۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

جمعه با ، بیلی هالی‌دی

سلام به عصر جمعه که می‌شه با یک برش پای، سیب و فنجانی قهوه با شیر خوردش و تلخ هم نیست
تنها تفاوت در نگرش من نسبت به جمعه یا کل روزهای هفته فرق کرده
فهمیده، هیچ روز با دیگری تفاوت نداره
همه روزهای هفته تعبیر قشنگ زمان و مکان از من به منه
پس جای شکر باقی که، از تلخی جمعه به‌در شدم
البته الان شنیدن یه لایت موزیک قدیمی. خیلی قدیم
مثلا دهة شصت میلادی هم
اگر در خونه ملایم زمزمه کنه و با عطر عود از نورهای لطیف کنار اتاق چرخی بخوره و نفسی عمیق می‌کشم، می‌فهمم
هستم
پس تا هستم و هست دارمش دوست
یه چیزای عجیبی اخیرا توسط یک دورنگار به‌دستم رسیده که یحتمل از عوالم بالا رسیده و پای جبرئیل هم در کار باشه
اما یه سوال، بیا پایین

روز الست


به خاطر بياور ((موقعى را كـه پـروردگـارت از پـشـت فرزندان آدم ذريه آنها را بر گرفت وآشكار ساخت و آنها را گواه بر خويشتن نمود (و از آنها پرسيد:) آيا من پروردگارشما نيستم ؟ آنها همگى گفتند: آرى گواهى مـى دهـيم
راوی معتبره
بی‌شک، این اتفاق افتاده
چون ما به خواب می‌ریم و آینده را می‌بینیم
آینده‌ای که هنوز تجربة فیزیکی نشده. من می‌گم خواب و خیال، یا همون تصویری که خالق به تجسمش گفت: کن فیکون . ما موجود شدیم
پس، این کشف اخیر و مهم منه
ما از فاصلة خلقت تا اکنون که وقت تجربة زمینی من رسیده، کجا بودیم؟
همه می‌گیم، کجا قراره بریم؟
اما از کجا اومدیم؟
می‌گفت در روز الست تمام خلق از آتش تسلیم گذشتند، غیر از کفار
ما همین‌طوری می‌دونیم هست.
مایی که الان اگر امام‌زمان پیداش بشه باید مدرک و سجلد بیاره تا کسی باورش کنه
اما از بچگی، فابریک باورش داریم
طی دو روز خونه دور سرم چرخید و کل ماجرا عوض شدخیلی چیزها معنای تازه‌تری گرفت
چیزی که عده‌ای فکر می‌کنند تناسخ یا رجعت اسمشه. عدالت الهی
هیچ معلوم نیست تا من نوبتم بشه و بشم سیب‌تلخ، توی کدوم گوری چه آتیش‌ها که نسوزوندم و الان اینجام
بعد یاد اتوپیا یا مدینة فاضله افتادم. خب همینه دیگه
از قرار پیش از اینجا حسابی حالش رو بردیم و تحمل نداریم اینجا بمونیم
جایی که انسان‌ها جفت‌هاشون را دیدن
منم این‌ها رو خوندم و شنیدم. این ایام ماه مبارک، خیر و برکتش به تمام به من رسید
اما نسبت بهشون یه حسایی دارم، مخصوص خودم
تصویری مثل قطعات پازل. به همان شیرینی
حالا می‌فهمم چرا بعضی‌ها خیلی که نه انگار زیادی آشنان و تو فراموشی گرفتی، طرف کی بود؟
خلاصه که فعلا در جستجوی جهان تازه گرفتار شدم
بد طور
حالاتا حالا فکر کردی از الست تا حالا کجا بودی؟
بین این دوجا گیر کردم

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

چه خبر؟


وقتی خدا بخواد و کائنات خدا هم راه بده، یه شهاب سنگ قل می‌خوره می‌ره، هابل و لايي می‌کشه و از ماه هم رد می‌شه تا بره
صاف بخوره به ماهواره سنگی ما که هم‌چنان یادوارة عصر مقدس حجر و احوالاتش باقی‌ست
امواجش می‌آد و صاف می‌خوره به لپ‌تاپ، هونگی من
پست‌های آخر را نگاهی بنداز
پر از انرژی منفی
نق و غرهای احمقانه زد و سیستم و تا اونور راه شیری رفت و برگشت

داشتم به روزهایی که سر هر زنگ دستای تپلیم برای نذر صلواط رو به خدا می‌شد و دو گیس بافته‌ام از نفس نفس هراس، بالا و پایین می‌رفت فکر می‌کردم. آرزویی نداشتم مگر این‌که غیبم کنه و معلم منو نبینه.
خواب، یه صفحه انشا بی دردسر هم نمی‌دیدم. حالا با خدا چونه هم می‌زنم
فکر کن! چنی ما رو داریم به خدا؟ الله و اکبر
باز هم ناراضی و آرزو کنم ...........لاب لاب لاب نتیجه این‌که، ریخت نت‌ورک کانکشن می‌ریزه بهم و بعد از نبرد چند شبانه روزه، و انجام چندین فقره ریکاوری و مشت و مال بالاخره
ما تونستیم قفل این پنجره را بشکنیم و بگیم: یالله
چه خبر؟

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...