۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

وسوسه




گرگ‌ وقتی گرسنه باشه و چیزی برای خوردن پیدا نکنه. همه حلقه می‌زنند در کمین هم. خوراک شب گرگی خواهد بود که زودتر از باقی گرگ‌ها خسته بشه و چرتش بگیره
وای بر شما مردان که از گرگ هم بدترید و در روز روشن پوست هم رو می‌کنید

و شیطان عهد بست وسوسه ها را به چشم انسان زیبا جلوه نماید
اگر بچگیم بود الان می‌گفتم: آخ ، وای... شنیدی؟ گفت شیطان!
بعدهم منتظر می‌موندم یک نیمه انسان با پا و صورتی مثل بز برابرم ظهور کنه. البته حق با من بود. در جهان رنگی جز زیبایی کودکی ندیده بوده و نمی‌شناختم
حالا دیگه از باور رنگین کمانی کودکانه‌ام اثری پیدا نیست. چون روزی ده بار تو صفحه کانتر اینجا می‌بینم یکی داره دنبال این می‌گرده


------------------------------------------------------------------

آموزش لاس زدن. آموزش لوندی. آموزش مخ زدن تضميني. آموزش معاشقه. آموزشهای دلبری ... روشهاي دلبردن از زنان. روشهای دلبری کردن. زن شوهردار و س


www.webgozar.com/counter/stats.aspx?code=35081 - 24k


- 64.62.138.93 شنبه، 27 بهمن 1386 - 19:53:18 آمریکا آمریکا




این یکی که در امریکا هم دچار تنگی است. پس این‌ها دنبال چی رفتن؟


15- 217.219.21.200 شنبه، 27 بهمن 1386 - 03:09:00 ایران ایران









:: گزارشهای آماری سايت

آموزش مخ زدن تضميني. آموزش معاشقه. آموزشهای دلبری. ابطه دوست پسری و دوست دختری. اتاقی از آن خود. اختلاف سن. ازدواج با دختر دایی ...
www.webgozar.com/counter/stats.aspx?code=35081 - 24k -



-------------------------------------------

این لاکردارا گوگل را با چراغ جادو اشتباه گرفتن. بعضی سوالاتی پی‌گیری می‌شه که در نهایت تاسف، از خنده روده بر شی
این تفکیک زن شوهر دار از باقی جماعت نسوان به نظر چنان غریب و هول انگیز می‌آد که تا مرز پاشیدن سقف بچه‌های معصومی پیش می‌ره که از آغوش مادر، تنها نیاز به عطر مادر دارند
نه بوی تعفن عرق تنه مترس مادر
آی انسان. کجا ایستادی؟
لبة تیز تاریکیه دوزخ؟

یعنی از این شوخی‌ها با خواهر و خانم والده و احیانا در آینده بانو همسر خود نیز دارند؟
آقایون نیم انگشت کلاه ها بالاتر
البته نسوان از یاد نبرند که ما حرمت خود را شکستیم
حرمت بوی بهشت
شب‌های کرسی و زمستون
حرمت نام مادر
حرمت تقدس و پاکی
و او تنها به وسوسه‌ای دل‌خوش داشته که ما را، همین بس است

مگر شما مردها شوهرهای این‌ها، نیستید؟

گلی خانوم

از صب، ح پشت دیواری از احساس بیهودگی چشم باز کردم. در حالی‌که گلی با تمام شور نشاط می‌خواست بدود. به‌قدری انرژی بالایی داشت که محار از دستم گرفت
همچنان اوضاع عالی است. و من از روند بهبودی بسیار راضی. اما انگار پشت همه این‌ها دلم حرکتی می‌خواد که برای خودم باشه
البته امروز یه نمه اخبار مفرح از اداره از ما بهترون رسید. که مربوط به گذشته‌ای است که رفته و سازی است که تازه قراره صداش در بیاد
اما حالا. چی؟
مدت‌هاست کاری که به حساب خودم و برای خودم باشه انجام ندادم. گو این‌که سرویس با عشق هم خالی از بازگشت نیست. اما گاهی لازمه کاری انجام بشه که حس کنی، فقط برای دل خودت کردی
یک قرار خوب برای نهار فردا و جشن چهل و پنجمین سالگرد شورای کتاب کودک با خانم دکتر .... از آن دست معجزات کودکانة گلی بود که بی‌موقع زودتر از من گوشی را برداشت
راستش اگر خودم اقدام می‌کردم، گوشی را برنمی‌داشتم. اما این گلی ورپریده امروز حسابیبا تن لخت، زیر فوارة وسط حیات دویده
عطسه کرده و خندیده
گاهی هم زنگ دری را زده و در رفته
از درخت والا مقامات من گذشته و به وسط حوضچة اکنون رسیده

