غروب که برگشتم خونه، نه از خودم تنها. که از همه تیر و طایفهام شاکی بودم
از نقیصههای ژنی که اگر نبود شاید من الان یا دختر شاهپریون بودم یا ماری کوری
سیندرلا هم نشدیم که بگیم خب، مهم اینه که عاقبتش بهخیر بود
یا از قصور سرنوشت. که ای چه بسا الان شاهی، وزیری چیزی بودم
از تمام چشمهای شور نظرهای تنگ که همیشه مانعم شدن و من پس رفتم
از هر چی انرژی منفی که شاهراه پیشرفت و موفقیت منو بند آوردن
از دست مامای سنگین دستی که منو بهدنیا آورد و شاید تنبلی لهله که زورش اومد بند نافم و خونه یه آدم خوشبخت بندازه
به هر حال هر چیزی ممکنه جز اینکه من زندگی کردن بلد نبوده باشم
یا جایی حماقت، شایدهم جهالت. حتی کوتاهی یا سستی کرده باشم
از نقیصههای ژنی که اگر نبود شاید من الان یا دختر شاهپریون بودم یا ماری کوری
سیندرلا هم نشدیم که بگیم خب، مهم اینه که عاقبتش بهخیر بود
یا از قصور سرنوشت. که ای چه بسا الان شاهی، وزیری چیزی بودم
از تمام چشمهای شور نظرهای تنگ که همیشه مانعم شدن و من پس رفتم
از هر چی انرژی منفی که شاهراه پیشرفت و موفقیت منو بند آوردن
از دست مامای سنگین دستی که منو بهدنیا آورد و شاید تنبلی لهله که زورش اومد بند نافم و خونه یه آدم خوشبخت بندازه
به هر حال هر چیزی ممکنه جز اینکه من زندگی کردن بلد نبوده باشم
یا جایی حماقت، شایدهم جهالت. حتی کوتاهی یا سستی کرده باشم