معمولا به جهت خلاف مسیر می‌ریم و از راه باز می‌مونیم
گاهی اراده محکمی ما رو به اون اتوپیا یا مدینه فاضله می‌چسبونه و در طی مسیر هدف مشخصه
بعضی‌هام اون رو قاب می‌کنند و همه‌جا با خود می‌برند ؛ فقط قاب می‌کنند . قدم بیشتری برای اون برنمی‌دارند
بعضی‌وقت‌ها هم بعد از رسیدن می‌فهمیم این همه سال به دنبال چیزی بودیم یا بارکش قاب‌عکسی بودیم که هیچ نفعی به زندگی ما نداده
خیلی‌ها به دنبالش کوچ کردند و بعضی هیچ‌کاری نکردند و هرگز هم نفهمیدند که ، هر انسانی اتوپیایی داره
این‌ها از همه خوشبخت‌ترند چون دنبال چیزی نمی‌گردند و هرآنچه را که لحظه حال می‌دهد ، پیشکشی است و به دیده منت دارند
بارها به نقطه‌ای رسیدم که مال من نبود و بیهوده انرژی تلف کردم
حالا منتظر به ماه خیره می‌شم و منتظر می‌مونم برای اون کسی که قراره زنگ اف ـ اف رو بزنه و بپرسه :ا
ا- ببخشید این بوی کیک از خونه شما میاد ؟

فرار


عصر که میشه یادم می‌افته که چقدر تنهام !
این تنها چیزی‌است که غمگینم می‌کنه ؛ ولی بیکار نیستم. از بیداری تا خواب هر لحظه کار می‌کنم
اینجام میام زنگ تفریح
اما می‌دونم
من یا همه آدم‌ها از تنهایی بدمون میاد چون، 

برهنه‌ایم و با خود تنها من از خودم فرار می‌کنم . تو چطور ؟
می‌شینم هی فکر می‌کنم چی شد ؟
تا حالا که همه‌اش گند زدیم ، باقیش چی قراره بشه ؟

بعد یادم می‌افته که ‌همه این شاهکارها رو خودم به تنهایی خلق کردم و
اگه قراره همین‌طوری ادامه بدم ؟ 
این لحظه‌است که دچار وحشت می‌شم !!!!!!!!
شاید اگه یکی‌دیگه بود ، انقدر سه نمی‌کردم ؟
به یاد یکی دیگه
می‌افتم دنبال داستان ، یکی دیگه کو ؟
وقتی نیست متصل کار می‌کنم . نمی‌بینی چه تند و تند اینجا می‌نویسم که هیچ لحظه‌ای با خودم تنها نباشم
اینجا هر روز کلی مهمون میاد و من با تک تک شما حرف میزنم
و
از خودم دور می‌شم


انسان خدا



نفخت فیه من الروحی
دمیدم از روحم در او
که البته در این جا منظور انسان است . چطور می توان روح الهی داشت و انسان خدا نبود ؟

روحی که بر اساس خلقت و تجسم خلاق در ما می تواند زندگی‌مان را خدای‌گونه کند او اراده می‌کند
به زبان می‌آورد و با اطمینان به شدن می‌گوید : 

موجود باش و موجود می‌شود
چند نفر از ما به این توانایی رسیده ؟

همه از اون در جهت منفی و ویرانی خودمان استفاده می‌کنیم
دید غلط و تاریک به زندگی باعث حزن انسان شده و او نمی‌تواند تصمیم بگیرد
نفس عمیق بکش
انرژی کیهانی در فضاست و باید آن را با تنفس عمیق فروداد و دوباره جان گرفت

انسان خدا ، 

مایوس نمی‌شود غمگین یا کثیف نیست ؛ او مبارزه می‌کند تا خود خالق زندگی‌اش باشد نه محیط و اخلاقیات پوسیده ی مذهب که تو را همیشه وابسته و محتاج دیگری غیر از خودت می‌خواهد
یک بت پرست که به همه چیز جز خود چنگ می‌زند و ذهنش دایم درگیر جهنم
است

انسان خدا
در جهت خلقت خود و زندگی زمینی و معنوی‌اش مبارزه می‌کند
بیایید انسان خدا را در وجودمان بیدار کنیم و 
صفات الهی را در خود پرورش داده تا به ابزارها و تکنیک‌های اشرف‌مخلوقات دسترسی پیدا کنیم
جهنم همین آتشی است که گاه در آن می‌سوزیم و بهشت لحظات خوبی‌است که شکرانه می‌دهیم

بیایید با هم انسان خدا را جستجو کنیم

هر کاری که می‌کنی از خودت سوال کن : 

خدا اگر بود چه می‌کرد ؟ 

۱۳۸۵ مهر ۷, جمعه

صبحت بخیر عزیزم



سلام ، صبح‌بخیر
فرقی نداره صبح اونور آبی ها الان به خیز صبح این ور آبی ها صبح شنبه بخیر هفته کهنه تموم شد
الهی شکر که یک هفته دیگه بی دردسر گذشت و با شما تنها نبودم
امیدوارم پیش‌بینی من درست باشه و
روز آفتابی ولی خنک اول پاییز رو شروع کرده باشید
و اگه یه کم گوش بدی صدای گنجشک‌ها رو از بین چنارها و کاج‌‌ها می شنوی و هم صدای مرغای دیگه
تو آينه به خودت سلام کن و اولین لبخند و بزن
بعد یک لیوان چای تازه دم یا قهوه صبحانه
الهی بازم شکر که تا اینجا خوب بود
اگه هفته رو خوب شروع کنی تا آخرش خوب پیش میره
اگه از اولش با غر و نق و ناله باشه تا آخر باید تلو تلو بخوری تا دندت نرم شه
پس سلام به صبح سلام به امروز و سلام به طبیعت ، به خورشید به درخت‌ها ، به اولین کسی که امروز می بینی یا به آبدارچی محل‌کار
سلام به سلامت و سلام به خنده
هر وقت هم کمی خسته یا محزون شدی سرت زو ببر کامل بالا و سقف یا آسمون رو نگاه کن و
چند نفس عمیق بکش

سلام صبحت بخیر نازنین



دبیرستان مرجان


دختر مدرسه‌ای که بودم می‌رفتم ، دبیرستا‌‌ن‌مرجان خیابون‌کاخ؛
نه جان‌تو ، مال صدسال پیش نیست
من جزو عقب مونده هایی بودم که بقول فرنگی‌ها ( بوی ـ فرند ) نداشتم   

و اونجا مد بود همه با ماشین‌های آخرین مدل بری‌فرندها بیان و برن
اما منه عقب مونده مثل همیشه، تحت الحفظ مثل بچه آدم با سرویس می‌اومدم و با همون برمی‌گشتم
البته بچه درس خونی هم نبودم
نمی‌دونم چطوری ولی بخیر گذشت
نه اینکه فکر کنید بچه مثبت بازی و اینها .

