۱۳۸۵ مهر ۲۲, شنبه

گذار عشق


از هر چه بگذریم ،از عشق نگذریم
فکر نمی‌کنم عشق یا تعلق خاطری داشتن. امری غیرالهی. یا شادی و خنده کفر ابلیس است
خوب ، بد ، زشت مفاهیمی است که ما برای حدوث تعریف می‌کنیم . وگرنه بالذاته در کائنات شری وجود نداره
به ‌قول گلی که میگه
آخرش ما نفمیدیم ایی عشق و خدا ساخت، یا شیطون ؟
صرف که داشته باشه
عشق خدایی می‌شه و فقط واسه بزرذگتراست
وقتی پای ما کوچیک‌ترها میاد وسط، عشق گناه دار می‌شه و من باهاس شونصد بار دهنم و آب بکشم
شب هم از ترس همسایه کوچه پشتی که چون با زنش ظهر عاشورا همبستر بوده و هر دو سنگ شدن نتونم بخوابم. فکر کن در ذهن یک دختر بچه چه‌قدر می‌تونه جاودانی بشه؟
همه امشب ظاهری افسرده و به خاطر جو موجود کمی غمگنانه ، حسابی حال عجیب
من‌هم دارم
نه ، قیافه‌رو ندارم. حال خوش این شب‌ها رو منم دارم . شب‌های سرنوشت ! شب‌های گذار
گذار از من تا او
ولی به‌این معنی نیست که نگم چه‌قدر دلم عشق می‌خواد
یکهو حس کردم چه‌قدر تنهایی تلخی است! باز فهمیدم جای چیزی خالیه
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

جهان موازی


زندگی بیش از چیزی است که آموختیم. هستی سراسر حیرت‌اگیزو بی‌نهایت به پیش می‌رود
بچگی فکر می‌کردم ، این آسمون کجا تموم می‌شه ؟
حالا می‌بینم قرار نیست‌تموم بشه. هر نقطه پایان آغاز دیگری رو می‌سازه. تولدی دوباره به تداوم هستی کمک می‌کنه
جهانی در دل جهان دیگر . حوصله داشتی یک نگاه به سایت ناسا بکن
گاهی فکر می‌کنم ، این‌بار که خواستم به‌دنیا بیام ، نقشی رو انتخاب کنم که در همسایگی ستاره‌ها باشه. اما از طرفی می‌ترسم دچار دردسرهای شازده کوچولو بشم
من‌هم ستاره‌ای دارم
شاید بهتره بگم همه ما مرکزی داریم که از اون‌ها تغذیه می‌کنیم . شاید یکی از کاربردهای نماز همین باشه ؟
اما همین‌جا ، همین حالا ، روی زمین.عجایب بسیاری هست که هنوز از آن بی‌اطلاعیم. مثل جهان‌های موازی
یا دروازه‌های ورود به آن‌ها
ما نشستیم و خودمون رو کامل می‌دونیم. نق می‌زنیم چرا یک پای بساط لنگه؟
به همین زودی می‌خواهی دنیا رو کشف کنی ؟
بدونه تجربه یا شناختی ازخودت ؟
بهشت از تو آغاز می‌شه

شهادت آب

شکر نمردیم و یک محقق علمی مطلبی متافیزیکی رو به اثبات رسونده آب باور کن
همه‌ی هستی روح داره و زنده‌است . خبر رو میذارم تا خیانت در امانت نکرده باشم




پروفسور «ايموتو»‌كه يافته‌هاي خود را در سه جلد كتاب ارائه كرده است، معتقد است كه مفاهيم متافيزيكي محيط بر روي تركيب مولكولي آب تأثير مي‌گذارد.
اين دانشمند ژاپني كه فارغ‌التحصيل دانشگاه يوكوهاماست، داراي يك مؤسسه تحقيقاتي به نام SHM در ژاپن است كه امور تحقيقاتي مربوط به كريستاليزه شدن آب را در آنجا انجام مي‌دهد

آب، پيام مهمي براي ما دارد

آب به ما مي‌گويد كه نگاه عميق‌تري به خودمان بيندازيم. زماني كه با آيينه آب به تماشاي خود مي‌نشينيم، اين پيام به طور شگفت‌آوري خود را شفاف و درخشان مي‌كند
مي‌دانيم كه زندگي بشر مستقيما به كيفيت آبي كه در اطراف ما يا درون بدن ماست، روي آورده است


تصاوير و اطلاعات ارائه‌شده در اين مقاله،‌ بازتابي از فعاليت «ماسارو ايموتو»، محقق خلاق و روياپرداز ژاپني است. «ايموتو» كتابي با نام «پيغام آب» منتشر كرده كه برگرفته از يافته‌هاي تحقيقات جهاني وي استآب رودخانه فوجی وارا ، پس از انجام دعا و نیایش



