امشب یه دفعه دوباره یه جوریم شد. از اونجورها که گاهی میشم
انگار روحم یهدفعه بیدار شد.
نفس کشید.
خنک شد.
یه چیزی یه چیز نامعلوم. یه حسی، یه حس گنگ
دوباره به یادم اومد
این مدت بهقدری زندگی بهم فشار آورده، یه لایه پوست برداشته و هنوز پوست تازه در نیومده و تنم داغه و میسوزه
دارم از خواب میمیرم و به سختی پلکهام باز میشه. ولی چه کنم که این مثل خون به رگهامه
این عطش نه طعم شهوت داره، نه بوی عادت نه خواست ذهن.
یک نیاز آشنا شاید یاد تجربهای پشت سر؟
و شاید امید مسیری پیش رو
دوباره چرخیدم به خودم و عطر سبز عشق
خدایا عشق را به من حادث کن
انگار روحم یهدفعه بیدار شد.
نفس کشید.
خنک شد.
یه چیزی یه چیز نامعلوم. یه حسی، یه حس گنگ
دوباره به یادم اومد
این مدت بهقدری زندگی بهم فشار آورده، یه لایه پوست برداشته و هنوز پوست تازه در نیومده و تنم داغه و میسوزه
دارم از خواب میمیرم و به سختی پلکهام باز میشه. ولی چه کنم که این مثل خون به رگهامه
این عطش نه طعم شهوت داره، نه بوی عادت نه خواست ذهن.
یک نیاز آشنا شاید یاد تجربهای پشت سر؟
و شاید امید مسیری پیش رو
دوباره چرخیدم به خودم و عطر سبز عشق
خدایا عشق را به من حادث کن