نه از خنگی توباغ نبودم .
ولی آقا حالی می‌کردیم توی این باغ دبیرستان مرجان .

همه بچه درباری های آخرین مدل و من مثل گاگول‌ها که هیچ ربطی به اونها نداشتم. 
فکر که می‌کنم، زیباترین سال‌های زندگی من در پی هراس خانم والده بیهوده رفت و من حتی یک‌بار هم موفق به تست این بوی‌فرندهای آلامد نشدم
و از فرط حماقت اولین آرسن‌لوپنی که سر راهم سبز شد،

قاپم رو دزدید و برد
الان با گذشت این‌همه سال من ماندم و ابهام تجربه‌های آن‌چنانی،

این‌چنینی،  دخترای دبیرستان مرجان


پدر مجرد


بچه پروها
هر چی بهشون هیچی نمی‌گییم باز از رو نمیرن

از قدیم گفتن:ا
آدم باید خودش عاقل باشه
مگه هر آدمی اسمش پدر یا مادر شد دیگه باید بره بخوابه توی گور و شما بچه فسقل ها آدمید و اون دل نداره ؟
من اصلا نفهمیدم کی مامان بچه‌ام شدم به خودم اومدم دیدم همسن نصف شما‌م و بیوه
یاد بگیر درس اول :ا
روح سن نداره
جسم بزرگ میشه ولی روح در سن کمال می مونه یعنی ، سی‌و‌سه
با ، پدرش از عصر اینجا بود
یک دختر هیجده ساله با یک بابای توپ و هنرمند و خلاصه حسابی ویترینی
البته به چشم من مربوط نیست چون ، با زن سابقش هم دوستم
وقتی رفتن حس می‌کردم شصت سالمه
از اول که اومد تا این بابای بدبخت خواست حرف بزنه
پرید و زد تو ذوقش که این حرف ها از تو گذشته و دیگه پیر شدی
شب بود دیگه که تحملم رو از دست دادم و گفتم : تو اگه دختر من بودی الان فسیل شده بودم بسکه روحیه خراب کنی
نتیجه می‌گیریم این بدبخت باتو تازه چقدر خوب ‌هم مونده ! آقا چهل و شش ساله
آدم‌های مجرد دیرتر از متاهلین شکسته میشن . به خودشون می رسند و چشم انتظارند و به قول نازنینی پشت ویترین
ولی ما به شماها به چشم فنچ نگاه می‌کنیم
شما فعلا تصمیم کبری و حسنک کجایی حفظ کن
این همون‌قدر که تو نیاز داری و شاید هم بیشتر ، نیاز داره ؛
این می‌دونه چی‌میخواد و چکار داره؟
بلده خرس کجا تخم میذاره
یا ناپلئونی بهتراز دانمارکی است

جمعه غروب



جمعه غروب همیشه اکثر آدم‌ها دل گیرند . من میگم بلاتکلیفی بین دو زمانی
نه روزه نه شب و تو برخلاف همیشه بیکار و توی خونه ای خیابون‌ها خلوت تر و کوچه‌ها ساکت‌تر
اصولا بین دوزمانی غروب سنگین عبور می‌کنه و باید حتما مشغول یه کاری شد یا از خونه زد بیرون
انرژی‌های هستی در حال جابجایی در زمان و ما همچنان سنگین
اگه می‌تونی چند‌بار بالا و پایین بپر
یا یک موزیک تغییر چراغ ها یا نور اتاق
یه چای تازه دم کن و
از رایحه خوش غافل نباش
بعد می بینی ماجرا عوض میشه
برای همین من هم دارم می نویسم .
منتظرم تا کاملا شب بشه
ولی به جای همه این ها هیچی نماز مغرب نمیشه


راز عشق





بلاتکلیفی در عاشقی هم خوب نیست
نمی‌دونی باید سکوت کنی تا راز برملا نشه ؟
خب اگه بناباشه سکوت کنیم و اون نفهمه ، ممکنه اون هم دچار همین مشکل باشه ؟ ممکنه اگه سکوت تو شکسته بشه مسیر به بهترین شکل جریان پیدا می‌کنه
یا
اما ، این از اون یا های اما داره
یا طرف اصلا تو باغ نیست و شاید حتی مست تاکستان عشق باشه و گندش بدجور در بیاد؟ 
خیلی می‌خوره توی ذوق آدم نه ؟
آره اینه ؟ معلوم نشد باید به طرف حالی کنیم یا ساکت بشینیم با غرور زندگی کنیم؟
اما جهنمش درست وسط همین دوتا راهه.
من یاد زلیخا می‌افتم که دیگ وسوسه و عشقش جوشان بود و معشوق گریزان
جان من این کتاب یوسف در آینه تاریخ رو بخونید .
ترجمه ذبیح‌الله منصوری . 
صد رحمت به فیلم .... من که نصفه کاره شیطان رو لعنت کردم و انداختمش کنار


زلیخا



گفتم زلیخا بذار یه کم غیبت کنیم
به نظر شما این جناب مه روی مه پیکر دربار فرعون یوسف اگه همون روزهای اول ، 
خانم رو کنج اتاق گیر انداخته بود ، 
دیگه این زلیخا انقدر عاشق و شیدا می‌شد ؟
در تانترا یوگا زن و مرد پیش از روز مقدس مدت‌ها با هم مثل خواهر و برادر زندگی می‌کنند . 

