۱۳۸۵ بهمن ۱۳, جمعه

دعای باران




معلم شاگردان ریز و درشتش را ریسه کرده بود به سمت بیابان که
 دعای باران بخوانند
مردی از استاد پرسید، آیا چنین شود ؟
استاد در پاسخش گفت:

اگر قرار بود دعای این شاگردان مستجاب گردد، اکنون یک معلم روی زمین زنده نبود

جیم فنگ



بچه كه بودیم، چقدر دعا مي كرديم اين معلم بخت برگشته يا مريض بشه و يا يكي از اقوامش بميره و ما يك روز هم كه شده از مدرسه و چهارچوب هاي بي معني و دست و پا گيرش در بريم. خبر نداشتيم به استقبال چه زندان بزرگ تري مي رويم! شيرين ترين روزهاي نوجواني را در پي قانون و چهارچوب شكني به باد دادم و شكل خودم هم از يادم رفت

گاه كه برابر آينه مي‌ايستم از خودم مي پرسم« راستي به آن چيز ها كه بخاطرش صد بار مريض مي‌شدي تا از مدرسه جيم بزني رسيدي ؟» راستش هنوزهم دارم از يه جايي یا چیزی جيم مي‌زنم
از قرار سفر من براي مهارت در امر جيم بود! جيم از همسري. جيم از فرزندي.جيم از مادري. جيم از دلبري. جيم از عاشق
يجيم از تعهد.جيم از زنده بودن. پس من اين مدت چه غلطي كردم؟ هیچ‌وقت که حاضر نبودم؟ شاید زندگی من خیالی بیش نبوده؟

نسخه معجز براي آقايان



برگ گل رخساره، يك طبق. ورق نقره پيشاني، يك صفحه. گل شمشيرك ابرو دوشاخه. بادام چشم، دودانه.زنبق بيني يك جزء.

ياقوت رماني لب دو دانه. پسته خندان دهان يك دانه . مرواريد ناسفته دندان بيست و هشت دانه. عنبر اشهب خال لااقل يك جزو
سنبل الطيب زلف دو دسته. انارين پستان دو دانه.

صدف سينه يك لوحه . 
خميره صندل شكم يك قرص.
 نافه مشكين ناف يك جزو. گل غنچه ناز يك جزو. ياسمن سرين يك بغل . ماهي سقن قور ساق و ساعد چهار جزو. 
عناب سرانگشتان بيست عدد
قند مكرر عشوه، آنقدر كه اجزاء را شيرين كند
و قيصر فرمان داد اين نسخه جهت به در كردن خستگي از تن عملگان كه مشغول احداث سد فراهم آمد و دلبركان و لعبتكان فرنگي فراهم آمدند



بيا!عمله دربار قيصر هم نشديم كه برايمان چنان كنند. شايد از همين باب هميشه خسته و خسته تر مي‌شم؟
خداوندگار پدر ما را از چه چيزها که محروم نساختي ؟
غلط نكنم همه عقب ماندگي من در زندگي از باب نداشتن حكيمي ماهر و هركولي حاضر بود.

خدا را چه ديدي، شايد هم اكنون جزو بزرگان عالم شده بودم و به آدم فخر مي فروختم؟
شايد هم دكتر مهندسي چيزي مي‌شدم؟
کافی است خدا را از کل ماجرا حذف کرد. همه چیز مجاز می‌شود و وجدان زخم بی‌معنی

شبانه



سال‌ها طول كشيد تا ياد گرفتم؛ ميهماني همان قاشق اول است
طعم تازگي دارد وآن را به خوبي مي فهمم




هر روز با سايه ام پياده مي رفتيم و خسته نمي شديم
يكبار كه با او رفتم به قدر همه عمر خسته شدم



زمانی با هر نخ سيگار عاشق مي شدم
حال بين هر هزار باكس، يكبار هم عاشق نمی‌شوم



ياد گرفتم عشق شوق اولين ديدار براي خوردن قهوه است
دوست داشتن , انتظار براي دهمين شامي است كه با هم مي خوريم
نفرت زماني است كه هفته ها ميلي به خوردن نداري

