۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

خط سوم


اه، وا! نه به‌خدا
اتفاقا این ایام، تریپ عرفانی و من تو نخ خالق
حالمم خوبه. فقط
نمی‌دونم کجا ول می‌زن، که اصلا اهمیتی نداره. این اسم‌گذاری‌ها باشه برای طلبة اسما
ما را همین یک کف دست نان دلخوشی، هست، بس. که همنشین آسمان و هم‌سفرة ماه باشم
افطار با ربنای شجریان باز کنم و سحر با خیال خوش بهشت به خواب برم. اما نه بهشت خط اول یا دومی‌ها


وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً *
و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد


آن خطاط سه گونه خط بنوشتي:
يکي او خواندي،لا غير
يکي را هم او خواندي هم غير
يکي نه او خواندي و نه غير
آن خط سوم منم

خلاصه منظور این‌که در این ماه مبارک ما را حالی خوش

هویت




چی پشت سر گذاشتی؟
چی پشت سرت داری؟
چیزی که بهش بتونی ببالی؟
چیزی که بگه راه اومده را درست آمدی، درست می‌ری؟
چیزی که از اینجا بودنت، راضی باشی
چیزی که به‌خاطرش، حاضر باشی بمیری
چیزی که به‌خاطرش، دلت نخواد بمیری

فکر می‌کنی چقدر از راه اومده رو درست اومدی؟
فکر می‌کنی چقدر از راهت مونده؟
فکر می‌کنی به چقدرش احتیاج داری؟
فکر می‌کنی با چقدرش واقعا کار داری؟
می‌دونی چه کار داری؟ یا فقط چون هنوز می‌فهمی نیمه تمومی دلت می‌خواد بمونی

فقط یه نموره



هر روز صبح تا نگاه گنگ، بین، دوزمانی، دو جهانیم رو از روی سقف اتاق جمع کنم؛ این لیست مثل نامة اعمال برابرم رژه می‌ره
می‌دونی؟ موضوع این نیست که از چیزی شاکی یا ناراضی‌ام.
اما به خودم یه نموره مشکوکم. اصل یقیین؛ باعث شده دائم خودم رو زیر ذره بین تردید با نور خورشید، بسوزونم
حال خوشی ندارم که اگر ماه‌مبارک نبود، چه بسا خیلی خراب‌تر هم می‌شدم.
الان مثل اتاق خلاء گرفتارم و نبود هوا به روح و جسمم فشار می‌آره
اما باز بگم، بد نیستم.
یحتمل توقع‌ام از خالق زیادی رفته بالا و دیگه گپ و گوی با جبرئیل هم چاره ساز نیست! عجب موجود غریبی‌ست این دوپای آدمیزاد نام
خدا را چه دیدی؟ شاید حتی دلم معراج یا بهشت بخواد.
اما، نه از باب کرامت.
جایی که هیچ‌کس نتونه بیاد و آرومم بگیره





سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...