چون نباید بهم نزدیک بشن، 
شروع می کنند در ذهن از دیگری اسطوره‌ای ساختن یک .
هر چیز که تجربه نشه بزرگ می‌شه

ما هم با خودمون روراست باشیم

اگه رابطه‌ای بی‌زحمت بوجود بیاد دوستش نداریم ؟
این بانو زلیخا هم اگر یکبار کام دل از او ستانده بود دیگه
یوسف ، یوسف نمی‌شد


 

۱۳۸۵ مهر ۶, پنجشنبه

مرا آن ده كه مر آن به

چهارو نيم شد اينم بگم قول ميدم برم بخوابم
يه دلتنگيها و حزني هست كه بغضش تلخ نيست شيرينه
مثل وقتي كه به آسمون خيره ميشي و با خدا حرف ميزني . خدايي‌اش حيفم اومد نگم كه اين آزاده چه حال غريبي داره امسال . يك تجربه تازه تنها و غريب در غربت . بيايم همگي براي هم دعا كنيم خدا اسباب خير رو سر راهمون بذاره تا زمين كمي حالش خوب بشه
به قول گلي
زمين ديگه همين روزهاست از غصه بتركه
آخ تا يادم نرفته براي نارگل , مريم غريبم هم دعا كنيد اينها خيلي تنها و در غربتند خدايا آرزوي همه را مستجاب كن
الهي آمين

قضاوت



به قول روباه تقصير همه سوء تفاهم ها زير سر زبان است
آقا هر كي هر كجا هر كاري كرده تقصيره منه
چون حق قضاوت در باره هيچكس رو نداريم
بدجور به اين خانم تند شدم اينجا و براي همين خوابم نميبره
حالا بايد بگم منو ببخش
نمي‌دونم تو در چه شرايطي قرار گرفتي كه وارد اين ماجرا شدي يا حتي اون آقا يا اينكه واقعا چه حسي به او داري
چرا نمي توني جدا بشي ؟
هزارتا آيا و اماي ديگه . خداوندا اين تجربه رو هرگز در مسير من قرار نده كه روحم سرطان مي‌گيره
برابر همه باز از تو و خداي تو معذرت مي خوام

شهر رمضان


اينكه ميگن ماه رمضان
ماه خدا و قران و ماه
تقدير و سرتوشت
من جدي باور كردم
. چند ساله اين ماه كه ميشه
زندگي من زيرورو و عوض ميشه

البته براساس كار كرد طي سال و كم كاري

و اضافه كاري و 
رشوه خواري و 
مردم آزاري و
گريه زاري‌هاي سالم حساب م‌شه
در نتيجه خيلي مواظبم چون 
مي‌دونم هر سال يك ماه رمضان وقت حساب كتاب ميشه

خداي با قلم سفيد نور بزن تقدير ما را



ساعت زنگ زده


ساعت زنگ زده ,
ديگه زنگ نمي‌زنه چون زنگ‌هاش رو زده
مي‌دوني ساعت چنده ؟
چيه خب مي‌خوام بدونم , يعني ميگي سردر نياريم ؟
البته ساعت همه جور داريم ساعت خوابيده , نخوابيده
شماته‌اي , ديجيتالي . ساعت انتظار , ساعت قرار ؟
ساعت فرار،
ساعت آهستگي
ساعت سرعت
اما نه منظورم هيچ‌كدوم از اينها نبود منظور ساعت چنده بوده
اينجا نوشته سه و پنجاه و سه دقيقه بامداد
يك‌سري رفتم تو رختخواب هر چي سوره آيه بلد بودم هر چي يوگا و مديتيشن كه به يادم اومد كردم اما باز
خوابم نبرد و برگشتم بنويسم
كم غر بزنيد ببين ساعت چنده ؟
شما خوابيد ولي من حتي براي خوابيدن هم بهونه‌اي ندارم
آخه اينم شد زندگي ؟


حوا مادر مرده


و خداوند در مقدار شش روز همه را آفرید و پس از آن به خلقت عرش با عظمت پرداخت
بعد از خلاصی از بساز و ببند آدم را آفرید و آدم را تنها یافت
حوا را آفرید . 
به آدم داد و او هم خوش خوشان حوارا برد
هفته‌ای نگذشته بود که وی را پس آورد و گفت
خداوندا این که دادی نق می‌زنه نمی‌خوامش .
یا داره گریه می کنه ، یا چیز می‌خواد یا حوصله‌اش سر رفته‌است
حوا را گذاشت و رفت
به روزی نکشیده بود ، دوباره برگشت و گفت
خداوندا در خانه یادم آمد او گاهی هم می‌خندید . گاه عشوه گری می‌کرد . لقمه نانی می‌داد رختی اتو می‌کرد و ...... پشیمان شدم . بده ببرم
خداوند گفت
این بار آخرت باشد حوا را آوردی این‌بار بیاری پس نمی‌گیریم
عوض هم نداریم بکنیم
این شد 
حدیث ما که گرفتار این همه هول و ولاییم

خائن یا خادم؟



بابا چیه گندش رو درآوردید؟؟!!!ا
شوهرها رو دوست ندارید ، نمونید خیانت کنید
لطفا خواهش می‌کنم , تلاق بگیرید
گناه همه گردن من
این خودخواهیه
حالا من یه چیزی میگم . ولی فکر نکنید از این خبرهاست ! از این عشق تا اون عشق یک پاپ اعظم توی گور می‌کنم
تامین ‌و امكانات ، سقف و امنيت مال آقاي شوهر و هم حال و هول هم
دیگری؟
به ما میگن زن نه مرد
مردها می تونن در آن واحد چند زن متفاوت رو به دلایل شخصی خودشون واقعا دوست داشته باشن! باور كن من از دهن خيلي ها شنيدم
ما نمی‌تونیم . چون ذات زن یکه شناسه
نمی تونه خودش رو را براه دست چند نفر بده . زن شوهرداري
كه معشوقه داره را بهش چي ميگن ؟
مگه میشه بوی دو تن . دو تا بدن متفاوت . 