tantra - ازدواج جادویی



ازدواج جادوئ
maithuna
در سنن و آيين كهن هندو مراسمي هست بنام ازدواج جادويي كه بخشي از آيين تانترا است مي خوام كمي در اينمورد صحبت داشته باشيم
بصورت سمبليك ازدواجي است مابين شيوا و همسرش پرواتي = زن و مرد
پادشاه براي پيدا كردن گوهر خرد . كه چيزي ماننده " eposalkima"د ر كيميا گري . بايد يك روند فرديت يافته و دوسره براي رسيدن به موجود ازلي و ابدي است كه حاصلش اين ازدواج جادويي مي شود
به تعريف افلاطون از عشق
زن و مرد در آغاز يكي بودند كمال خرد ناب و آگاهي. روزي زئوس خداي خدايان خشمگين شد و صاعقه اي فرستاد و آن دو را از هم جدا كرد. از آن به بعد زن و مرد در تمام دنيا به‌دنبال نيمه جدا شده هم هستند. تا بار ديگر به تكامل روحاني و معنوي‌شان برگردند . مانند آدم و حوا كه در پي بازگشت به بهشت مقدس هستند
هر زن يا مردي در طي عمر تنها با يك نفر مي توانند چنين تجربه اي را داشته باشند . نه هر كس كه در اختيار بود . جفت هايي كه از نظر بافت و انرژي كيهاني همنوع هستند
بعد از طي مراحل رشد بسوي كمال در يك نقطه مقابل هم قرار مي گيرند
در اين آيين مرد در مرحله اول بايد معصوم باشد و زن يك فاحشه ي مقدس . در اساطير كهن اولين فاحشه مقدس زمين شيوا است
طي اين مسير آن دو = زن و مرد به ميان جنگل يا هر نوع ديگري از طبيعت ميروند و مثل خواهر و برادري با هم زندگي مي كنند .در اينجا بخاطر پرهيز از يكديگر هر يك براي آن
ديگري موجودي خيالي مي شود . پس از گذشت از اين مرحله آيين مقدس تانترا يا همان ازدواج جادويي انجام ميشود
زن و مرد به معبد مقدس ميروند و در آنجا همبستر مي شوند و نزديكي مي كنند .
در طي اين مرحله , جسم از شكل مادي تغيير حالت داده و نوراني مي شود ( اكسير عشق بر مسم افتاد و زر شد ) حاصل اين نزديكي افروختن آتش رمزي در پايين ستون فقرات يا كوندالين" kandelini" خواهد شد
اگر كونداليني يا ( افعي مقدس ) كه در چاكراي اول چمبره زده بيدار شود به ترتيب تمامي چاكراه ها بيدار خواهند شد
نبايد طي اين مراسم در مرد عمل انزال صورت بگيرد. و به آ ن نوعي رياضت همبستري گفته مي شود . چون مرد، به‌شكل عام ارضا نخواهد شد
بلكه خود را باور مي كند و زن از اينكه شناخته شده احساس آزادي و رهايي را بدست خواهد آورد و مسير فردي هر يك بسوي تكامل ادامه پيدا خواهد داشت
آنهاپيش از جدايي را بياد مي آورند . زماني كه در يك جسم واحد و مشترك آفريده شدند
با ياد آوري اين مطلب , آن دو چنان منقلب مي شوندكه روند عادي"sex" تغيير مي كند و بدون ارگاسم پايان مي گيرد
اين به آن معني نمي باشد كه اين دو نبايد ديگر از هم جدا بشوند . در اين مراسم جادويي اتفاق مهم ديگر، باز شدن چشم سوم يا همان چاكراي ششم مي باشد. به عبارت ساده تر در اين مراسم، هر يك با روان خود ازدواج مي كند
مرد با
anima
و زن با
animus
اما موضوع مهمتر در اين ميان چاكراي چهارم" anahata
در قلب است كه : باعث تكامل و ظهور عشق در قلب مي‌شود. در اساطير ايراني آناهيتا باكره مقدس كه "ميترا يا مهر" را از آب چشمه مقدس باردار شد . يعني باز شدن چاكراها و ظهور عشق
براي همين سهراب گفت
چترها را بايد بست
زير باران بايد با زن خوابيد
بزرگترين اتفاق در اين ميان يكي شدن انرژيهاي اين دو نفر است كه باعث بيداری كل چاكراهاي انرژي مي شود
حتي ممكن است پس از مدتي هر دو اين اتفاق را فراموش كنند و به زندگي عادي بپردازند در حاليكه ديگر تعاريف هستي دگر گون شده است

