۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه

سه‌چهل‌پنج دقیقه بامداد


انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون
هنگامی که اراده به موجودیت شیئی کنم، می‌گویم، باش. موجود می‌شود
یا نقل از کتاب مقدس
درآغاز کلمه بود.
و کلمه خدا بود
مام که همگی از دم گشت، نفخه فیه من الروحی هستیم و بالذاته دارای امکانات روح الهی
دو جملة اول، تکنیکه. تکنیکی که خالق به مخلوق گفته، ولی نشنفته
چندسالی‌ست از آمد و شدهای، تاریخ زرین بیست‌سه‌شهریور تنم به لرزه می‌افتاد و تخلیة انرژی می‌شدم.
نه من تنها. هیچ‌کس از این ارقام روی تقویم که لاکردار مثل تاکسی متر پشت هم نمره می‌اندازه و بالا می‌ره خوشش نمی‌آد
در نتیجه از چند روز قبل به استقبال می‌رفتم و قبل از این‌که با کم محلی عزیزان حالم گرفته بشه، خودم به پیشواز می‌رفتم.
وارد برزخ می‌شدم. خیلی‌ از شما پارسال همین وقته منو به‌یاد دارید
تا عصر موبایلم خاموش و خودم چلک و دور از همه بودم. خاموش چون صادقانه‌اش می‌شه، نمی‌خواستم بفهمم کی یادش هست، کی یادش نیست؟
در تخیل می‌شه همه را به یک لحظه مهمان کرد
در نتیجه، از اول تا آخر سال من در کمین و شکار تنهایی بودم
کلامم امر به تنهایی می‌کرد. ذهنم شکایت داشت و ناله می‌کرد
امسال ورق را برگردوندم.
از شب پیش اراده کردم، به زبان آوردم و باور کردم و گفتم باش. هستم
هستی، هم که بی‌ظرفیت و
در تخیل دست اسپیلبرگ را بسته، تا می‌تونست مایه گذاشت.
از سه‌نیم صبح بیدار شدم یک‌ربع به چهار به خودم تولدم را تبریک گفتم. تا هشت بیست‌بار از تخت جدا شدم، سیگار کشیدم، خوابیدم
نمی‌دونم داشت چه اتفاقی می‌افتاد؟ لابد، در جهان موازی برام مهمونی گرفته بودن و یه پا تو رختخواب جسمم می‌کشید. یه پا در جهان موازی، بدن انرژیم
هشت و نیم اولین هدیه را از پریا در حالی گرفتم که هنوز یه پلکم خواب. اون‌یکی هم که بیدار بود، تار می‌دید.
از ساعت نه، تلفن‌ها زنگ خورد. فکر کنم بیشتر آدم‌هایی کی می‌شناختم یا پیامک، اس‌ام‌اس کردن. یا دورنگار، ایمیل زد و یا تماس گرفت. عجب خان برکتی بود برپا
من خیلی‌ غلط کردم که می‌گم تنهام
من فقط بلد نیستم چطور از این فن‌آوری صلح‌آمیز و سبز اراده و بیان، استفاده کنم؟
بلکه زبانم غنی بشه و من زندگی کنم
تولدم، مبارک

شکرانه



تولدم مبارک به ان‌تا، دلیل
خدایا مرسی برای همة داده‌ها و نداده‌هایی که در مسیر رشد، خیر و صلاحم بود
خدایا متشکرم که شانس تجربة این هستی پهناور و بی‌نهایت را در حد توانم دادی
مرسی برای تمام جاده‌های سبز و خشک دنیا
برای رودهای، خشک و خروشان
برای آسمان‌های ابری و آفتابیت
برای گل که قشنگ است
برای انار که بهشتی
مسجد ششناو که، دوست داشتنی ‌ترین بنای دنیاست
و، گندم که خدایی‌ست
برای حوض کوچک خاطرات ماهی قرمز و شاخه‌های مو، خم شده بر روی آب
برای من که زیبایی را می‌شناسم و دوست دارم
برای دخترها که می‌بینم مثل درخت رشد می‌کنند و از خودشون بالا می‌رن
برای تو که هستی و شکرانه‌هایم را می‌خوانی




سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...