اگر شما نسبت به تأثيرپذيري افكارتان از وقايع درون يا پيرامونتان شك و ترديد داريد، اطلاعات و عكس‌هايي كه در اينجا آورده شده را ببيند
اين تصاوير مستقيما بر اساس نتايج به دست آمده در كتاب انتشاريافته «ايموتو» است، مطمئنا در فكر و ذهن شما دگرگوني پديد مي‌آورد و عقايد شما را عميقا تغيير خواهد داد
بنا بر آنچه در كتاب «ايموتو» آمده است، ما به مدارك حقيقي دست يافته‌ايم كه نشان مي‌دهد، انرژي ارتعاشي بشر، افكار، نظرات و موسيقي بر ساختار مولكولي آب اثر مي‌گذارد
آب، ماده‌اي بسيار سازگار است، به گونه‌اي شكل فيزيكي آب به آساني با محيطي كه در آن هست، انطباق پيدا مي‌كند و نه تنها از نظر فيزيكي تغيير مي‌كند، بلكه شكل مولكولي آن نيز تغيير مي‌يابد
انرژي يا ارتعاشات محيط، شكل مولكولي آب را تغيير مي‌دهد. از اين جنبه، نه تنها آب توانايي آن را دارد كه از حيث ديداري، محيط خود را منعكس كند، بلكه از حيث مولكولي هم در انعكاس محيط اطراف خود عمل مي‌كند. «ايموتو»، تغييرات مولكولي آب را به وسيله تكنيك‌هاي عكسبرداري و مشاهده ميكروسكوپي به صورت سند و مدرك درآورده است
به اين صورت كه وي قطراتي از آب را به صورت يخ درآورده و سپس آنها را در يك فضاي تاريك ميكروسكوپي مورد آزمايش كه از قابليت‌هاي عكاسي برخوردار بوده، قرار داده است
تحقيقات وي، آشكارا تغيير شكل ساختار مولكول آب را به نمايش گذاشته است و اثر محيط بر ساختار آب را نشان مي‌دهد. «ايموتو» به تفاوت‌هاي جالب‌توجهي در ساختار كريستالي آب دست يافته است كه از منابع گوناگون و شرايط مختلف در روي كره زمين تهيه شده‌اند
آبي كه از نخستين محل خود از كوه جاري مي‌شود و چشمه‌هايي كه جاري هستند، طرح‌هاي هندسي بسيار زيبايي از الگوهاي كريستالي‌شده خود ارائه مي‌دهند
آب آلوده و سمي كه از نواحي پرجمعيت و صنعتي به دست آمده است و آب راكد كوله‌هاي آب و سدهاي ذخيره، به صراحت ساختارهاي كريستالي تغييريافته و برحسب اتفاق شكل‌گرفته آب را نشان مي‌ده آب به صورتي زنده و تأثيرپذير به هر يك از احساسات و انديشه‌هاي‌مان پاسخ مي‌دهد
كاملا روشن است كه آب به آساني، ارتعاشات و انرژي محيطش را به خود مي‌گيرد و جذب مي‌كند؛ خواه آلوده، سمي يا راكد و كهنه باشد
کار غيرعادي «ايموتو»، نمايشي پرهيبت است و ابزاري قدرتمند كه مي‌تواند، درك ما را از خودمان و جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم، براي هميشه تغيير دهد
هم‌اكنون مدرك قوي و محكمي داريم كه مي‌توانيم به طور مثبت، خود و سياره خود را با انتخاب افكاري كه براي انديشيدن برمي‌گزينيم و راه‌هايي كه اين افكار را به فعليت مي‌رساند درمان نموده تغيير شكل دهيم

حالا باش





انتخاب کردیم. به رنج کشیدن عادت کنیم. طی شبانه روز با سوژه‌های منفی زندگی رو حرام کنیم
یا نگران آینده. یا افسرده از گشته
دقت کن
این ذهن‌تواست. نه افکارت
باید مهارش کنی
ذهنت رو کنترل کن
چه حسرت گذشته را داشته باشی و چه از بیم آینده در اکنون بلرزی ، از تو دردی دوا نمی‌کنه
نه تغییری در گذشته می‌تونی ایجاد کنی ، نه از آینده‌ای که هنوز نرسیده. خبر داری
حتی معلوم نیست سال دیگه این موقع باشیم
باید هر لحظه باتمام وجود زندگی کنی
خدا تنها در اکنون حضور دارد


باید


برای دوست داشته شدن ، باید دوست داشت
برای چشیدن طعم خوش عشق ، باید عشق را شناخت
برای رفتن ، اول باید آمده باشی

برای خوب زندگی کردن ، باید مرگ را باور داشت
برای خوشبخت بودن ، باید خوشبختی را یافت

برای بودن ، گاهی باید رفت

برای شاد بودن ، باید تلخی را چشید

برای خنده باید رنج را فهمید

برای تو چه باید کرد ، که نمی‌آیی ؟

۱۳۸۵ مهر ۲۱, جمعه

مناجات قدر

خداوندا ببخش ضعف‌های کوچک و بزرگم را
تو کریم و بخشنده‌، من کوچک و خار
تو ببخش
خداوندا جاهلم جهلم برابر بزرگی‌ات ناپیداست
ببخش جهل‌های کوچکم را، ای ستار عیب پوش
به قلم زرین نگار سرنوشت‌ها را
به فال نیک ، به یمن خوش ، به ساعت مسعود. که
تو رسام عالمی و جهان رسم خط تواست
خداوندا ضعیف و ناتوانم
دست گیرم
ای سرورعالم
کودکم ولی صغیر نی‌ام
جز کنار تو که ولایت عشاق را تنها توراست
ای انگیزش هستی
ای عطر خوش شوق ، ذوق‌ ، کودکی و عشق

جفت مقدس




عشق به تعريف افلاطون
زن و مرد در آغاز يكي بودند. كمال ، خرد ناب و آگاهي روزي زئوس خداي خدايان خشمگين شد.
به صاعقه فرمان داد آن دو را از هم جدا كند
از آن تاریخ ، زن و مرد به‌دنبال نيمه‌ی جدا شده می‌کردند. تا بار ديگه به تكامل روحاني و معنوي‌ برگردند
مثل آدم و حوا كه در پي بازگشت به بهشت مقدس‌اند
يك روند فرديت يافته و دوسره براي رسيدن به موجود ازلي و ابدي

ازدواج جادويي
هرزن و مرد در طي عمر تنها با يك نفر مي‌توانند چنين تجربه‌اي داشته باشه . جفت‌هايي كه از نظر بافت انرژي كيهاني ،همنوع هستن. خیلی شخصیت و علائق مشترک ئارند . تا حدودی اشتراک سلیقه و حتی شباهت مسیر زندگی‌شون
در آئین باستانی هندو ازدواج جادویی اینطور تعریف شده
مرد بايد معصوم باشه، زن فاحشه‌ي مقدس
دراساطيركهن اولين فاحشه مقدس زمين شيوا است
طي مسير ،زن ومرد. مثل خواهر وبرادري با هم زندگي مي‌‌كنند. چون از هم پرهيز دارند ، هر یک براي ديگري موجودي خيالي مي‌شه
بعد از این مرحله آيين مقدس تانترا يا ازدواج جادويي انجام مي‌شه. زن و مرد به معبد مقدس مي‌روند و در آنجا هم‌بستر مي‌شوند
جسم از شكل مادي تغيير حالت داده و نوراني مي‌شه
اكسير عشق بر مسم افتاد و زرشد
اتفاق مهم ديگه , باز شدن چشم سوم يا چاكراي ششمه. به عبارت ساده تر هريك با روان‌خودش ازدواج مي‌كنه
يكي شدن انرژي‌هاي اين دو باعث بيدارشدن كل چاكراهاي انرژي مي‌شه
مرد خودش رو باور مي‌كنه و زن از اينكه شناخته شده، احساس آزادي و رهايي خواهد کرد