۱۳۸۵ بهمن ۱۲, پنجشنبه

کعبه


اگه رویا نداشته باشیم، خیالی که باهاش بتونیم شوق به زندگی را حفظ کنیم
زندگی بی‌معنا می‌شه. در حالی که ما به لطیف‌ترین شوق انسانی یعنی خیال احتیاج داریم. ولی سرکوبش می‌کنیم
فرق انسان با سایر موجودات هستی، همان خدای‌گونه زندگی کردن و در نهایت زیبایی او است. اما دایم زخم داریم و چهره‌مان گره خورده است
ناامید و پژمرده است. خدا بیکاره سراغ ما بیاد؟ آد م دوپای زمینی هم از حزن فراری است. چراخدا باید به نزدیک چنین جایی بیاید؟
ما روح‌مان را گم کردیم! روح عاشق صفت. روح مطهر. روح زیبا و الهی
فطرت انسان کامل؟ ذات انسان عاشق

حباب


دچار کمای بعد از واقعه شدم.
چهار سال ممتد فقط نوشتن و حالا خالی بودن دست‌هایم که نه ذوق رنگ باخود دارد و نه شوق سنگ
کلمات در وادی حیرت تهیای من سرگردان و دلم منجمد شده.
کاغذ سفید آزار دهنده و نور سنگین
دلم می‌خواد بخوابم.

گویی عمری بی‌خوابی دارم.
وای که اگر همین روزها این والاحضرت عشق سرو کله‌اش پیدا نشه.
چاه ذوقم خشک خواهد شد.
روح گل کنار پنجره‌ای است که تنها با عشق سیراب می‌شه
اگر نگیریم، چطور برای دادن داشته باشیم؟
عشق، عشق می‌آفریند
عشق زندگی باخود دارد

ای دنیا




از صبح که چشم باز می‌کنم باید درگیر این باشم که، بالاخره خداد سال پیش حوا زن دوم آدم بود یا نه؟
یعنی ذات منفی و شیطانی در بشر، نتیجه آمیزش آدم با لیلیت بوده؟ با این حساب، امیدی هم به فردا هست؟
زمین درد می‌کشه. حال آزاده خرابه. کلی دوست و رفیق دارم که قاطی کردن. پرداخت کدامین مکافات باماست؟
جزای زندگی های پیشین؟ بازگشت منفی های محصول امروز؟ گناه حوا؟ یا پشت پایی که در کودکی برای نازی گرفتم؟ شایدهم برای دزدانه خوردن رب انار، در خرپشتهء خانه؟
گناه‌کار فقط اوست و گر چنین باشد. گناهی در میان نیست که همه اراده و قصد خالق بوده. چطورفردا بتواند، از من بپرسد،چرا؟ ولی هستی آینهء عظیمی است که در اکنون مرا نشان خودم می‌دهد. این همان داغ جهنم است
اگر از روح او باشم، پس هر حرکت من از اراده او جدا نیست
اگر من باشندهء اراده او هستم. که بی خواست او حرکتی ممکن نبوده

۱۳۸۵ بهمن ۱۱, چهارشنبه

آدم‌ها


روباه گفت: انسان‌ها هيچ چيز را تا اهلی نکنند نميتوانند شناخت
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز راندارند
آنها چيزهايي ساخته و پرداخته را از دکان مي خرند، اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد آدمها بي دوست و آشنا مانده اند
تو اگر دوست مي خواهی مرا اهلي کن

اینک انسان



نمردیم و بالاخره این ریش‌مان از دست اداره از ما بهترون درآمد و گلی آزاد شد
شکر که نتیجه تلاشمان را گرفتیم. حال بعد از چاپ چه بسر گلی خواهد آمد؟هر دو پنا ه می‌بریم به خداوند مهر
انسان از قدیم حکایت کنار گود بشین لنگش کن بوده و خواهد بود. دنیا یعنی همین
دنیا همان جایی است که تا برای دادن داری همه هم تو را می‌خواهند. از صغیرو کبیر. می‌شه در خونه رو باز بذاری و سفره طعامی فراخ پهن کنی و کسی بدان راه نیابد؟اما اگر سفره‌ای نباشد، ورودی هم نخواهد بود؟ اگه ما اینطور با هستی مواجه بشیم، چه انتظاری می‌توان از هستی داشت؟
اوضاع خراب نیست. دچار سکونم. سکونی سامت و مسخ. شاهدی تنها برای نظارهء آفرینش من در من. من در کنار تو . تو در کنار من
تا حالا که گمان براین داشتیم که همه از یک جفت و همدم هستیم چه کرده‌ایم ؟ حالا که ناتنی از آب در آمدیم بکنیم ؟
همیشه می‌اندیشیدم چطور می‌توان فرزندان یک پدر و مادر بود و چنین متضاد بود ؟
نمردیم و چشم‌مان به جمال زن اول جناب آدم، بانو لیلیت هم روشن شد. زنی نیمه انسان و نیمه جن! محشره نه؟
اگر باور کنیم نیمی از بشر محصول کارخانهء حوا و نیم دیگر از باغ ، لیلیت شر هستیم. تکلیف چرایی ها و چگونگی ها هم روشن می‌شود. باور کن
تا زمانی که در باورم همه از روح خدا بودیم زیر پای هم را خالی می‌کردیم. حالا که نژاد ما به زیر سوال می‌رود. نه ازمجوز به‌خواب رفتهء گلی که ناگاه امروز به دستم رسید، به آسمان پر می‌کشم و نه از حزن سوگ حسین به پستو می‌برم
دنیا خنثی شده و از من می‌پرسند تو چراخنثی شدی؟ باورهای
شیشه‌ای همه شکست و سرمای حیرت به جانم نشسته. شاید من از نژاد لیلیت و شاید از نژاد حوا باشم؟
از هر کدام که باشم فرق ندارد که خواهر برادرانم محصولاتی بین این دو جهانند و زمین جایی سخت وهم برانگیز است