دو سکس متفاوت ..............رو همزمان تجربه کرد و دروغ های بزرگ نگفت ؟
روانت متلاشی میشه اگه نشد بدون کارت از این حرف‌ها گذشته
فقط به آینه نگاه نکن که روحت تاول می‌زنه

خیانت بزرگترین دروغی است که انسان به خودش گفت



 

نفس بکشیم




عجب هوای عاشق کش دو نفره‌ای
خوشبحال هر کی که نفر دومی داره ،
زندگی کنید و این هوا رو با عشق تنفس کنید 
عمیق 
عمیق

خیانت

حالا ما یک خالی برای خلق خدا بستیم ، شما جدی نگیریید که نه رسالتی دارم نه کتابی و نه کشکی نه ادعای شیخی نه باگوانی
عزیزی دردلی کرده که فکر کردم جواب رو اینجا بدم شاید بهتر باشه
عزیزم : عمل خیانات بالنفسه برای وجود یک زن جزو برنامه ریزی های ژنی نیست که نه جسم نه عقل و نه روح بتونه باهاش کنار بیاد
تو همیشه با خودت درگیر خواهی بود و هاله ات را آلوده انرژی بیگانه می ‌کنه که اگه مردت فقط کمی با هوش باشه حس یکی دیگرو روی تو می‌بینه
مگه ما مال مردها رو نمی‌فهمیم ؟ اغلب صداش درنمیاد
مذهبی نیستم که وارد شرعیات بشم . عقیده خودم رو میگم . خیانت از هر طرف کثیف و آلوده است . تو ببین چه حسی در مورد کاری که می کنی داری ؟
یا همسرت رو دوست داری ، که نداری وگرنه خیانت نمی‌کردی . حالا هم که نداری خب ولش کن تلاق بگیر چرا خودت رو درگیر عملی کردی که باطنت باهاش درگیره ؟
تو مادری از اونجا برمی‌گردی خونه‌ات ؛ با هاله‌ای تهی از انرژی خودت و وجدانی قلمبه . بچه ها و بعد همسرت که تو رو زن خودش می‌دونه و باور دارند
جنگ روانی از همین نقطه تو رو نابود می‌کنه احساس و جسمت بین دو نفر تقسیم میشه با دو شخصیت متفاوت . می‌تونی بگی از نظر روانی تو آدم سلامتی هستی ؟
عشق و زندگی زیباست ولی تو قبل از همسرت ، مرتکب گناه و خیانت نسبت به خودت شدی
انسان ، آدم یا کاری رو به تمام می کنه یا اصلا نمی‌کنه
اون مرد همه چیز رو می‌دونه و باز تو رو در آغوش می‌گیره و به اسم عشق ( شهوت ) از زندگی دورت کرده ، تو فکر می کنی واقعا عاشقته ؟
خیلی کثیفه مردی که از دیوار مردم بره بالا یا زنی که از خودش و شرفش مایه برای دزد خونه‌اش بذاره
اون بچه‌ها به تو میگن مامان ، یا اصلا نباش . یا همه‌اش باش . به بچه هات خیانت نکن و آلوده نبوسشون
ولی بیرون از اون خونه که باشی ، مثل همه ی زنها مادر مقدسی

۱۳۸۵ مهر ۵, چهارشنبه

روباه و شازده کوچولو

اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.
آن وقت صدای پایی را می‌شناسم که باهر صدای پای دیگر فرق می‌کند:
صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم
اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از سوراخم می‌کشد بیرون.ا
تازه، نگاه کن آن‌جا آن گندم‌زار را می‌بینی؟
برای من که نان بخور نیستم گندم چیز بی‌فایده‌ای است. پس گندم‌زار هم مرا به یاد چیزی نمی‌اندازد. اسباب تاسف است. اما تو موهات رنگ طلا است.
پس وقتی اهلیم کردی محشر می‌شود! گندم که طلایی رنگ است مرا به یاد تو می‌اندازد و صدای باد را هم که تو گندم‌زار می‌پیچد دوست خواهم داشت...
خاموش شد و مدت درازی شهریار کوچولو را نگاه کرد. آن وقت گفت:
-اگر دلت می‌خواهد منو اهلی کن!
-آدم فقط از چیزهایی که اهلی کند می‌تواند سر در آرد
انسان‌ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. 
همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکان‌ها می‌خرند. 
اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست... تو اگر دوست می‌خواهی خب منو اهلی کن!
شهریار کوچولو پرسید:
-راهش چیست؟
روباه جواب داد:
-باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گویی، چون تقصیر همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبان است.ا
عوضش می‌توانی هر روز یک خرده نزدیک‌تر بنشینی.ا
فردای آن روز شهریار کوچولو آمد .
روباه گفت
ا-کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می‌شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیش‌تر احساس شادی و خوشبختی می‌کنم.
ساعت چهار که شد دلم بنا می‌کند شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدرِ خوشبختی را می‌فهمم!
اما اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟
... هر چیزی برای خودش قاعده‌ای دارد



اهلی شدن


این ها رو اول نوشتم که بعدش بگم :
این همه درد انسان عصر تنهایی است.
چه موجودات غریبی هستیم!
چه قدر راحت جای عادت ها مون و حتی مسیر نگاه مون عوض می‌شه فقط چون به این اهلی بودنه احتیاج داریم
هنوز تلخی خداحافظی قبلی نرفته تو به یک صدا یک نگاه دیگه عادت می کنی !
این سیستم حیرت انگیزه وگرنه همه بعد از شکست های عاشقانه خودشون رو می کشتن ؟
ما نیروی حرکتی لازم رو داریم و همیشه می‌سازیم
که صبح از رختخواب بکشه ات بیرون

شب ها به شوقی پشت آینه بشینی و لحظه های
انتظار را همراه ثانیه ها هزار بار کنار پنجره تجربه کنی
اون موقع است که صدای ترمز چرخ های یکی با همه فرق داره و تو چند دقیقه زودتر ذوق می کنی .
به یک دلیلی شام می پزی !
غذات رو با عشق می پزی و طعم عشق می گیره و باز دری باز میشه و باز نگاهی
میگه : سلام

شکرانه


سر راه که می اومدم سری به آزاده زدم
بساط شکرانه اش براه بود

فکر کنم 

اگه امروز هم کواکب رو رصد می کردم ، همه چیز سر جاش بود ؟
به گمونم که امروز
، روز خدا بود ؟

 