نمی‌دونم شاید گلی ( کودک درون ) کارهایی را تشخیص می‌ده که ذهن منطقی من نمی‌پسنده و معمولا همان‌ها راه گشاست

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

happy loves day

ولنتاین هم خلقت و بدعت می‌خواد که من در حال حاضر از این جنس متریال درم موجود نیست
اگه بخوای خیلی جدی بگیری، می‌شه به خیلی‌ها هدیه داد
ولی اینکه تو کسی را که انتظار " اوی خاص" را داشته باشی، نداری
سلام‌ها را سال‌های پیش گفتیم و دیگر ته کشیدیم. در نتیجه چیزی برای گفتن ندارم،

مگر ولنتاین به همه مبارک

سلامی قدیمی به طعم توت فرنگی

آهای!
سلام همه پسرهایی که در نوجوانی بانگاه‌تون تنم رو لرزوندین
سلام به همه اون‌ها که ازخجالت نگاهم نکردند که بلرزم
سلام به همه اون‌ها که قدم به قدم عشق را به من آموختن
سلام به همه اون‌ها که به اشتباه گمان کردم ، دوستشون دارم. یا، دوستم دارند
سلام به همه اون‌ها که به‌خاطرشون صد بار کنار پنجره رفتم
سلام به اون‌ها که پشت پنجره منتظر موندن و من نفهمیدم
سلام به اون‌هایی که گمان می‌کردم، دوستشون دارم؛ فکر می‌کردم دوستم دارند
سلام به عشق اول بچگی و سلام به عشق آخر دیروزم
سلام به همه اون حقه بازهایی که دوستم نداشتن و الکی ادای عاشق‌ها رو درآوردن
و خر خودشون بودن
سلام به همه اون‌ها که با تن لرزه منتظر شنیدن صداشون بودم
سلام به همه اون‌ها که یه‌روزی با یه نگاه دزدکی
غافلگیرم کردن، دلم را بردن
سلام به همه عشق‌های این زندگیم
سلام به هر کسی در تمام زندگی های قبلی و بعدی دلم را لرزاندن و خواهند لرزانید
سلام به اون‌ها که وارد جهان هم نشدیم؛ ولی ممکن بود دیوانه وار عاشق هم بشیم
سلام به اون‌ها که می‌دونم دوستم داشتن. من، دوست‌شان داشتم
سلام به اون‌ها که نمی‌دونستن دوستشون دارم
یا من هرگز نفهمیدم دوستم داشتند
سلام به عشق آخر این زندگیم که نمی‌دونم کیست
سلام به همه اوج و پروازهای عاشقانه
سلام به اونی که اگر پیداش شده بود، من این‌چنین تنها نمی‌ماندم
سلام به نیمه گمشده‌ای که شاید باید همیشه گم شده باشه
سلام به نفر بعدی که قراره عاشقش بشم و الان نیست
سلام به اون‌هایی که اولی نبودن و آخری هم نشدند
سلام به هر کی که عاشقه و عشق را خوب بلده

۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

مشت‌مال

باز این نبوغ من فوران کرد و بالا گرفت
کشف جدیدی کردم که دیگه غلط نکنم بی‌شک اسمم رو می‌بره اون بالاها که مرحوم پدر آرزو داشت
حالا خیلی بالای بالا هم که نه. خب یه ذره که بالا می‌بره؟
انقد؟
ببین فقط اندازاه بند اول اشاره
جهنم من می‌گم بی جا و مکان
تعبیر جدیدی از عشق پیدا کردم که بی‌نظیر و استثنایی است و شاید چاره ساز؟