بلوغ کال

اد
عکس کمی ممکنه بی ربط به نظر بیاد . اما جان من تو چشماش نگاه کن

وقتی در سن بلوغ و زشترین زمان دخترانه‌ام بودم. همه مدارس مختلط بود و من با این پسرها دیوار راست رو می‌رفتم بالا و حال ضعیفه‌های ، ضرضرو رو می‌گرفتیم و حالی می‌بردیم هان

کم‌کم باورم شد من با این‌ها هم‌کلاسم و قرار نیست افکار پلیدی به ذهنم بیاد. اما باید دید اصل داستان چی بود؟
زشت بودم. صورت متورم و دماغ باد کرده . کمی هم تپلی و بلند
شیرعلی نبودم ولی سری بودم توی سرها زده بیرون. از همه دخترهای کلاس درازتر ، من بودم
اعتماد به نفس نداشتم! گاهی عکس های اون‌موقع رو که می‌بینم . می‌فهمم این تخم سگ‌ها کارشناسی‌ها رو کرده بودن . حالا برای دل من ، ادای یکی مثل خودشون رو درمی‌آوردن
فکر کن! اگه بدونی چه‌قدر زمانی از این بابت‌ها غصه خوردم؟
این خانم والده هم که فقط می‌ذاشت تو پرم که تو نمی‌دونی هیچی نگو

این شد که ما نفهمیدیم دنیای بلوغ بر ما چگونه رفت در اوج عدم اعتماد به نفسی به‌سر رسید.
گو این‌که در یک سن دیگه‌ جبرانش کردم. اما داغ بلوغ نمی‌شه

دو حالت داره



می‌دونی چیه؟
الان میگم چیه
ما اصولا دوگانه یا دوپاره هستیم. زمان‌هایی که در بخش منطق به‌سر می‌بریم
وزمان‌های که وارد احساسات می‌شیم
باز بخش منطق دو بخش داره
بخشی که محصول استدلال و تفکر عقلایی است
بخش دیگه محصول ذهن است. ذهن بیشتر با ترس‌ها سر و کار داره. با ذهن کمتر دل ریسک داریم. در حالی‌که در بخش احساس تا بخواهی سر خطر ، فراوان است
هرچه به حجم عاطفه و احساس اضافه می‌شه از عقل کاسته می‌شه
خاصیت عشق این است که عیب هنر نماید

سجود



این غروب نه غروب جمعه است و نه غروبی دلگیر
اما غروبی خاص است
غروبی عاشقانه ، کودکانه ، خالصانه
سرشار از عطر و طعم کودکانه
نزدیک‌ترین غروب از من تا من
از من تا او
غروبی بغض آلود
نه بغض درد
که بغض یک ساجد
بغضی ساده و بی ریا
نه برای خودت
بغضی ناخودآگاه عاشقانه

مرگ یا آزادی

برای آدم‌های خاص یا انسان کامل که به چرایی و چه‌گونگی تجربه‌ی زمینی‌اش رسیده باشه
مرگ برابراست با تولد و رهایی از بند و بست جسم محدود خاکی. به عبارت ساده تر آزادی روح الهی از زندان تن خاکی
برای همین اعتقادی به سوگواری برای مرگ ندارم
علی خودش می‌دونست چه در انتظارشه و زمین تنگش بود
خسته بود . از نامردمی‌ها ، بی‌عدالتی‌ها از همه ظلمی که به انسان می‌شد. باید هم برای آزادی از این دیار نابرابر خاکی ابن ملجم را خودش بیدار کنه ؟
حسین هم به همین ترتیب
حسین مثل مسیح روی من خط کشید و شد ما . مثل همه شهدای جنگ
وقتی تو از خودت می‌گذری ، از صراط گذشتی و خودخواهی های ذهن رو درهم شکستی
چرا ما باید برای پرواز به جهان بالا سوگواری کنیم ، که تولد است و آزادی
وقتی از جسم جدامی‌شی همه وجودتت شوق بازگشت است و بس

موفقیت



سرت رو بگير بالا غوز هم نكن
بله با شما هستم
رفتار و فرم بدن‌ تاثير بسازيي بر زندگي‌ ما داره
مثلا وقتي سرت داره زمين رو وجب مي‌كنه و تو در خود گره خوردي ، ترشح
مغز در همان جهت خواهد بود. كه مساوي است با انسان نااميد و شكست خورده
اما آدم‌هاي موفق
هميشه سينه ستبر و سربه بالا دارند كه به‌طور معمول ميگيم : 

ببين چه فيسي داره! انگار از دماغ فيل افتاده! جلوتر از دماغش رو نمي‌تونه ببينه
در حالي كه مغز او در جهت انسان موفق فعاليت مي‌كنه
دماغ و سينه‌اشون جلوتر از خود‌شون مياد
در مغز غده‌ای هست که براساس حالات ما ترشح‌هایی خاص داره. شاید که نه، حتما فلسفه غسل هم از همین آمده؟

غم و شادی ، وحشت ، هیجان باعث ترشح نوعی مواد شیمیایی رو پوست می‌شه که تا با آب شسته نشه ما در همان حال می‌مانیم
کمی به خودمان توجه کنیم

بهتر از توجه به دروتخته‌هایی است
که برای بهتر شدن احوال روزانه به آنها پناه می‌بریم
 

۱۳۸۵ مهر ۲۰, پنجشنبه

شب‌قدر


می‌دونی مذهبی نیستم
حساب کتاب مرگ رو برابر با تولد در جهان دیگه یا برگشت به همین جهان تا انسان کامل شدن و رجعت به کانون الهی می دونم
اما یک شب‌هایی هست که هر جور حساب و کتاب کواکب و دل خودت و حال هستی رو در بیاری ، شب‌های خاصی است . در کل سال هیچ زمانی به‌قدر این چند شبانه روز در سرنوشتم کارساز نبوده
از هیچ کتاب و رساله‌ای هم حرف نمی‌زنم جز تجارب خودم
این ایام همیشه برای من یک مرز بوده مثل صراط که باید از خودم می‌گذشتم! حتی مرگم هم در این ایام بود
نه فکر کنی چون باورش دارم در زندگیم کار کرده . نه به جان خودم
تازه امثال تونستم با این‌همه اهن و تلوپ روشنفکرانه لنگ رو بندازم و اعلام تسلیم کنم
امسال تازه یادگرفتم ، جدی بگیرم
مواظب تصمیم گیری ها و انتخاب هاتون در این ایام باشیم
که ایام صراط است

کانون ادراک



دیشب تا حال هنوز این خاطرات یقه منو ول نکرده .
غلط نکنم کانون ادراکم در زمان چرخیده و همون‌جا هم گیر کرده باشه
چرا بعضی از خاطرات رو با همه شیرینی‌ دلم میخواد سانسور کنم ؟
عادت کردیم مالک دوست داشتنی ها بشیم تا هر موقع مایل بودیم ، دوباره به تجربه‌اش بنشینیم
وقتی نیست طاقت نداریم بدونه اون تجربه‌ها سرکنیم . 