نماز



وقت نماز چشمم به آسمون بود که نیلی می شد
یهو تو دلم ذوق کردم
انگار یکی از ابرها برام برق ‌زد ، نمازم که تموم شد رفتم کنار پنجره
نیلی می‌رفت به ارغوانی و نارنجی به شب
تمام وجودم شوق بود
ناخودآگاه سجده کردم و
زمین رو بوسیدم
یادم افتاد که چقدر کوچیکم و تو بزرگ
بغض کردم ، گریه کردم
اما ، به شوق
که ، تو رو دارم

عشق بدیم


فقط عادت داریم نق بزنیم
باید از لحظات زیبا هم گفت
ما حق نداریم امید را از هم بدزدیم
ما حق نداریم خط رو از گوره خر برداریم
باید بذاریم همه چیز همونی که هست خوب باشه
از قشنگی ها و یادهای زیبا
خاطرات عاشقانه زیبا
تموم شد .
ولی ما تجربه اش کردیم .
به خودمون که نمی‌تونیم دروغ بگیم ؟
بیایم همدیگرو هول بدیم دنیا رو باور بکنیم
بیایم برای رفع عطش غربت ،
رنگ شبی بی‌ماه شویم
آدم های تنبل فقط غر می زنند از زندگی و دنیا و آدم هاش ناراضی‌اند
بیاییم دنیا رو آبی ،
شب رو مهتابی
برای هم رسم کنیم
امید را ، آٱرزوها را ندزدیم
بد نکنیم
بد نگوییم
سلامت باشیم
مثل یک بچه خدا

سقف


سقف
تا حالا به سقف ها فکر کردی ؟
همه جور سقفی داریم . سقف بلند , کوتاه ؛ غریبه ، آشنا . گچبری ، کاه گلی
چند بار ، به چند تا از این سقف ها گفتی این خودشه . امن و صمیمی است؟

اما با این همه ، این سقف ها مال ما و آشنا نیست
نگران نشو اونی هم که فکر می کنی آشنا و موندنی است ، تو فکر کردی و مجرم افکار تو بوده نه حقیقت سقف
آدم‌ها می‌آیند و می‌روند اما سقف ها مثل دنیا هم چنان باقی است تا قیامت شان برسد
هر چیز طلوع و غروبی داره
خدایا سقفی ماندگار ،
امن ، صمیمی و مطمئن بده که زیرش تنها نباشم .
حتی اگه نصف سقف خودم باشه


امان از دوغ لیلی



فکر نمی کردم این پست اخیر ما رو به مرز جنگ جهانی سوم برسونه
راستش زن ها از قدیم با تو سری خوری مردها رو خراب کردن . 

وقتی هم که وارد جهان نت و ماهواره شدند . شروع کردند به تلافی و گندش رو درآوردن
به من مهر فمنیستی نزنید لطفا
به علاوه همه شاهدید که خودم از بس‌که دنبال جنس نایاب گشتم از حال و نا رفتم
بیایم با خودمون صادق باشیم
ما هم بد شدیم و عزیزی راست می گفت دیگه الان خانم ها رو نمی دونی واقعا چند سال دارند یا در اصل چه شکلی بودند ؟
خدا نگه داره امثال دکتر مظاهر‌ی و گریمور ها رو
یادش به خیر ابروهای کمند و پاچه بزی لیلی که برای مجنون خواب و خیال می‌شد و
خال بزرگ زلیخا شهره خاص وعام بود

حالا لیلی ابرو ته‌تو می کنه و

زلیخا هم با لیزر خال بر میداره  
جهان مثبت و منفی است و 
جمع اضداد کلاس هم نذاریم 
که نر و ماده مکمل هم هستند و ما به همین بدترکیب های بدقواره عشق هم ورزیدیم و باز خواهیم ورزید



۱۳۸۵ مهر ۴, سه‌شنبه

بادام تلخ



سلامي به طعم بادام تلخ
تلخ تلخ ولي نه كشنده كه به حد كافي تلخي هست كه نيازي به طعم سیانوور نباشه
زندگي اينجوریه ديگه , ما كه چهارچنگولي چسبيديم بهش و دست بردارش هم نيستيم بايد با همه چيزش بپذيريم
یک روزهايي مال ما نیست
و يك روزهايي هم مال ماست و هم مال خداست
يك روزهايي تنها مال ماست
و يك روزهايي هم نه روز براي ما و نه ساعت ساعت ما
یک روزهايي زندگي شيرين مثل عسل
و يك روز هايي كه تلخ مثل بادوم سوخته و يا دل سوخته . اصولا هر چي كه سوخته باشه و هنوز هم باشه
يك روزهايي گس دهن جمع کن و
يك روزهايي مانند مارمالاد
همينه وقتايي كه ياد بادام تلخي  
مارمالاد رونت يادت نره و هي غر نزن چرا اتاق كجه !
ما بلد نيستيم برقصيم . وگرنه اگه رقاص بوديم 
اتاق كج كه هيچي نوك سوزن هم مي رقصيم 
كافيه دلمون بخواد !


زنانه است

یک پیشنهاد فقط زنونه
بیایید جان مادرهاتون اونهایی که میایید اینجا و هیچی نمی گید . بنویسیم این مردها چه فوایدی در زندگی و جهان ما دارند که اینقدر هر کی یه جا حیرون یکی از این مارمولک هاست ؟
به همین خاطره که بعد از یک مدت دوباره با هیجان بسیار برای یکهزار و سیصد و نود و سه و نیم بارم تکرار می کیم : این دیگه خودشه
البته در این زمان می تونم با خونسردی بگم : این دیگه خود پدرسوختشه. چون کارشناسی ارشد رو گرفتی و میزنی برای دکترا