یک‌خروار احساس خستگی دارم. البته مسئولیتی . حال و روزم خوبه. شکر پادشاه مهر پرور

مشت‌مال
حالا چشمت رو
ببند به‌روی دلاک ضمخت بدقواره. تصور کن. طرف مربوطه است

دور نشیم. وسط یه عالمه خستگی و پرداختی مستمر عشق به اهل بیت. منه خسته و تنها که " یکی نیست براش کمی خودم رو لوس کنم " و از خستگی‌ و ترس‌ها یا تصمیم گیری های سختی که در مسیرمه بگم
وسط خستگی وقتی چشم می‌بندم، پشت پلکام منتظرم باشه و برای لحظات فضا رو عوض کنم
چشمام رو بستم و در حالی که با حسی از آرامش شانه‌ها را تا نزدیک بنا گوش برده بودم. حس کردم عشق می‌تونه به قاعدة یک مشت مال خوب خستگی رو از تنم در کنه
بلافاصله به یاد آقای حمیدی افتادم. استاد مسلم ماساژ ژاپنی
گو اینکه زیادی نتراشیده و نخراشیده است. اما، دست‌هاش معجزه می‌کنه
بالاخره حُسنش به اینه که از این نوع عشق می‌شه تجربه‌ای ژنریک داشت؟

۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

زنگ دیکته

این ملت اصالتا بی‌جنبه بودیم و تا ابد خواهیم بود. با این تفاوت که مثل فورس‌گامپ تک‌بعدی هستیم و هر قدرتی که بر سرمان ایستاده باشه، اختیار داره همه هستی‌مون می‌شه
مثل بانوان گرام همسر، یا جناب آقایان شوهر
این همیشه دو شکل داره و ندرتا پیش می‌آد مورد سوم هم مصداق پیدا کنه. یا مرد ذی‌ذی است. یا بانو ذی‌ذی
زمان هخامنشی اختیار داری مثل کورش کبیر داشتیم، تا پوست و استخوانش رفتیم و شوکت آفریدیم
البته، در کنار شاه، له‌له‌ها " موبدان اعظم " هم به‌ما دیکته می‌گفتند.
این همه هنر ماست . حتما برای همین هم زنگ دیکته یکی از مهمترین ( رعب‌آور‌ترین ) زنگ‌های عالم بود. و شاید باز، برای همین همیشه تک می‌گرفتم؟
کی‌به کیه؟ بذار مام این سُستی‌ها را در پسه افتخارات پنهان کنیم.
چهارتا خبر و یک عکس در ماه . یک‌شبه همه را شامل وحی و دل و دیده ببازن
یادش بخیر که من چقدر ترسیده بودم. راستش؛ من‌که فکر می‌کردم شاه مثل خدا تغییر ناپذیره. چیه؟
از اول که گفتم نمی‌دونم چطور این درس نکبتی تموم شد؟
چون همیشه در عوالم هپروت سیر می‌کردم و به یمن قد نردبان دزدها، ته کلاس چرت می‌زدم. شاید اگر درس خونده بودم یه چیزهایی از مشروطه یاانقلاب کبیر فرانسه یا روسیه می‌فهمیدم و می‌دونستم که اینم مثل قطعات یدکی ماشین‌آلات قابل تعویضه و خیلی جا نمی‌خوردم
عصر انقلاب و جنگ که مردم محدود به درون شدن. مخترعین و مکتشفین، یا عرفای بزرگ سر برآوردن. اما به لحاظ فقر مالی و فرهنگی، سر از ناکجای اجنبی درآوردن
خدایا این صفت سبز گیاه‌خواران کوهی را از ما بگیر تا بلکه اختیار دار زندگی خودمون بشیم و همین‌طور دنبال اولی سرمون رو نندازیم پایین، راه بیفتیم
ساده ترینش این‌که، ازدواج کردم
بچه دار شدم
فقط چون همه همین‌کار را می‌کردند
قدیم‌ها فکر می‌کردم، پنج درصد از مردم جهان، دیکته می‌گن. و نود و پنج درصد باقی مشق می‌کنند
حالا درصد از دستم در رفته