لیلیت همسر اول آدم


داستان آفرينش در هر دينی به صورتی بيان شده و انسانهای نخستين در همه اديان آدم و حوا بوده اند . اما نظريه متفاوتی نيز دراينباره وجود دارد که انسانهای نخستين و داستان آفرينش را دچار ترديد ميکند . شايد اين اسطوره همانند اسطوره های تاريخی MarDuK و TiamaT با اغراق بدينجا رسيده باشد اما چيزی که اين اسطوره را مهم ميکند و حتی تا حدودی به واقعيت نزديک ميکند اين است که اين اسطوره حتی توجيح دينی نيز دارد . درباره اسطوره ها حرفهای زيادی وجود دارد همانطور که ميدانيم در ساختن شهر بابل خدايان هيچ نقشی نداشته اند اما اگر از مردوک کبير بپرسيم خاطره بسيار دقيقی از ساختن شهر بابل دارد ! اين اسطوره ای که خواهيد خواند نيز شايد با تفاسير فراوانی بدينجا رسيده باشد .
شاید این نوشته به نظر بعضیها موضوعی تاریخی بیاید اما باید توجه کنند که این نوشته ای که برای شما مینویسم جنبه دینی دارد و موضوع به اصل وجود انسان یعنی داستان آفرینش برمیگردد . پس شاید این نظریه در ابتدای امر جنبه اسطوره ای و یا حتی داستانی داشته باشد اما اصل این موضوع بر ۲ چیز است . اول آنکه دوستان زیادی درباره جن سوال پرسیده بودند که شاید این مطلب را بتوان برای آن دوستان مفید واقع شود و دوم آنکه آنچه که همه درباره اصل آفرینش خوانده ایم مبنی بر آفریدن آدم و حوا به عنوان انسانهای نخستین بوده است اما چیزی که این نظریه یا اسطوره بیان میکند میتواند داستان آفرینش کتب دینی را زیر سوال ببرد .

ليليت ؛ شهربانوی شب ؛ همسر اول آدم

منشاء تاريخی ليليت

آثاری از ليليت ؛ نخستين بار در سومر يافته شده است . در زبان سومری ؛ واژه (( ليل )) به معنای (( هوا )) است . فی المثل ؛ انليل يعنی فرمانروای هوا . در قديمی ترين شکل ؛ نام او را به شکل (( ليلی )) ( جمع : ليليتو ) ميبينيم که به معنای (( روح )) است . در بسياری از فرهنگهای باستان ؛ واژه (( هوا )) يا (( باد )) يا (( نفس )) به معنای (( روح )) نيز هست . در زبان يونانی نيز واژه (( اسپيريتوس )) هم به معنای نفس است و هم به معنای روح . بنابراين ؛ ليليتو در سومر ؛ يا يک شيطان خاص است و يا به معنای روح . تصور بر اين است که در عبری ؛ ليليت از واژه (( ليل )) به معنای شب گرفته شده است و همين تصور منجر به تفسير ليليت به عنوان هیولای شب شده است .