خب شیرینی شیرینه دیگه ؟
می‌بینی؟

ما عشق‌مون هم از سر خودخواهی است !

گوش بده




می‌تونی به صدای قلبت گوش کنی ؟
بلدی طعم خنده‌ها رو بگی ؟
یاد گرفتی که با ندای قلبت حرکت کنی ؟
اگر جرات و امکانش رو داری معطل نکن.
اجازه بده هر چه می خواهد پیش بیاید
ما فقط ترس از نا شناخته داریم. شاید از ناشناخته‌؟
در هر شرایط فقط خودت باش، ساده و معصومانه
ساده بودن کار بسیار دشواری است.
باید برهنه شوی.
همه آنچه که همراه خود داری را زمین بگذاری نقاب‌ها و شخصیت‌هایی که برای مواجه شدن با مردم ساخته‌ای
ساده بودن به قیمت کنار گذاشتن، گذشته تمام می‌شود که ، همه اندوخته تواست
به همین خاطر همه رازگونه‌ بودن یا پیچیدگی را دوست دارند و به سنگیی در حرکات بیشترعادت دارند
تنها قلبی ساده دست در دست خداوند قدم می زند و در عین سادگی از برکات جهان او استفاده می‌کند
اگر ملایم و پذیرا باشی، آرامش وصف ناپذیری به زندگی تو وارد می‌شود
هیچ واژه ای برای توصیف آن به یاری‌ات نخواهد شتافت
اما آنجا و در اعماق قلب تو در انتظاریافتن تواست

مردانه



آمیب تک یاخته‌ای می‌دونی چیه؟
همون
چرا مردها در هر کار زنانه‌ای که واردش می‌شوند از خانم‌ها جلو می‌زنند؟
آرایشگری ، آشپزی ، خیاطی و الی آخر خدا قوت بده مشاغل جامعه نسوان رو که تمومی نداره
بی شک همین‌طوره. اما بی دلیل نیست. صبر کنی میگم
مردها تک بعدی هستند . مثل فورس گاهپ که تام هنکس ایفای نقش می‌کرد
اول فیلم معلول بود آخرش شده بود
قهرمان جنگ . قهرمان پینگ پنگ و الی آخر. اما دو کار رو با هم نمی‌تونست انجام بده
فقط یک خط ولی تا آخر
برای همینه که وقتی مشغول کارهستند دنیا رو از یاد می‌برند. حتی عشق و شما
اما طایفه نسوان زمانی می‌توانند خودشون رو در این رتبه ببینند که کمی سوی مردانه مغز رو فعال کرده باشند. که البته ناخودآگاه کمی از خشونت و رفتار مردانه هم بهره مند خواهند شد
زن‌ها دوار فکر می‌کنند و پراکنده
این به دلیل تجسم خلاقی است که از مرحومین، آدم و حوا به ارث بردند
القصه که اگر این طایفه نثوان به‌جای استفاده از شهود خلاق در راه مردان دله ؛انرژی‌شان را در جهت خلاقیت به‌کار بگیرند ، بزرگترین خلقت‌ آنها ، خلقت مجدد خودشان از نو خواهد بود
زیرا که طایفه نثوان ، هشت برابر مردها شهوت یا نیروی جنسی دارند که اگر مهار بشه کم از نیروگاه اتمی نخواهد بود
و در مسیر متافیزیکی هشت برابر مردها توانایی‌های فعال و در دسترس دارند
خدایی نکرده دوباره فردا نگید اهل فمنیست بازی هستم
فقط این جناب امیر قاسمی و خانم ویدا زیادی درباره برتری آقایون شعار دادند. ‌ طاقتم نیومد هیچی نگم. نوشتم تا دلم اندکی تا نسبتی خنک بشه

جفت کیهانی


قسم به شب تار هنگانی‌که جهان را پرده سیاه بپوشاند 1 و قسم به روز هنگامیکه عالم را به ظهور خود روشن سازد 2 و قسم به مخلوقات عالم که خدا همه را جفت نر و ماده بیافرید
جفت
بارها در آیات بسیاری به این نکته اشاره شده که هر یک از ما جفتی داریم
تو جفت خودت رو پیدا کردی ؟
سرسری ازدواج کردی ؟
یا قصد داری کاچی به از هیچی ازدواج کنی ؟ ه
مین جوری همه از یاد بردیم که جفتیم

واز هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكر شويد! آیه 49 س 51

پاك و منزه است خدايي كه همه ممكنات عالم را جفت آفريده چه از نباتات و چه از نفوس بشر و ديگر مخلوقات كه از آن آگاه نيستيد . س 36 ايه 36

همه چيز را جفت افريد و شب تار را به روز روشن بپوشانيد . س13 آیه 3
پروردگار خود آن خدايي كه همه شما را از يك تن آفريد و هم از آن جفت او را خلق كرد . س 4 آیه 1
اوست خدائي كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت . تا با او انس و آرام گيرد . س 7 ايه 189


۱۳۸۵ مهر ۱۹, چهارشنبه

مسافر






زندگي همواره در تداوم وجوشش است. نه مقصد معنايي دارد و نه مسير
هدف صرفا سفر كردن است
مي‌توان بي‌حركت ايستاد و در گذشته زندگي كرد
مي‌توان در تصورات آينده سير كرد. اما هدف هيچ يك از دو بعد زمان نيست , نه گذشته و نه آينده
تنها حقيقت ملموس حال‌واكنون است. زيارت مقدس من با من
من در حال رشد و تغيير را نمي‌توان در زمان محدود و ثابت نگهد‌‌اشت .او همچون آب روان جاري, لطيف و شفاف است و به اعماق سفر مي‌كند
سر به بالا ندارد كه به درون مي رود. از سختی بسيار راه مي‌گذرد تا به مركز زمين و به سفره ها بیپوندد
مقصد اهميت ندارد. چگونگي گذار، مهم مي‌ماند
فرض كن به مقصد رسيدي
يا ميوه عشق را چيدي, به ذوق و كدام شوق صبح را آغاز مي‌كني ؟
حالا ديگر همه جا رفته‌اي وهمه چيز را ديده‌اي در پس آن‌همه تعجيل ، ديگر جايي براي رفتن نيست
هدفي براي رسيدن
اين همه اميد و هيجان درطي راه داشتي. حالا رسيده‌اي. بعد از اندكي استراحت بايد كدام جاده را آغاز كني ؟
زندگي دفتر خاطرات زمين است با ما