صف

خلاصه داشتیم چی می‌گفتیم؟
آره
بی‌بی جهان می‌گفت: وقت قیامت، هر که در صف اما‌م‌زمان باشه. وارد بهشت می‌شه
من‌هم که به سبک همه کودکان دنیا ابله و زود باور. به این فکر بودم که: بی‌بی رو! من خودم می‌دونم چی‌کار کنم. تا اومد تندی می‌رم اول صف می‌ا‌یستم
اینم یکی از اون خیالات احمقانه‌ام بود. مثل عشق
حالا که در این نقطه ایستادم. یاد بی‌بی‌جهان را حسابی گرامی می‌دارم که با همه قدیمی بودنش چیزهایی را می‌دانست که من، حتی تفکرش را هنوز یادنگرفتم
حالا هر لحظه این صف را همه‌جا می‌بینم. حالا با اربابش ما را کاری نیست که برایم تنها ارباب، همان یگانة هستی بخش است
تو می‌تونی این صف را حتی همین حالا که نه هر لحظه ببینی
لحظات تصمیم گیری
لحظات خشم، حسد کینه. وقتی که مالی داره هیلی‌هپو می‌شه
وقتی خیانتی رخ می‌ده و وقتی انسان پا بر جایگاه خدایی می‌گذاره و به‌سادگی از لاشه‌های به‌جا گذاشة دیگر انسان خدایان عبور می‌کنه
مهم این نیست چه کسی قراره چه وقت بیاد. مهم این است که تو برای چه کاری آمدی
مهم نیست کی با کی سرما شرط بست. مهم اینه تو با خودت چه قراری داری؟
مهم نیست قیامت واقعیت داره یا نه. مهم این است که تو در لحظة اکنون حقیقتی
همون‌طور که هنوز نمی‌دونیم قبل از بیگ‌بنگ جریان هستی چه بوده؟ ولی مهم اینه که ما الان هستیم
مهم اینه که توی صف خودم کم نیارم
باور کنیم همه به قدر ما انسان و قابل توجه و احترام هستند . و محال است آنچه را که به دیگری تحمیل می‌کنی، آخر خودت جمعش نکنی
چون " کارما "اولین قانون هستی است که جهنم نام گرفت
مهم اینه از جایگاه انسان خدایی نزول نکنم

دیروز

یاد عهد درشکه یک‌ریالی بخیر. البته آن‌زمان خیلی چیزهای دیگه را می‌شد به یک‌ ریال خرید و هنوز شیطان این‌طور شاه نشده بود
تازه درشکه چیه؟
فوتینا هم، یک‌ریال بود تازه درش شانسی و جایزه هم داشت. اما الان فوتینا به ارقام میلیاردی هم رسیده و با تمام اینا وقتی قراره اون‌یکی فوت کنه تا همه آرد نخودچی بره تو چشمت، دیگه صبر نمی‌کنه تا از دلت در بیاره و تو پی ببری یک شوخی بود
یاد بی‌بی جهان خوش که در یاد من هنوز جوان است و مهربان و من که اکنون به سن او رسیدم و او هنوز بی‌بی‌جهان من است
این همة حسن خاطرات ماست.
ما گذشتیم و به اکنون رسیدیم. اما گذشتگان در یادمان همچنان جوان و مهربان باقی ماندند
مثل " حمیدرضامشفقی" اولین عشق زندگی من که تا قیامت اولین عشق و هنوز در خاطرم سیزده ساله و من همین‌طور ری کردم
یا، میدان هفت‌حوض که چندین برابر دنیا وسعت داشت و حالا دیگه از فرط آب رفتگی حتی حاضر نیستم ازش عبور کنم
و وای از زمانی که تو پیدا شوی

و من در امروز و
تو هنوز
در دیروزها جوان مانده باشی







سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...