چرا همه یه چیزی میگن که من نمیفهمم؟ کاش فقط یک حرف واحد رو نمیفهمیدم. هر کسی برای خودش حرفی میزنه
در نتیجه یه عالم حرف هست که من نمیفهممش. بخصوص در این مورد معروف، عشق
همه سرها به آسمون و تا حس میکنن منظورت عشق زمینیست، کم مونده تف و لعنت کنن که، آقا عشق فقط عشق اولی
خب پدر آمرزها من تا اونی که ازلی بود تا اینی که شدم هزاران هزار فاصله دارم. تا عاشق نشم نمیتونم بفهمم
من تا عاشق نشم بلد نمیشم چطور از منم بهخاطر دیگری بگذرم و از من عبور کنم و به اوی معروف بپیوندم
هنوز خودخواهم، هنوز دنبال مالکیت یا هنوز حسودم و هزارتای دیگه امثال اینها که بین من تا منه ازلی فاصله انداخته و در نتیجه انسان خدایی جا با شعاری عوض کرده که تا انالحق فاصلهای از اینجا تا بیگبنگ داره
حالا باز بگو عشق الهی
بابا سن رفته بالا، حس که عوض نمیشه که خجالتت بشه به عشق فکر کنی؟
پس اومدیم زمین که چه کنیم؟
خب اون خدا دید همتا نداره که عاشقش بشه، مجبور شد در ما به زندگی بیاد تا عشق را تجربه کنه
تو قبل از همه اون خدای درونت رو محروم میکنی بعد خودت رو
انسان اگر عاشق نباشه پس چی باشه؟
یک زندگی نباتی؟
در نتیجه یه عالم حرف هست که من نمیفهممش. بخصوص در این مورد معروف، عشق
همه سرها به آسمون و تا حس میکنن منظورت عشق زمینیست، کم مونده تف و لعنت کنن که، آقا عشق فقط عشق اولی
خب پدر آمرزها من تا اونی که ازلی بود تا اینی که شدم هزاران هزار فاصله دارم. تا عاشق نشم نمیتونم بفهمم
من تا عاشق نشم بلد نمیشم چطور از منم بهخاطر دیگری بگذرم و از من عبور کنم و به اوی معروف بپیوندم
هنوز خودخواهم، هنوز دنبال مالکیت یا هنوز حسودم و هزارتای دیگه امثال اینها که بین من تا منه ازلی فاصله انداخته و در نتیجه انسان خدایی جا با شعاری عوض کرده که تا انالحق فاصلهای از اینجا تا بیگبنگ داره
حالا باز بگو عشق الهی
بابا سن رفته بالا، حس که عوض نمیشه که خجالتت بشه به عشق فکر کنی؟
پس اومدیم زمین که چه کنیم؟
خب اون خدا دید همتا نداره که عاشقش بشه، مجبور شد در ما به زندگی بیاد تا عشق را تجربه کنه
تو قبل از همه اون خدای درونت رو محروم میکنی بعد خودت رو
انسان اگر عاشق نباشه پس چی باشه؟
یک زندگی نباتی؟