الان باز آزاده میگه : یا مرگ یا بی او زندگی هر گز

درست یادمه در دوره پارینه سنگی من این جمله رو هجده بار و تا عصر تلفن زنگی شصت و سه بار و در عصر ماهواره و نوشین انصاری
هزار دفعه گفتم تا شد, پدر سوخته
من هم یک روز عین شما ها عاشق بودم و حاضر بودم همه چیزم رو بدم و اون رو داشته باشم و اون ارث بابام رو .در نوزده سالگی عاشق بودم و دنیا رو بی اون نمی خواستم ببینم . صد رحمت به مجسمه حماقت
دست پدر سوخته ترین تولید ذکور خداوند رو گرفتم و مثل خنگ ها باهاش رفت دفتر خونه و زن شوهرم شدم
پدر که نداشتم و خانم والده هم با خیال خوش و مخالف و از همه جا بی خبر خونه نشسته بود . یک هفته نشد فهمیدم سه شد . ده سال بعد هم همه چیز برای سومین بار تموم شد .ا
اینم واسه اینکه فکر نکنید نفسم از جای گرم در میاد و نمی فهمم
ده تا مرد و بیار ماشین ها
موبایل 
و لباس هاشون رو بگیر و با شورت و جوراب بریز توی یک اتاق
دلت از همه شون به هم می خوره . تازه اون نیچه با اون همه سیبیلش هم این رو قبول داشت
موجوداتی که خوب دروغ می گویند ؛ اساتید سیاه بازی و دو در پیچوندن
خود خدام نمی شناسشون
منتظر فرصت و یک زن احمق
باقیش هم شما ها بگید از چی این مردها خوشتون میاد
که مثل مواد غذایی دچار کمبود آن می شیم ؟


مریم حیدرزاده


اين روزا

اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه ها فقط غم زندگيه

اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ستاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين روزا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه

اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما دلهاي پاك رو بردنه
بعدش اونو گرفتن و به ديگري سپردنه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه

اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه
جرم تمومشون فقط لذت آشناييه
اين روزا توي هر قفس يكي دو تا قناريه

شبها غم قناريها تو خواب خونه جاريه
اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه

رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فلكه
قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه
اين روزا عادت گلها مرگ و بهونه كردنه
كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه
اين روزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه
اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه

رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارن
مردم ديگه تو دلهاشون يه قطره دريا ندارن

اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره
هر جا يكي منتظر ورود يه مسافره
اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه

چشاي خسته تا ابد به در بسته مي مونه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه

اين روزا درد آدما فقط غم بي كسيه
زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه
اين روزا خوشبختي ما پشت مه نبودنه
كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه



مناجات ما


خود تلخش می خونه و می دونه من چی میگم
بیشتر از اون من از یک چیزه دیگه حالش رو بردم . از خودم
الان که می نویسم نیشم باز و خیلی خوشحالم از این که دیدم , هنوز آدمم
به همه اعتماد دارم و همه رو مثل خودم می بینم
همه رو دوست و باور دارم
هرگز فکر نمی کنم آسیبی در کائنات برای من باشه که هر چه هست خیر است و حتی نسبت به تو که خیلی تلخی چون من شیرینم و فقط شیرینی می گیرم
این برای من یک آزمون بود , ما هر لحظه در حال آزمونیم , باید هوشیار بود !
این هم آزمون من بود و برام از خود داستان با ارزش تر شد . خیلی مهمه آدم بودن باور کن
مومن کسی است که انسان است
من کودک مومنی هستم که هنوز آبی دریا و معجزه سیندرلا را باور دارد . این یعنی گذشته بر آسمان من نقشی نکشیده و همچنان صاف است و من 
هنوز چشم به انتظار بازگشت بادکنک صورتی ایستاده ام 

بچه ها و مذهب



یک حرف با مذهبیون
بابا آخه همه چیز دیدیم جز مذهب زوری
چرا با اعمال تون بچه ها رو از دین بری می کنید ؟
می خواهید مومن باشید مومن یعنی نزدیک به خدا . 
وقتی تاثیر خدا و مذهب از شما زندان بانی می سازه قراره این بچه ها بعدا دینی داشته باشند ؟
این ها بچه های حتی بیست سال پیش هم نیستند که چون ما مسلمانیم خود را مسلمان باور داشته باشند .
آنها اثبات می کنند
مچ می گیرند و در نتیجه از خدا و ادیانش متواری میشن .
دین یعنی آبرو 
 عشق 
امنیت  
  توکل و ایمان و ربطی هم به مذهب ندارد که ساخته انسان است . 
با رفتار تحمیلی هیچ یک در خودتان هم وجود نداره چه به این بچه ها که به شما به چشم زندانبان نگاه می کنند
خود خداشم با همه خدایی از هرکس به حد توانش تکلیف می خواد . 
بین پیامبرانش با هم هیچ تفاوتی قائل نیست
دین را تحمیل نمی کند که موهبت است انسان خدایی
تو خدا تر از خدایی ؟



قمر در عقرب


روزهایی که دنیا و کیهان حساب کتاب داشت همه قاط می زدند وای به امروز که از دیشبش اوضاع احوال کیهانی قمر در عقرب است .
امروز صبح يك مجموعه جورواجور مثل مريخ در ليبرا يك ناهنجاری را در رفتارما ایجاد می كند. (ساعت 5:28 صبح)انجمن 150 درجه با اورانوس در حوت تشکیل می شه مادامي كه ماه و مشترى تنومند را در عقرب يك جا جمع بنكه(ساعت 6:07 صبح) مواجهه مريخ ‌اورانوس :
خب حالا اینی که گفتم یعنی چه ؟
اگه با هرکی دعواتون شد یا رفتار زشتی از کسی نسبت به شما سر زد زیاد خودش رو ناراحت نکنید چون تحت تاثیر این اوضاع قاطی کرده ، يك وضعيت پرالتهاب توجه‌ بخواد يا يك نبرد هوش‌ مندان بين شما و دیگری ممکنه باشه مواظب روابط لاو تون باشید گند نزنید به همه چیز .
اتحاد ماه با مشترى ممکنه شانس خوبی رو بسازه یا تا حدى دعاى خير خانم والده یا رئیس گرام همراه تان خواهد بود .
خوشبختانه يك باره در بعد ازظهر ارتعاشات مريخ‌اورانوس كم می شوند، ونوس با جونو موازى است(ساعت 12:08 بعد از ظهر)) اگر از گرما عرق می ریختی هم به خیابان بروید , زیرا مريخ با یک كراوات مکش به طور ذهنی محركی برای شما خواهد شد که با پلوتو به اتحاد رسیده
ا(ساعت 3:23 بعد از ظهر) يك اوراق قرضه عشقى يك تزريق مطلوب در شریان عشق و تكيه‌گاه دريافت مىكنید.
ورزش هاى رزمى پشت در اصل قضيه‌اند. 
راستی از این ( گارد ـ اسپری )ها هم داشته باشید بد نیست یا پنجه بکس . خلاصه ساعات عصر را مواظب خودتان باشید تا این جنون کیهانی خورشید در مربع‌هاى ليبرا پالاس در برج جدى و فروکش کنه .
به پول توجیبی و مساعده هم فکر نکنید که امروز هیچکی راه نمیده .
به قول گلی :
ایی خدانم اگه راست به جای ایی که هی ما رو دعوا کنه و بیندازه جهندم 
 این سیتاره هاش و یه جا نگه داره که ایی طوری مردم دیوونه نشند یه بلاهانی سر هم بیارن
ا( ساعت 24 :10 دقیقه شب ) دیگه بشینید خونه و با خیال راحت تی ـ وی نگاه کنید .
ا(ساعت 6:17 صبح فردا )‌ ماه وقتى به كماندار آتشين داخل می شه خطر از سرمون می گذره
شوخی نیست گلی هم بی راه نمیگه , کلی از رفتار ما در نتیجه همین اثرات و جابجایی های کیهانی است

