راستش را بخواهی من از بچگی لادین بودم. وقتی دیندار شدم که از مرگ برگشته بودم. البته ناگفته نباشه، از خیلی پیش از مرگ تحقیق راجع به ادیان را شروع کرده بودم.
به نظرم قصة عنب و انگور بود
داستان سفر انسان به زمین بازنویسیهای متعد از جیلگمش تا نوح و تایتانیک
بعد از مرگ دوباره رجعت کردم. به خودم. به جهانی که دیده بودم. بسیار در دسترس، اما دور و فراموش شده
یادم اومد باید یه جایی جوابش رو دیده باشم. در قرآن. با اسامی و عبارات مذهبی کار نداشتم و مفاهیم را درک کردم
حالا مسلمانم. همینطوری. الکی
برای اینکه اسم مدرسهام، مشخص باشه. برای اینکه گم و گور نشم. برای اینکه کلید ها را از این استاد گرفتم. تا همینجا
بعد از او برای من هیچ نیست. او کلید دار. چراغ دار. راه دار . پیام را گفته. هر که شنفته. رفته
همه این صغری کبری رو گفتم تا دیگه این انبیاء تازه وارد پیغام و دعوت نامه نفرستند. من فقط قدرت ادراک و فهم تجارب خودم را دارم. به ریسمانهای خدا چنگ انداخته و با ارادهام میرم. بی واسطه بیرونی
اینه که جمعه خوبی گذشت. غروبش ارغوانی و سبک بود. تلخیش و نفهمیدم
جریانی سیال و روان در حجم اتاق گلبهی رو به مهتاب
چند روزه روش زندگی رو تغییر دادم. داره حالم خوب میشه . طیف شادی و مهر در فضای سیال خانه جاری و نوای موسیقی مترنم
و من شانزده ساله میشوم
کنار آینه میایستم
به تو نگاه میکنم که در آ>سوی تاریخ به انتظار ماندهای
و من دوباره میشکفم. همچون اناری نورس
به نظرم قصة عنب و انگور بود
داستان سفر انسان به زمین بازنویسیهای متعد از جیلگمش تا نوح و تایتانیک
بعد از مرگ دوباره رجعت کردم. به خودم. به جهانی که دیده بودم. بسیار در دسترس، اما دور و فراموش شده
یادم اومد باید یه جایی جوابش رو دیده باشم. در قرآن. با اسامی و عبارات مذهبی کار نداشتم و مفاهیم را درک کردم
حالا مسلمانم. همینطوری. الکی
برای اینکه اسم مدرسهام، مشخص باشه. برای اینکه گم و گور نشم. برای اینکه کلید ها را از این استاد گرفتم. تا همینجا
بعد از او برای من هیچ نیست. او کلید دار. چراغ دار. راه دار . پیام را گفته. هر که شنفته. رفته
همه این صغری کبری رو گفتم تا دیگه این انبیاء تازه وارد پیغام و دعوت نامه نفرستند. من فقط قدرت ادراک و فهم تجارب خودم را دارم. به ریسمانهای خدا چنگ انداخته و با ارادهام میرم. بی واسطه بیرونی
اینه که جمعه خوبی گذشت. غروبش ارغوانی و سبک بود. تلخیش و نفهمیدم
جریانی سیال و روان در حجم اتاق گلبهی رو به مهتاب
چند روزه روش زندگی رو تغییر دادم. داره حالم خوب میشه . طیف شادی و مهر در فضای سیال خانه جاری و نوای موسیقی مترنم
و من شانزده ساله میشوم
کنار آینه میایستم
به تو نگاه میکنم که در آ>سوی تاریخ به انتظار ماندهای
و من دوباره میشکفم. همچون اناری نورس