یه پنجره اتاق کار. که صدای آژیرهای متعدد و متفاوت را موزیانه از درز قدیمیشیشه به خونه میآره
صدای ماشینها و ترافیک خیابون بهار. بوق و گاه آمبولانسهایی که به سمت بیمارستان شهربانی میرن
و
نمنم بارونی که تو رو به یاد، یاقوت زن قرمز پوش میاندازه که بیش از سی سال در انتظار عشق در میدان فردوسی موند
خدا منو یه روز از همهاش نجات بده
پاییز زیبا و دوستاشتنی با چنارهای سر بههم کشیدة بهار که خداد ساله اونجا غیبت سکنة محل رو میکنند که نیمی اقلیت و نیمی هم ما هستیم
این پاییز چه بیزار کننده میشه با یاد ترافیک مدرسهها
کاش الان پشت پنجرة یه خونة قدیمی یه گوشة دنج شهر با کاجهای بلند صد ساله و کلاغهای پیر این بارون روی برگهای زرد و نارجی چنار خشک پاییزی روی زمین تماشا میکردم.
صدای قلقل کتری لعابی روی بخاری شیشهای و عطر چای تازه پشت شیشة اتاق
و من
پشت میز گرد لهستانی نشسته بودم که پایههای صندلیهاش گاهی جیر جیر حرف میزد
من مینوشتم
نه روی این کیبورد
روی دفتر یکخط بچگی
صدای ماشینها و ترافیک خیابون بهار. بوق و گاه آمبولانسهایی که به سمت بیمارستان شهربانی میرن
و
نمنم بارونی که تو رو به یاد، یاقوت زن قرمز پوش میاندازه که بیش از سی سال در انتظار عشق در میدان فردوسی موند
خدا منو یه روز از همهاش نجات بده
پاییز زیبا و دوستاشتنی با چنارهای سر بههم کشیدة بهار که خداد ساله اونجا غیبت سکنة محل رو میکنند که نیمی اقلیت و نیمی هم ما هستیم
این پاییز چه بیزار کننده میشه با یاد ترافیک مدرسهها
کاش الان پشت پنجرة یه خونة قدیمی یه گوشة دنج شهر با کاجهای بلند صد ساله و کلاغهای پیر این بارون روی برگهای زرد و نارجی چنار خشک پاییزی روی زمین تماشا میکردم.
صدای قلقل کتری لعابی روی بخاری شیشهای و عطر چای تازه پشت شیشة اتاق
و من
پشت میز گرد لهستانی نشسته بودم که پایههای صندلیهاش گاهی جیر جیر حرف میزد
من مینوشتم
نه روی این کیبورد
روی دفتر یکخط بچگی