خاطره

تا حالا شده ، یکی رو که هزار ساله ندیدی و هفتصد ساله حتی اسمش رو نیاوردی و نشنیدی
یکهو یادت بیاد و یک خاطره چنان تازه و زنده بشه که فکر کنی ، دیگه حتی یک لحظه هم طاقت دوریش رو ه نداری ؟
به‌خدا راست میگم باور کن
خودم الان دچار همین شدم. برای منم عجیب بود که دارم میگم
به‌قول آقای وثوقی : وقتی اومدی نفهمیدم کی اومد
وقتی رفتی فهمیدم کی رفت
چند تا از این ها در خاطراتت داری ؟
همه‌ی عمر دیر رسیدیم یا اصلا نرسیدیم

چند همسری




از قدیم گفتن مرد دو زنه ....چی چی چی چی حافظا
حالا برای این‌که تساوی برقرار بشه به این فکر می‌کنم که ، چه‌طوره که مردها می‌تونند چند همسر داشته باشند ولی خانم‌ها نه ؟
بعد یادم افتاد که همین حالا هم نسبت مردها از خانم‌ها کمتره و یک شوهر پیدا کردن خودش در رده معجزه است . وای به روزی که مد بشه خانم‌ها چند همسر داشته باشند؟
ولی چه بکنند این طایفه نثوان
اصولا اگه دور بیفته دست خانم‌های گرامی چه خونی در این مملکت که ریخته شود
نگاه به ظاهر مظلوم ستم‌ دیده‌مان ‌نکنید
که حقوق زن ناشزه را نشان مردها خواهند داد
ناشزه در معنی : زنی است که امر شوهر را اطاعت نکند
بعد من میگم که این آقایون کم تحریک کننده تر از خانم ها نیستند؟ همه لباس اسلامی بپوشند تا ما به گناه کشیده نشیم ؟
چرا ما فقط باید مواظب صواب و کباب خلق الله باشیم ؟
بهشت هم شیش دانگ قباله‌شان می‌کردم
اما چه حالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی میده هان
به قول گلی خانوم : نه ؟ هان ؟
حال نمیده ؟

طوفان نوح


نگفتم ؟
طوفان الان جای دیدن داشت
گفتم چه زبون تلخی ! تا گفتیم قیامت طوفان نوح آمد
تا حالا اینطور از طوفان نترسیده بودم . شیشه‌ها داشت از جا کنده می‌شد
ای خدا این قیامتت‌هم رسید و ما نرسیم ؟
من اگه این عشق عمیق عارفانه رو با عشق اصیل عاشقانه ادقام نکنم ، به هیچ درد هستی نمی‌خورم . گفته باشم . خود دانی
چون نیمه و ناقص تجربه کردم
کمالم هم به کمال هستی افزوده نمی‌شه و از دو سر تویی که ضرر کردی. اگه در من به عشق تجربه عشق اومدی که باختی طفلک ؟
خدا می‌خواست عشق رو تجربه کنه. انسان رو آفرید تا دراو به این تجربه برسه
فقط نمی‌دونم
من این‌همه عشقی
گلی خانوم که نهایت عشق
چرا این خدای ما با عاشقیت نرو است؟

اخبار


خداوندا پناه می‌برم به تو
دردم گرفته ، سخت هم دردم گرفته
معمولا نه اخبار گوش می‌دم نه روزنامه‌ می‌خونم. امروز گفتم این دنیا رو ورق بزنم ببینم دست کی افتاده ؟
صد رحمت به سوره تکویر که احوال قیامت رو وصف می‌کنه. ماشاالله تا دلت بخواد جنگ و بلا و خشونت به کجا می‌روی ای دوست ، به کجا می‌بریم ؟
‌بیخود نیست همه در ماتم عشق سوگواریم. عشق مرده‌ است
طی چهاردقیقه شاهد انواع خشونت‌،‌ تجواز ، قتل جنگ و هزار زهرمار دیگه بودم چی مونده از انسان ؟
بساط رو جمع کنیم که اینجا جای ما نیست

۱۳۸۵ مهر ۱۸, سه‌شنبه

دیوانه


تا حالا شده جوری بی‌قرار بشی که انگار همه‌ی وجودت داره می‌سوزه ؟
یک‌جور حس دوری یا یک حال غریب عاشقانه
عشق رو در بازی عشق و بده و بستون‌هاش می‌شناسم
اما این یک جور عشقیه که در خودت جوشش داره و به خودت برمی‌گرده
وجودش رو احساس می کنم و باز
بی‌تاب تر میشم
بیقرار ، آشفته حال
دیوانه کنی هر دو جهانم بخشی ؟
دیوانه‌ی تو
هر دو جهان را چه کند ؟
تو دیگه نمی‌تونی آدم سابق باشی
نمی‌خواهی هم که باشی
اما تنها می‌شوی
تنهاتر و تنها

وحدت وجود




وقت‌هایی هست کتابی می‌خونیم یا درجای مطلبی؛ حتی در این وبلاگ‌ها
حس می‌کنی باور داری و خودت‌هم می‌دونستی. انگار یادت رفته بود؟
وقتی برای اولین بار کتاب‌های اشو به دستم رسید ، حس می‌کردم همه حرف‌هاش رو باور دارم و حتی انگار می‌دونستم ولی یادم رفته بود
این نکته‌ی بسیار ظریف و مهمیه
این مکانی است که با خدای درون یا دیگری ، یکی می‌شی و او هم نظر میده. چرا که نه ؟
او حامل همه اطلاعات هستی است. چرا که از روح الهی است
هریک از ما به فرا خورحال و استعداد‌ ، نخی برداشتیم و تا انتها می‌ریم و از طلاعات اون مسیر استفاده می‌کنیم
رز گاهی میگه : انگار حرف‌های منه
نه انگار. دقیقا این نقطه وحدت وجوده
ما در کل یکی هستیم و از یک منشاء تغذیه می‌کنیم و در یک گروه قرار داریم
انسان‌ها به گروه‌های روحی‌ خودشان تعلق دارند. با مراکز واحد
اینه که گاهی،‌ حس می‌کنیم ؛ انگار یکی رو خیلی می‌شناسیم . هر چی فکر می‌کنیم به یاد نمیاریم