تصور بر اين است که ليليت يک سوکوبوس ( Succubus : ديو ماده ای که به شکل زن در می آيد و مردان را اغوا ميکند ) سومری بوده است . در سومر ؛ شخصيتی به نام (( آردات ليلی )) وجود دارد که که خصوصیات او در شخصیت لیلیت یهودی حضور یافته است . (( آرداتو )) به معنای زن جوانی است که به سن ازدواج رسیده است . بنابراین ؛ (( آردات لیلی )) روح زن جوانی است که به شکل (( بختک شبانه )) تجلی یافته است . وی علت خوابهای شیطانی نیز هست که باعث تخلیه نیروهای انسانی از بدن مردان میشود .

در زبان سومری به بی شرمی و هرزگی (( لولو )) گفته میشود و به تجمل گرایی (( لالو )) و به شر نیز ؛ (( لیمنو )) اطلاق میشد . این واژه ها چه از نظر تلفظ و ساخت و چه از نظر معنا رابطه مستقیمی با لیلیت و آردات لیلی دارند . در زبانهای باستانی ؛‌ برداشتهای دقیق امروزین از زبان وجود نداشت و هر واژه میتوانست دهها معنی داشته باشد . این بازی کلمات ؛ تا زمان اسارت یهود در بابل ( ۶۰۰ ق.م ) متوقف ماند .

در سومر دو سند درباره وجود لیلیت دیده شده است :

اولین سند ؛ اسطوره ای است که در آن یک شیطان مادینه ؛ درون (( درخت مقدس زندگی )) اینانا ( یا ایشتار ) مقیم میشود و جلو میوه دادن و رشد این درخت را میگیرد . گفته میشود این شیطان مادینه همان لیلیت است که سرانجام (( گیل گمش )) ؛ او را از درخت بیرون میکشد و به صحرا میراند . نام او (( کی - سیکیل - لیل - لا - که )) ذکر شده که به (( لیلاک )) خلاصه شده و کرامر آن را (( لیلیت )) ترجمه کرده است .

دومین سند ؛ پلاک مشهوری است که زنی را با پنجه و بالهای جغد به تصویر میکشد . زن بر روی دو شیر ایستاده و در هر طرفش جغدی قرار دارد . ترجمه کرامر از متن اول ؛ منجر به این شد که این تصویر را نیز لیلیت نام بگذارند .

در تورات ؛ در کتاب اشعیا ؛ باب ۳۴ ؛ آیه ۱۴ ؛ آمده است : (( وحوش صحرا به کفتارها خواهند رسید و بزهای وحشی به جفت خود ندا میکنند ؛ و عفریت شب نیز در آنجا آرام گزین شده از برای خود مکان استراحت پیدا میکند )) . تصویر عفریت شب مورد اشاره در این ایه نیز را به لیلیت نسبت داده اند .

ایشان را مرد و زن آفرید

در سفر آفرینش از کتاب مقدس باب اول آیه ۲۷ میخوانیم : (( و الوهیم آدم را به صورت خویش آفرید ؛ به صورت خدا او را آفرید ؛ ایشان را مرد و زن آفرید ))

در باب دوم سفر آفرینش آیه ۱۸ چنین می آید : (( و یهوه گفت : خوب نیست آدم تنها باشد ؛ به جهت او یاوری مناسب خواهم ساخت ... و سپس یهوه از دنده ای که از آدم گرفته بود ؛ زنی ساخت و او را بر آدم آورد ))

توضیح اول جنبه قبالایی و عرفانی دارد . همانطور که میدانیم آدم کامل آفریده شد . به چهره خدا یا (( الوهیم )) آفریده شد . خدا نه مذکر است و نه مونث . هم مذکر است و هم مونث . حتی نام عبری الوهیم ؛ ریشه مونث دارد ؛ اما علامت جمع مذکر دارد : (( الواه = الهه ؛ ایم = علامت جمع مذکر )) . یعنی الوهیم هم مرد است و هم زن ؛ هم مادر است و هم پدر ؛ جمع است و کامل . پس آدم نیز در آغاز هم مرد بوده و هم زن . چرا که در غیر اینصورت نامتعادل بوده و ناکامل بوده است و تورات میگوید خداوند انسان را کامل آفرید . کمال انسان در هر دو جنس اوست . و شاید همین باشد که او را فراتر از فرشتگان قرار میدهد . از این دیدگاه آدم ؛ انسان نبود بلکه یک موجود کیهانی بود که آدم کادمون ( Adam Kadmon ) نام داشت . آدم صورت کهنی بود که انسانها بعدها بر اساس او به وجود می آمدند . در اینجا به باب دوم سفر آفرینش میرسیم . همانگونه که وحدانیت خدا به دو قسمت تبدیل میشود ( آبها از آسمان جدا شدند ) تا جهان را خلق کند ؛ به همین ترتیب نوع بشر نیز از جدایی آدم مثالی به دو نیمه مرد و زن پدید آمد . بنابراین زن از مرد جدا شد . و آدم کادمون به موجودی نامتعادل ؛ به انسان بدل شد . این جدایی در نهایت منجر به سقوط از بهشت یا هبوط شد ؛ و هبوط تجلی پیدایش انسان حقیقی از انسان مثالی است . زن حوا نامیده شد که اغلب به (( زندگی )) ترجمه میشود . در حقیقت به انسان حوا را دادند یعنی به نوع بشر زندگی را دادند .

