نفرات خانواده در سه نسل کنار هم در تناسبی زیبا قرار داره و من احساس تنهایی نمیکنم
واقعا من این موج را به سمت زندگیم کشیدم؟
یادت هست؛ شبهایی که از هراس صبح بیتکلیف میترسیدم به بستر برم؟
حالا کمتر میشه خوابید. ساعات دارو مانع از خواب ممتد و من از پرستاری و عشق خسته نمیشوم
از صبح مهمانها در آمد و شد و من میزبان این گروه گروه مهمان
یادت هست؛ سفر چلک. آمدم که دوباره خیلی زود برگردم. این معنای واقعی زندگی است
ما هیچی نمیدانیم
چی فکر میکردم، چی شد
دیدی چه ساده دیگران را قضاوت میکنیم. حکم میدیم و اجرا میکنیم؟ در جهانی که ما از هیچ چیز آگاه نیستیم. حتی از حقیقت خود و این سفر مجهول. چه جای داوری مردم
نمیخواستم خانوادهام اینگونه با هم باشند
واقعا من این موج را به سمت زندگیم کشیدم؟
یادت هست؛ شبهایی که از هراس صبح بیتکلیف میترسیدم به بستر برم؟
حالا کمتر میشه خوابید. ساعات دارو مانع از خواب ممتد و من از پرستاری و عشق خسته نمیشوم
از صبح مهمانها در آمد و شد و من میزبان این گروه گروه مهمان
یادت هست؛ سفر چلک. آمدم که دوباره خیلی زود برگردم. این معنای واقعی زندگی است
ما هیچی نمیدانیم
چی فکر میکردم، چی شد
دیدی چه ساده دیگران را قضاوت میکنیم. حکم میدیم و اجرا میکنیم؟ در جهانی که ما از هیچ چیز آگاه نیستیم. حتی از حقیقت خود و این سفر مجهول. چه جای داوری مردم
نمیخواستم خانوادهام اینگونه با هم باشند