۱۳۸۵ مهر ۳, دوشنبه

آره کوچولو

دیدی به گربه که رو بدی سر دیزی سفره پهن می کنه؟
من اینجا حرف زیاد می زنم اما حرف مفت نمی زنم
من با همه راحتم چون خودم هست و می خوام مخاطبینم هم این آزادی را باور داشته باشند
ما حق داریم بدونه هیچ یک از کلیشه های کهنه و قراردادی عصر قاجار زندگی می کنیم . ما حق داریم آزادانه از احساسات پر افتخارمان حرف بزنیم
ما حق داریم زندگی کنیم
ما حق داریم خودمان باشیم . آمدیم که خود را تجربه کنیم نه دیگران
پس باید به خود احترام بگزاریم و شرمگین خویش نباشیم
وارد نت شدن فر هنگ نت رو هم لازم داره
این آقا کوچولو هم سن من را می دونه و هم من سن اون
وقتی می بینه من اینجا بی پروا از عشق یا بغل حرف می زنم معنیش اونی که تو فکر کردی نیست . فکر تو کثیف می بنه . فکرت رو بشور . انسان سرکوب شده , انسانی می شود عقده ای که هیچ کس را دوست نخواهد داشت جز خودش
؟که از من سراغ زن بیوه بگیره
یک بار میگم برای همیشه
البته اکثر شما سن و موقعیت من را می دانید برای تازه واردان نازنین و مهربان
با اینکه دو چیز رو هرگز نباید بپرسی
اول این که امام زمان که ظهور می کنه ؟
دوم سن خانم ها
در ضمن این لینک , پری هفت دریا وبلاگ دخترمه
اما من می تونم همسن مادر بعضی از شما و حتی تو پسرم باشم
نمی دونم شاید از خاصیت گرمای جنوب باشه جسارت


۱۳۸۵ مهر ۲, یکشنبه

منم که بی زبون



داشتم می رفتم بخوابم گفتم لال از دنیا نرم یه چیزی گفته باشم .
شاید صبح از خواب پا نشم
بیا
امروز هم رفت و ما هی نق زدیم و کار کردیم دور از جون شما مثل چیز
نه اتفاقی افتاد نه ما تونستیم سر خودمون گول بمالیم . این روزها که انگار یکی دنبالش گذاشته و تند و تند می روند
ما داریم به کجا می ریم
به قول گلی : ا
همه اش تقصیر ایی زمینه واسته ای که ماه خورشید و نبینه هی میاد جلوش رو می گیره و اونم تند تر میدوه که روش و کم کنه 
اونوخت هی تند و تند شب میشه 
روز میشه 
عمرما هم تند تندی تموم میشه
یا زمین و یه جا ببندین که اینا بچسبن به هم و روزها هی نرن یا بیذارید مام بریم ببینیم این عشق که میگن چه مزه ائیه ؟
این رنگی نوشتم خواب از چشمم نپره





دعای دکتر شریعتی

ای‌ خداوند! به‌ علمای‌ ما مسئوليت و به‌ عوام‌ ما علم‌، و به‌ مؤمنان‌ ما روشنايی
و به‌ روشنفكران‌ ما ايمان،‌ و به‌ متعصبين‌ ما فهم
و به‌ فهميدگان‌ ما تعصب،‌ و به‌ زنان‌ ما شعور، و به‌ مردان‌ ما شرف
و به‌ پيروان‌ ما آگاهی‌، و به‌ جوانان‌ ما اصالت
و به‌ اساتيد ما عقيده،‌ و به‌ دانشجويان‌ ما نيز عقيده
و به‌ خفتگان‌ ما بيداری‌، و به‌ دينداران‌ ما دين
و به‌ نويسندگان‌ ما تعهد، و به‌ هنرمندان‌ ما درد، و به‌ شاعران‌ ما شعور
و به‌ محققان‌ ما هدف،‌ و به‌ نوميدان‌ ما اميد، و به‌ ضعيفان‌ ما نيرو
و به‌ محافظه‌كاران‌ ما گستاخی، و به‌ نشستگان‌ ما قيام
و به‌ راكدان‌ ما تكان،‌ و به‌ مردگان‌ ما حيات،‌ و به‌ كوران‌ ما نگاه
و به‌ خاموشان‌ ما فرياد، و به‌ مسلمانان‌ ما قرآن‌
و به‌ شيعيان‌ ما علی،‌ و به‌ فرقه‌های ما وحدت
و به‌ حسودان‌ ما شفا، و به‌ خودبينان‌ ما انصاف
و به‌ فحاشان‌ ما ادب،‌ و به‌ مجاهدان‌ ما صبر، و به‌ مردم‌ ما خودآگاهی
و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصميم، و استعداد فداكاری،‌ و شايستگی نجات‌ و عزت‌ ببخش!ا