توضیح دوم بیشتر جنبه اسطوره ای دارد و در همین جاست لیلیت به عنوان نخستین همسر آدم وارد میشود . آیه ذکر شده در باب اول اشاره مبهمی به حضور لیلیت دارد . آیه ۲۰ از باب دوم سفر آفرینش ؛ تاکید بیشتر بر لیلیت دانسته شده است : (( پس آدم تمامی بهایم و مرغان هوا و حیوانات صحرا را نام نهاد ؛ اما از برای آدم یاوری که به همراهش باشد پیدا نبود )) . جانوران زمین فقط برای کمک به آدم خلق شده بودند اما لیلیت بیشترین شباهت را به آدم داشت . اما لیلیت آدم را ترک کرده بود و خدا تصمیم گرفت زنی از جنس خود آدم خلق کند .

امتناع لیلیت

لیلیت همسر اول آدم بود . پیش از خلقت حوا . خدا او را همراه آدم و از خاک خلق کرد تا یاور او باشد . از اتحاد آدم با این زن ؛ آسمودئوس خلق شد که همان شیطان یا جنی است که بعدها با لیلیت ازدواج کرد .

اما لیلیت همراه مناسبی نبود و در روش همبستری اختلاف نظر داشتند و لیلیت حاضر نبود موقعیت تسلیم به خود بگیرد . چرا که معتقد بود هر دو از خاک خلق شده بودند و برابرند .

آدم حاضر نشد خود را برابر لیلیت بداند که فقط به منظور همراهی او آفریده شده بود . اما لیلیت مستقیم به نزد خدا رفت و خدا اسم اعظم خود را به او آموخت . بعد هنگامی که آدم خواست خود را به او تحمیل کند ؛ تمکین نکرد و اسم اعظم را بر زبان اورد و به پرواز درآمد و برای همیشه از باغ عدن و آدم گریخت .

لیلیت در غاری در ساحل دریای سرخ مقیم شد و هنوز هم اقامتگاهش همانجاست . جنهای دنیا را به عنوان جفتهای خود برگزید و در زمان کوتاهی هزاران فرزند جن در سرتاسر جهان به وجود آورد . بدین ترتیب لیلیت مادر جنیان و همسر آسمودئوس ؛ پادشاه جنیان لقب گرفت .

در همین هنگام آدم از آزردن لیلیت پشیمان شد . نزد خدا رفت و از او خواست لیلیت را بازگرداند . یهوه نیز معتقد بود که یکی از ساکنان باغ عدن نمیتواند به همین سادگی از آن برود . بنابراین ۳ فرشته نگهبان فرستاد تا او را باز گردانند .

این ۳ فرشته که سنوی ؛ سان سنوی ؛ و سمان گلوف نام داشتند لیلیت را در غارش یافتند و پیام یهوه را به او رساندند . همچنین گفتند اگر تسلیم نشود که برگردد هر روز ۱۰۰ نفر از فرزندان او را خواهند کشت تا عاقبت تسلیم شود و برگردد .

لیلیت پاسخ داد که این سرنوشت بهتر از بازگشتن و تسلیم در برابر آدم است و در برابر تهدید فرشته ها او نیز تهدیدی کرد . گفت : به ازای درد و رنجی که بر او تحمیل میکند ؛ او نیز به هنگام زایمان ؛ به فرزندان آدم و مادرهایشان حمله میکند . دخترها تا ۲۰ روز و پسرها تا هشت روز پس از بدنیا آمدن در معرض خشم اویند . و شب هنگام به خواب مردان حمله خواهد کرد و منی آنها را خواهد دزدید و از آنها فرزندانی جایگزین فرزندان کشته شده خود خواهد آفرید . البته گفت اگر بر بدن کسی نام ۳ فرشته را ببیند او را امان دهد .