دیوانه کنی هر دو جهانم بخشی ؟
دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند ؟

به همین مناسبت
رادیو یا . تی ـ وی . رو باز می‌کنی می‌بینی انگار گوینده داره با تو حرف میزنه و راه‌کاره سوالی که ذهنت رو در‌گیر کرده رو میگه
یا باد میزنه روزنامه رو می‌اندازه جلوی پات و تو با آگهی استخدامی روبرو میشی که شدیدا بهش نیاز داری
رهگذر پشت پنجره با رفیقش حرف می‌زنه . تو فکر می کنی جواب فکر تو داده . که البته هم داده . این‌ها ابزار هستی است که با ما ارتباط برقرار می‌کنه


جهان موازی


مرد جوان اصرار به مریدی مرادش داشت. مراد نمی‌پذیرفت. بعد از مدتی چند شیخ او را خواست
مرد ساعت ها کناری به انتظارنشست
تا اینکه شیخ به لانجین بزرگی "ظرف گلی بزرگ " اشاره کرد و از او خواست برایش قدری آب بیاورد
مرد به سمت لانجین رفت و پیاله در آب فرو برد. پایش به سنگی گرفت و بر زمین افتاد.
برهنه و آشفته بود . نمی‌دانست به کجا آمده و چه باید بکند؟
چرا برهنه بود؟
ترسید
پشت درختی پنهان شد
آهسته آهسته در بیابان رفت تا به خانه‌ای روستایی رسید که بر بندش رختی چند انتظار می‌کشید. لباس دزدید و خود را به آبادی رساند گرسنه بود و خسته . دیناری هم در بساط نداشت
در شهر گدایی قدغن بود و چاره‌ای جز کار کردن نداشت . غصه‌اش شد فکر معاش و استاد یادش رفت یا این‌که که بوده ؟
القصه .........................................ماندگار شد وبا دختر صاحب‌کار وصلت کرد

سال‌ها گذشت تا روزی به همراه عیال و فرزندان راه صحرا گرفت و بساطی چند چیدند .آبی فرح‌بخش و رودی زلال و سایه درختی خوش
پسر هندوانه بر آب داد ، آب او را هم برد
مرد در آب پرید فرزند نجات دهد . عکسش را در آب دید . سر بالا کرد شیخ را همانجا در انتظار آب دید
از حیرت سر به زیر افکند و سکوت کرد .
شیخ گفت: اگر تحمل آنچه که می‌بینی و چرایی‌اش را نمی دانی نداری ، پای به این راه منه
مرد گفت : میروم . اما بگو چه بر من گذشت ؟
گفت : این راه دلیل و برهان نیست . با قلب باید دید

دیوانه کنی هر دو جهانم بخشی ؟
دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند ؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند ؟

غرور قلمبه


چندسالی هست می‌شناسمش . مغرور کله خر . همیشه تنها مونده و خیلی سال پیش همسرش رو از دست داد
بعد از اون‌هم آبش با هیچ زنی در یک جوب جریان نیافت و همیشه تنها مونده . مردها اینطورند . یا با تو می‌تونن راه بیان یا با خودشون فقط می‌تونن قدم بزنند
سال گذشته عاشق خانمی شد و از ظواهر امر برمی‌آمد که کار به ازدواج می‌کشه . اما وسط کار ترسید یا دلش رو زد داستان ختم شد
عادت
این عادت لاکردار رو شوخی نگیرید . به تنهایی عادت کرده
دیشب دیدمش . غمگین و افسرده . جهان براش جایی تنگ بود ! انگاری این‌مدت همه سنگ‌ها خورده به در و دیوار و کسی که بتونه تجربه آخرش رو بازسازی کنه پیدا نکرده
خیلی مهمه . ما با همه نمی تونیم وصل بشیم و احساس آرامش کنیم . خانم هم آقا رو به رابطه‌ای ستاره بارون عادت داده و آقا هرکی رو می بینه دنبال ستاره‌هاش می‌گرده
گفتم : برگرد پیش قبلی
گفت : نه خودم تمومش کردم . الان برگردم کوچیک میشم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ا
واووووووووو ! این مردها چه‌طور فکر می‌کنند ؟
از عشق بمیره هم در فکره غروره . وقتی تو نباشی چه اهمیتی داره که مغرور بمونی یا نه ؟ تو دنبال آرامشی ؟
تو رو غرورت بیچاره کرده . با وضعی که می‌بینم تا اطلاع ثانوی که البته مدتش کوتاه نیست تنها می‌مونی . اما باز حاضر نیستی برگردی پیش کسی که تو رو چنان سرشار از عشق کرد که نمونه‌اش رو نیافتی ؟
دو دستی به غرورت بچسب و تنها بمون . می‌تونی فقط به آینه عشق بورزی
این‌کاره نیستی . داش

روزهای سبز

از موج خوب هستی کمال استفاده رو ببرید
چند روزی است امواج کیهانی نرم ، لطیف و شادی آورند . کاملا آرامشش رو حس می‌کنم
از این روزها استفاده کنید
قرارهای مهم . جواب‌هایی که مدت‌ها انتظارش رو کشیدیم یا جاهایی که امید جواب مثبت ازش نداریم . همه و همه این روزها وقتشه
روزهایی که چراغ ها همه سبز و راه‌ها باز هستند
ما خوشحالیم و همه رو دوست داریم
و دوست داشته خواهیم شد
یاد بگیریم دوست بداریم تا دوست داشته شویم

۱۳۸۵ مهر ۱۷, دوشنبه

خاطراتی

یک خاطراتی هست که از شیرینی می‌خواد دلت‌رو بزنه
خاطراتی‌ هم هست که از تلخیش دردت می‌گیره
خاطراتی هم هست که نمی‌خواهی به‌یاد بیاری ولی کم‌کم کابوست می‌شه
خاطراتی هست که قاب می‌کنیم می‌زنیم به دیوار
و
خاطراتی هم که در کوله ریختیم با خودمون حمل می‌کنیم
خاطراتی که از پشت تک‌تکشون مردم رو نگاه می‌کنیم
شکست‌های عاشقونه یا آدم‌های بی‌مرامی که بد جور دردت میارند
همه این‌ها بار اضافی‌است که هر لحظه ما را خسته می‌کنه و گاهی حتی می‌بریم و کم میاریم
خاطرات شیرین رو کادو کن و هدیه بده
خاطرات تلخ را ببخش و بریز به آب بره . تا نبخشیم و سهم خودمون رو از اون تلخی نپذیریم اون زخم‌ها سالیان دراز تازه می‌مونه
بدونه این‌ها چند قدم به صلح بهشت نزدیک‌تر می‌شویم
بهشت را باید زنده زنده تجربه کرد و آدم شد
بهشت بعد از مرگ چه فایده که معانی جهان هم با مرگ دگرگون می‌شه