دکتر علی شریعتی

من و خدا



چند تا سوال يواشكي از خدا بي خبر مامان :
خدايا منو ببخش ولي چيزهايي هست كه بايد ازش سر در بيارم اين يكبار و نديده بگير و اجازه بده حالا كه كسي صدامو نمي شنوه از تو بپرسم .
خدايا 
این آدم هایی که به خواسته تو می میرند
روز قیامت باهات کاری ندارند ؟
تو نباید جواب اون ها رو بدی که به آرزوهاشون نرسیده مردن ؟
تازه فکر کنم این همه که شما همیشه خواستی وهمه مردند هیتلرم نکرده
تکلیف اون ها چی میشه ؟
حالا تو مطمئني خدا هستي , چه كسي اين را بتو گفته ؟
خدايا وقتهايي كه مواظب اعمال ديگران هستي , باز هم مي فهمي من چه مي كنم ؟
بچه كه بودم يواشي پشت پا گرفتم براي نازي
از اونوقت هر شب به خوابم مياد و برام پشت پا مي گيره
اين يعني جهنم 
يا از اين خيلي بدتره ؟
خدايا چرا فقط بچه ها گناه مي كنند و بزرگ ها هيچ وقت گناه كار نيستند ؟
روزي يكي , از دوستاي تو 
كتاب مقدس در دست داشت , ولي جيبم را زد
او را هم تنبيه مي كني ؟

مردي هم كه مي گفت فاميل تواست پسر همسايه را دار زد , تو به او گفته بودي اينكار و بكنه ؟ا
.........
راست است
كه تو فكر همه ما را مي خواني ؟ آيا حرف هاي بدش را هم مي خواني , يا فقط با خوبي سروكار داري ؟ا

خدايا قبل از اينكه ما را بسازي 
چكار مي كردي ؟
راسته كه همه زمين و آسمون مال تو است ؟
پس چرا همسايه ما غذا نداره بخوره ؟ 
نكنه تو خواستي كه گشنه بمونه ؟
تو كه خدايي خبر داري تو رو چه كسي بوجود آورده , يا تو هم نمي دوني ؟
پدر دوستم با تو هر شب حرف ميزنه و صبح ها دوستم و مادرش را كتك ميزنه
بعد نماز
هم مي خونه
به نظر تو اشكالي نداره ؟؟
اگه همه ما را به جهنم بندازي , بعد قراره چه كسي برات نماز بخونه
و تو گناهاش رو بشمري ؟ بي ما حوصله ات سر نميره ؟؟ا
چهارسالم كه بود, يروز حميد پسر بهجت خانوم اينا , وسط عروس دوماد بازي
يواشكي ماچم كرد , مامان دعوام كرد و مجبور شدم دهنم و
شونزده بار آبك بكشم .ا
حالا هم جرات ندارم به هيچكي ماچ بدم ولي هر شب خواب مي بينم تو منو انداختي
جهنم , حالا هيچ راهي نداره منو ببخشي تا زندگيمو بكنم ؟؟؟

 يكروز وسط نماز هول شدم و غلطي خوندم , ولي
حوصله نداشتم دوباره بخونم , منم واسه اينكه دعوام نكني , ديگه
نماز نخوندم كه اشتباهي با تو حرف نزنم . حالا
تو يعني خيلي از من عصباني هستي ؟؟ا

خدايا راسته كه خواستي با شيطون شوخي كني ما رو آفريدي و بعد باهاش شرط بستي ؟؟ا
پس ميشه با تو شوخي كرد و
شرط هم بست ؟
راسته كه شيطون و تو سر ايوب داشتين تخته بازي مي كردين ؟
تو كه خدايي
چرا ما رو براي گناهي كه آدم و حوا كردن , تنبيه مي كني ؟ 
براي تو يك سيب انقدر مهم بود ؟
ببخشيد ولي اين آخريش :
- تو كه خدايي چرا بهشت و انقدر
بزرگ نساختي كه براش , كنكور نذاري ؟

سفر , بايد رفت



آخ كه چه قدر با اين هواي عشقولانه دو نفره دلم يك سفر نه, دلم شمال مي خواد
اون جا هم كه لاكردار خودش همين طوري مي طلبه
بابا شوخي كه نيست راه ميرم , 
هر نفسي كه مي كشم پر از عشقه . 
ولي چون مواد اوليه پيدا نيست دايم چون ديگي برآتشم
آقا موضوع اين , ما همه فابريك عاشق به دنيا ميايم ولي عاشق كي ؟
الله و اعلم
من كه ديگه دستم به اين كامپيوتر كوفتي نميره رسالت هم كه ماليد و برج ميلاد معروف شد .
از ديشب تصميم گرفتم
با عشق به آينه نگاه كنم
با عشق به مردم لبخند بزنم
با عشق آشپزي كنم با عشق سفر برم و با عشق , عشق كنم
وقتي وجودم لبريز از عشق شد 
اون یکی هم پيدا ميشه
مگر اينكه خل شده باشم و فكر مي كنم دايم عاشقم
بي متريال كه ماكاراني درست نميشه؟
ميشه شفته خميري چسبناك كه سر دل گير مي كنه و حتي ممكنه باعث خفگي بشه
آزاده يا تو بيا يا من . 
همه سه طلاقه ام كردند تو هم كه تنهايي
بيا بريم عشق رو پيدا كنيم , جدي بچه هاي اين دوره هم همه از دم موجي هستند
مفت چنگ باباهاشون با اون بهشت زپرتي كه گولمون ماليدن


ختم نبوت


به خير و خوشي و سلامتي ديشب اين جناب جبرئيل بالاخره آب پاكي رو روي دستم ريخت و گفت :
به دليلي عدم مجوز چاپ كتاب شما
از وحي و هر گونه مهر نبوت معذوريم تا تائيد ارشاد
خوب شد وقتي حضرت رسول آمد اين بساط ارشاد پهن نبود 
وگرنه الان همه هنوز بت پرست بوديم .
منم دكان را تخته و تصميم گرفتم حال كه قرار نيست نبي بشم . زن باشم
اما زن ها .
يه چي ميگم يه چي مي شنوي
جبران همه اين سال ها كه در غار ديو سفيد چلك بست نشستم را خواهم كرد .
ما كه قرار نيست مثبت باشيم به درك ميريم مزه زنانگي را مي چشيم . 
بذار ما هم بريم در ليست سرقفلي داران زير پل 



سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...