بعدها که آدم و حوا با خوردن میوه ممنوع از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند ؛ لیلیت به قول خود وفا کرد . و از آنجا که میوه ممنوع را نخورده بود و فرق بین شر و نیک را نمیدانست از آتش جهنم دور ماند . همچنین از حکم مرگی که خدا بر آدم و حوا صادر کرد در امان ماند و همچنان زنده است .

تفسیر عوام

مشخصا اسطوره لیلیت به عنوان شیطان شب یا همان آل که مادران را سر زایمان میبرد بسیار جدی است و همگان آن را باور داشته اند . حتی طلسمهایی نیز در اینباره وجود دارد که در موزه های فرانسه و انگلیس یافت میشود . اما چیزی که به این وبلاگ مربوط میشود و مذهبی نیز باید باشد این است که عوام مردم به خصوص پیروان ادیان یهود ( و مختصرا مسیحیت ) بر این باورند که لیلیت همسر اول آدم بوده است . به این ترتیب و بر این فرضیه داستان آفرینش انسان به کلی زیر سوال میرود که در آن آدم و حوا را اولین انسانها از جنس خاک برشمرده است در صورتیکه همانگونه که اشاره شد لیلیت نیز همانند آدم از جنس خاک و همسر اول آدم است .

تفسیر مذهبی

در سنت مسیحی ؛ روایت لیلیت افزوده هایی نیز دارد که بیشتر به هبوط آدم و حوا مربوط میشود . شاید مشهورترین نسخه لیلیت در مسیحیت ؛ نقاشی های میکل آنژ در صومعه سیستین باشد . در این نقاشی ها ؛ این زن به عنوان یک مار - زن نمایش داده شده و او را همان ماری میدانند که منجر به اغوای حوا و اخراج او و آدم از باغ عدن شد . ظاهرا نفرین لیلیت برای تسکین او کافی نیست و بنابراین تصمیم میگیرد از راه زن جدید آدم ؛ به او ضربه بزند .

البته در مسیحیت مار اغواگر را خود شیطان میدانند . اما نیز میگویند که لیلیت پس از آدم ؛ همسر شیطان شد ( یا شمائیل عبری ) . اغوای حوا ؛ حاصل تلاش مشترک این دو نفر بود . لیلیت به شکل مار در آمد و شمائیل به جای مار حرف زد .

در اسطوره های حضرت سلیمان نیز گاهی به لیلیت برمیخوریم . بسیاری ؛ ملکه سبا را لیلیت میدانند . سلیمان در نهان شک کرد که مبادا این ملکه همان لیلیت باشد و بنابراین نقشه ای کشید تا مطمئن شود . او را به قصر خویش دعوت کرد و کف تالار را به شکل استخری درآورد که به نظر میرسید تا حد مچ پا آب داشته باشد . وقتی ملکه رسید ؛ دامنش را بالا برد تا پایش را در آب بگذارد و سلیمان توانست پاهای پر موی او را ببیند . یهودیان لیلیت را از کمر به بالا زنی بسیار زیبا و اغواگر و از کمر به پایین زشت و پر مو و هیولاوار میدانستند . این تصویر بسیار به تصویری که مسیحیان از شیطان میشکند یعنی تصویری که از کمر به بالا شبیه انسان و از کمر به پاییین شبیه بز است شباهت دارد .

و در آخر :

و در آخر ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که شاید این روایت ؛ همانند اسطوره ها باشد و شکل داستانی داشته باشد همانند همه اسطوره های دیگر ؛ اما چیزی که مهم است این است که در دین یهود و مسیحیت همانگونه که در متن ذکر شد به این موضوع اشاره شده و حتی در یهود بر اینکه هر دو از خاک بوده اند و لیلیت و تاکیدا لیلیت همسر اول آدم بوده است و سپس حوا به جای او بر آدم آورده شده است نظریه آفرینش را که آدم و حوا نسختین انسانها و از جنس خاک بوده اند را زیر سوال میبرد و میتواند در آن شک به وجود آورد . البته باید توجه داشت که بنده این متن و فرضیه را که مورد تایید عده ای هست را نه تایید میکنم و نه زیر سوال میبرم اما شاید بتوان آن را یکی از حقایقی از دین که بر همگان پوشیده است مورد خطاب قرار داد .