تو بخواه



یک دعای خیر یک انرژی مثبت بهترین هدیه برای من . انگار شناورم و موجی سنگین به‌طرفم میاد ؟
منظورم از سنگین لزوما منفی یا تاریک بودن اون نیست . یک اتفاق بزرگ شاید ؟
می‌دونم داره یک چیزی می‌شه ! این خانم والده همیشه میگه :تو کفر میگی
خدارو چه دیدی شاید نظریه‌ی کارشناسی سرکارخانم درست بود و همین روز‌ها سوسک شدم ؟
اگه خبری ازم نشد ، بدون یا سنگ شدم یا از خوشی دارم خفه می‌شم
اگه خبری هم شد که طبق برنامه پاتوق برقراره
همه ما این حس‌ها رو داریم و با تعاریف ساده ردش می‌کنیم
اگه به حضورمون توجه داشته باشیم و نشانه‌ها رو جدی‌تر بگیریم ، خیلی کارها می‌تونیم بکنیم که به تصور ناید
می‌شه ساحرانه زندگی کرد
نه با جادو که با نیرو امکانات بی‌نظیری که داریم و ما رو راهنمایی می‌کنه تا همیشه یک قدم جلوتر از حدوث باشیم
کمی به خودمون توجه کنیم و هی نگیم
ما نمیشه
ما سخته
ما ممکن نیست
خواست تو قانون است و خداوند
تنها در لحظه اکنون حضور دارد

هاچ


یک‌روز هم که می‌خوام کار کنم ، این هاچ و فامیلاش نمی‌ذارند . پس ببین تقصیره من نیست
یک بچه زنبور اومده اتاق کار . هرچی کردم نرفت . بعد خانم‌والده‌اش اومد . حالا من بدو زنبور ها برو
وقتی نخواهی کار کنی و دلت هوایی باشه ، همین می‌شه از در و دیوار سوژه پیدا می‌شه برای کار نکردن
ذهن به‌قدری قدرتمنده که چیزهایی رو به سمت‌مون می‌کشه که فکرش رو هم نمی‌تونیم بکنیم از عشق گرفته تا دردسر
هرموقع خیلی به خدا و راهی که اومدم و باید ادامه بدم احساس نزدیکی می‌کنم و قصد دارم باموضوع جدی تر برخورد کنم . از درو دیوار برام نقطه ضعف می‌باره
شکر لازم نیست بگم اون چیه ؟ همه می‌دونند چه‌قدر دربه‌دره عشقم
وقتی کاری ندارم و ول می‌گردم . از تنهایی دق می‌کنم نه زنگی نه صدایی نه خبری . همه باهم آب میشن میرن توی زمین
شاید به امواج خودم که پایین اومده مربوط می‌شه ؟
قدیم‌ها هر وقت مومن باخدا می‌شدم و نماز شروع می‌کردم از درو دیوار دردسر می‌ریخت . منم از ترس نماز رو ول می‌کردم
بعد فهمیدم ترس‌های خودم شکارم می‌کنه
ذهن من بود که دردسر ها رو می‌کشوند اینجا
هرموقع عشق در سینه دارم ، یکی دیگه هم‌زمان پیدا می‌شه
وقتی تنهام هیچکی نیست و همیشه بین انتخاب‌ها در گیرم و آخرش سرم می‌مونه بی کلاه
مواظب ذهن باشید

چاه




از چاه ،عشق اگر برداشت نکنی می‌خشکه
زندگی یادم داد عشق را باید بی‌دریغ بخشید
مثل چاه که هرچه از آن برداشت می‌کنیم جایگزین می‌شه
اگر آبی از چاه نگیریم چاه خشک می‌شه
عشق رو بی حساب و کتاب ببخش
عشق برای پنهان کردن و یا فقط به یار دادن نیست
عشقی که به یارت می‌دهی از سرچشمه‌ات سیر آب می‌شود
سرچشمه را پربار کن

آب



همچون آب باش كه در عمق مي‌رود و از ميان سختي‌ها راه خود را باز مي‌كند
بالا نمي‌گيرد مگر در حالت بخار
در سرماي زياد منجمد مي‌شود
اما همچنان آب مي‌ماند , بخارش مي‌سوزاند و خنكي‌اش آرام بخش است
باران است و آورنده حيات
هميشه آبي زلال و رونده باش كه
ايستايي تورا گنداب مي‌كند

۱۳۸۵ مهر ۱۶, یکشنبه

اخ و پیف



بعد از این‌همه صغری کبری چیدن یادم رفت بگم ، هم‌چنان حالم خوبه و دوستی‌مان با خدا باقی است دل‌مان کودک و روح‌مان شورانگیز
زندگی زیباست ؛ باور کن . هر لحظه‌اش شاهکاری بی‌همتاست . کافیه بدونه قضاوت دنیارو نگاه کنیم
سعی نکنیم از پیش فکر این و آن را بخوانیم یا حدص بزنی
زندگی زیباست
عاشق هرلحظه این سهمیه‌ی الهی هستم . مافرزندان خداییم و حق انتخاب داریم
ماییم که با رنگ‌های چرک و سرد تصاویر دنیا را باور داریم
آسمان هنوز
رنگ نقاشی‌های کودکی است
سبز همان سبز و
صورتی با بنفش یکی نیست
غروب نارنجی و بنفش و آبی و صبح یک دست طلایی است
راستی امشب یه کار توپ کردم
نیم‌ساعت بین درخت‌های پارک چرخیدم بعد حس کردم انگاری یکی از اون‌ها آشناست ، بغلش کرد . محکم چسبیدم به درخت کلی حال کردم و تازه شدم
روحم سبز شد ، درخشیدم
اما توپ‌تر اون‌هایی بودند که از اون‌جا رد می‌شدن . سنگینی نگاه همه رو می‌شد حس کرد .