در ضمن نکته جالبی را در متن میتوانیم ببینیم . و آن اینکه تبعیضی است که بین زن و مرد از ابتدای آفرینش وجود داشت . هرچند لیلیت حاضر به پذیرش این ناعادلانه بودن آفرینش نشد اما در آخر حوا مجبور شد در برابر آدم تسلیم شود . و این شاید بتواند دلیلی بر ناعادلانه بودن جهان باشد . و همچنین ضدیتی بر حرفی که انسانها و مرد و زن را برابر میداند . ( و لیلیت را از برای آدم آفرید ) یعنی زن برای مرد آفریده شد نه به عنوان همدم او !!!

نکته بعدی اینکه بعضی دوستان درباره حقایق جن پرسیده بودند که به راستی وجود دارد یا نه ! البته الان و ذکر آن در این مبحث کار جالبی نیست اما به همین بسنده میکنیم که جن در ادیان دیگر نیز وجود دارد پس مطئمنا هست که درباره آن میگویند و لیلیت را مادر جنیان میدانند .

افسانه آل نیز که جن هست نیز همان لیلیت است که موجودیت دارد .

و در پایان لیلیت ؛ میتواند مادر جنیان . همسر شیطان . مار اغواگر حوا و همسر نخستین آدم و از جنس خاک باشد و میتواند نباشد ! چیزی که مهم است این است که انسانها دین را چه چیزی انتخاب میکنند و حقایق ادیان مختلف چیست؟

۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

رفتن عيسي مسيح از راه افغانستان به هند

برگرفته ازهفته نامه “ملادي سويت Mlady Svet” چاپ پراگ
برگردان از چکي: آصف بره کي
....................
مذاکره در مورد بود و باش عيسي مسيح در هند تازه گي ندارد و پيش از اين در چند مورد يادآوري شد، اما در کنار شواهد يادآوري شده بالا، نظريات جالب دگري هم وجود دارند که آنها را ميشود شواهد اسرارآميز خواند. در پيشاپيش اينگونه نظريات يکي هم گزارش نيکلاي نوتويچ خبرنگار و جهانگرد روسي قرار دارد.ا
نوتويچ سال 1858 درخانواده غني يهودي واقع جزيره ي «کريم» بدنيا آمد و در ايام جواني به مذهب اورتدکس (کليساي پراوسلاو روسي) گراييد. او در سال 1877 بحيث يک مفسر توانا بشهرت رسيده بود که به انجام مسافرت درازي پرداخت
مسيرش را از طريق افغانستان و سرزمينهاي آنسوي خط ديورند که آنروزگار بدست امپراتوري بريتانيا اداره ميشد و امروز زير اداره پاکستان قرار دارد به منطقه لادهک در شمال هند رسيد
امروز ممکن است اين منطقه را ميان کشمير و تبت در نقشه هاي سياسي يافت.ا
نوتويچ جريان اقامت در هند زماني که از يک معبد بودهيستي ديدن کرده بود، در آنجا لامائيستها برايش از روي روايات کهن شاهدان عيني زنده گينامه حضرت عيسي (ع) را خوانده بودند، مثال در آن متنهاي رواياتي کهن بودهيستي نام عيسي مسيح (Issaعيساا ) آمده و در سرزمين هند به سفرها پرداخته بود تا با آموزشهاي دين بودايي آشنايي حاصل کند.ا
در اين روايات همچنان آمده که عيسي مسيح از پنجاب هم ديدن کرده، اما زماني که بمردم پايين مرتبت آنجا که مورد نظر برهمنان محل قرار نداشتند، به تبليغ فرامين خداوندي پرداخت، برهمنان عيسي مسيح را از پنجاب برون راندند
عيسي مسيح که با تفاوتهاي قشري و عشيره ي مخالف بود، از آنجا برون شد و در منطقه گوتميد (Gotamid) پناه گزيد که گمان ميرود از آنجا حوالي 29 سالگي دوباره به اسرا ئيل Judy برگشت
گزارش نوتويچ از روي متون قديم روايات شاهدان بودهيست، در ادامه باشرح رويداد صليب کشيدن و مرگ عيسي مسيح پايان مييابد.ا
زماني که نوتويچ با چنين دريافتهاي تاريخي از زنده گي عيسي مسيح دوباره به اروپا برگشت در جستجوي موسسه نشراتي شد که آنرا منتشرکند، اما از همه جا پاسخ رد شنيد و جاي تعجب نيست که بيشتر از همه با شديد ترين مخالفتهاي کليسا برخورد. نوتويچ اين گزارش را سرانجام سال 1894 بمصرف شخصي خود زير نام “زنده گي نا آشناي عيسي” بچاپ رسانيد که حملات تند و گسترده تري را در برابرخود برانگيخت.ا

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...