من کار خودم رو ‌کردم . بذار این‌هام تا دو روز برای هم تعریف کنند یک خل‌مشنگی سفت چسبیده بود به درخت . چه عیبی داره ؟
خانم والده هم گاهی به‌من میگه : مفرح ذات
بعد به خودم سور دادم و با هم رفتیم کافی شاپ
یک هات چاکلت خوردیم و به کودکی مون خندیدیم
اگه تونستی درخت و بغل کنی بدونه اینکه اهمیت داشته باشه چه قضاوتی می‌شی ؟ تو آزاد و سلامت هستی
اون‌ها من‌رو از یاد می‌بند
مردم گرفتارند
اما من تجربه بغل کردن این درخت ، با موقعیتی‌ که دارم رو هرگز از یاد نمی‌برم
سال‌ها طول کشید تا به اینجا رسیدم ، باید می‌دیدی چه اخ و پیفی داشتم

می‌مانیم




یک‌وقت‌هایی هست که هرکار کنی نمیشه
یعنی اونی که تو احتیاج داری پیدا نمی‌شه
یک‌وقتی هست که تو سرگرم حکایتی دگری یک‌هو پیداش می‌شه
یک‌وقت‌هایی هم هست که رسیدی به دقیقه نود و قلبت داره از سینه میزنه بیرون و هیچ‌کی پیداش نمی‌شه
تنهایی همه محیط رو فشرده و تو در انقباض فضا مچاله شدی
کافیه در این لحظه تلفن زنگ بزنه و اون چیزی رو بشنوی که منتظرشی
ممکن هم هست رئیست باشه که می‌خواد بگه از فردا لازم نکرده تشریف ببرید و اخراجید
همه چیز این سکه‌ی دنیا دو رو داره
همیشه می‌تونی غافل‌گیربشی و کپ کنی !!!!! البته اگه قلبت قوی باشه خالی از هیجان نیست
اما شاید اون لعنتی ، زنگ نخوره و در فشار هم‌چنان سرگردون بمونی . نمی‌دونم چی می‌شه که این‌موقع‌ها ما زنده‌می‌مونیم ؟
من‌که تا حالا صدبار فکر کردم چیزی نمونده ه از غصه بمیرم . اما نمردم
ما باز عادت می‌کنیم
ما سخت عادت می‌کنیم ؛ اما باز عادت می‌کنیم
ما همیشه عادت می‌کنیم
ما سخت عادت می‌کنیم
یاد می‌گیریم چه‌طوری عادت کنیم
من این بنیامین رو خیلی دوست دارم . نه ؟

کودک مامان


امروز اين خانم والده گير داده بود
هي ميگم : مادر من قربون هيكلت بشم ، ريزه ميزه ، من . چیزیم نیست . حالا اگه اصرار می‌کنی می‌خواهی یه چیزیم بشه ؟
تو آدم سابق نیستی . دیگه اون دخترمن نیستی
ماشاالله به این مادر من ! هنوز منو دختر کوچولو می‌خواد
مامان ما هر روز هر ساعت عوض می‌شیم . حتی حس‌ها و عواطف‌مون ثانیه‌ای رشد می‌کنه . چطور باید به خودم خیانت کرده باشم حتی تلخه یک‌سال پیش باشم ؟
موهاتم که می‌زنی شخصیتت عوض می‌شه ؛ فرمت تغییر می‌کنه حتی حست از خودت
مرگ و زندگیهر لحظه در ما در حال تجربه است . سلول‌ها هر لحظه جایگزین میشه و ما عوض می‌شویم
پارسال یکی گفت تو از ده‌سال پیش تاحالا هیچ عوض نشدی ! فکر کرد داره تعریف می‌کنه و منم الان ، حال می‌کنم
وحشتناکه ! یا ده‌سال پیش به خودم خیانت کرده بودم یا حالا به ده‌سال پیش ؟

سن وسال

زیر بیست تا سی ابروها رو نخ می‌کردیم که سن رو ببره بالا
از بعد سی ابروها رو پهن می‌کنیم سنمون بیاد پایین
این خداهم نفهمید ما در چه سنی شادیم . ممکن بود اگه می‌دونست زمان رو نگه‌داره ؟
ممکن بود منو بعد از سی از زمین برداره ؟
سی‌و چند سالگی یک تصادف خفن کردم و مردم . دوباره که برگشتم . دیگه دنیا زیبا و مهربون شده بود و دلم نمی‌خواست ترکش کنم
حالا نمی‌دونم زندگی‌رو بچسبم یا سنم رو که داره می‌گذره ؟
به سن فکر کنم زندگیم میره ، موندم کدوم‌رو بچسبم ؟
فعلا برم کمی زیرآفتاب توی حیاط آب بازی کنم ؛‌ بعد فکرمی‌کنم چندسال دارم

دهاتی



خدایا این روزها و شب‌ها رو از ما نگیره
حال من‌که سخت خوبه . حس جدیدی زیر پوستم بازی می‌کنه
نه ؛ هیچ اتفاق تازه‌ای نیفتاده . فقط قصد کردم حالم خوب باشه و هست . از صبح روز من بود . الهی شکر
برنامه روزانه ؛ یک فنجان چای احمد عطری ؛ یادم باشه یه حق تعریف از این کارخونه‌ی چای احمد بگیرم ! دوش صبح‌گاهی و الی آخر .
اما با همه خوبیه حال ، دلم عشق می‌خواد . یک دهات با مرغ و خروس‌هاش
صبح با صدای خروس شروع بشه و شب با صدای جیرجیرک‌ها تموم بشه . صدای گرگ و شغال‌ها رو از دور بشنوم . برق هم نداشته باشه و با چراغ نفتی سر کنیم
اما از این کامپیوتر و نوشتن‌ها خلاص شده باشم
هر صبح از عشق زودتر چشم باز کنم و اون‌رو نگاه کنم که خوابه حالا این‌همه صغری و کبری برای این بود که کارم نمیاد
کار با گلی تموم نمی‌شه . اصل کاری بهابله که هنوز دستمه
ای خدا چی می‌شد این عشقی که درم قرار دادی رو با یک حس و توانی میدادی که بی‌عشقم موتورم کار کنه ؟
به‌قول گلی : نمیشه ؟هان ؟
می‌دونم یک خبرهایی هست ، باشه .می‌خوای سورپرایزم کنی ؟
حرفی ندارم فقط مواظب فشار خون و قلبم باش

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...