۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

اولاد صدام



باید یه فحش بسازم که نه بی‌ادبی باشه نه وقت لزوم دستم بمونه تو پوست گردو
از اهمیت فحش و بدوبیرا غافل نباش که درست همون موقع که یه‌جایی‌ت داره می‌سوزه و دلت می‌خواد یه چیزی بگی که یه ذره دلت خنک بشه و اما خانوم‌والده یه عمر گفته: یه لیدی حرف زشت نمی‌زنه. حتی توی دلش
مثلا.......................................... اون .... بابای، صدام
ما که نسل دهة چهل بودیم، شدیم گوشت قربونی جلوی توپ
مردها که یا در انقلاب و یادر جنگ شهید و یا بلا استفاده شدن و افتادن یه گوشه و اونایی هم که یه ذره عقل داشتن گفتن گوربابای وطن و خوار مادرو مهاجر شدن
زن‌ها هم به تبع، تاثیر پذیری سرنوشت این دو جنس از هم
نصفی بیوه و نیمی دوشیزه و باقی دربه‌در شدن گوشه‌های دنیا اما
اکثرا با یکی دوتا کیک زرد
یادگاران دهة جنگ، یا شصت. بچه‌هایی که فکر می‌کردم شانس من ایراد داره و فقط مال من ریپ می‌زنن
حالا می‌دونم که این مادر مرده‌های بی‌نوا که اکثرا از این دهة چهلی‌ها به دنیا اومده بودن همه از دم گشت موجی به دنیا اومدن و همه به‌نوعی مورد دارن
بچه‌های خشمگین، عصبی، زیادخواه، نافرمان، دست و رو شسته، یاغی و خلاصه جنس جور
فقط خدا می‌دونه نتایج این وضعیت‌های زرد و قرمز تا چند نسل قراره این مردم رو ویرانه کنه؟
فقط هیروشیما نیست که نسل کشی شد
هر جنگی به‌نوعی همین کار را می‌کنه
آقا
ایناحاضرن بمیرن که تو حالت گرفته بشه


۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

یوسف کره‌ای


چی بود؟
یوسف کره‌ای که مدتی نایاب بود رسید
به چی که رو بدی ....؟ همون، مثل ، گوهر بار
دیدی؟ انقدر به این کرة جنوبی‌ها رو دادن و را برا فیلماشون و جای واشر سرسیلند و واتر پمپ برداشتن که بیچاره‌ها سوژه کم آوردن زدن به کاهدون خودمون
یه سریال تازه از فرهنگ باستانی کره شروع شده سه شنبه شب‌ها می‌ده
آقا دیشب مثل خانوما دم شومینه بافتنی می‌بافتم و می‌شنیدم که یهو دیدم
این‌که یوسف گمگشته باز آید، خودمونه!
ناکسا سریالای خودمون و کره‌ای می‌کنن تحویل خودمون می‌دن
اما خداوکیلی این یوسف کجا؟
یوسف کار خودمان کجا؟
که دیدگان همه رو در غروب محزون جمعه خوش و شیرین کرده
طفلی زلیخا خانومه ریاحی
من‌که یهو هول کردم گفتم مبادا از دستشون در رفته می‌خوان ........ نشون بدن
آقا آب قیاس آباد از شور هم شورتر بشه، مردم‌ش زیر بار این بی‌ناموسی‌ها نمی‌رن که من حس، زلیخا رو در تی‌وی جمهوری اسلامی بگیرم تا اونا فیلم تاریخی ببینن

زمان و مکان


اول بگم: این از محصولات، بی‌وقتة باغ ماست که در فرهنگ ده‌خدا طالبی نام گرفته
و به زبان سرخپوستی، پنج طبقه آویزان در هوا


یه چیزی بود قدیمی‌ها می‌گفتن و چه حکیمانه‌هم بود. البته که خیلی درست یادم نمونده. ولی حتما حکیمانه بوده
با یه کیشمیش، غش می‌کنه؟
سردیش می‌کنه؟
مست می‌کنه؟
پاسخ صحیح، گزینة سوم
حال، منم بدون احتساب، ابر و باد و مه و خورشید و فلک یه چیزی تو همین مایه‌هاست
صبح با دلهره شروع می‌شه، ظهر کمی مثل گربه نره تو آفتاب پاییزی ولو می‌شه و شب از وحشت
قلبم داره می‌آد تو دهنم
نمی‌دونم وحشت از چی. گو اینکه اگر بقچه رو باز کنم کلی درش وحشت‌های سرکوب شده دارم
شاید اینا می‌خواد یهو بریزه بیرون؟
شاید باید بشینم و به تک‌تک‌شون نگاه کنم و یا برم تو بیابون و با آخرین صدا فریاد بزنم؟
نمی‌دونم چرا انقدر تندتند شب و روز می‌شه؟
تا می‌آی به خودت بجمبی عصر و شب از وحشت یه پایان و یه آغاز دیگه شونصد و بیست و یک هزار قرص و حیل شاید بشه خوابید
از ترس فردایی که چشم نبسته شروع می‌شه و تو باید مثل آدم ماشینی
به سمت تکرار از تخت جدا بشی
آقا ، جون مادرتون
البته با گرامی‌داشت و قدر دانی از مقام و منزلت مادران گرام
یکی یه دعای معجز برای من بکنه

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

منه حیوونی



Man 49 sale az Teh ,... delam mikhad aval ye kami dar morede man bedunin , man modir amele ye sherkate khosoosiam, albate ye sherkate kuchuloo ..... ye chiziroham bayad bedooni chon ahle doroogh nistam, man moteahelam , vali sal hast ke baham moshkel darim , va hallam nemishe , vali haminghadr bedoon ke ma mesle 2 ta ham khoone shodim ,...dige 3 sali mishe ke otaghamoonam jodast ....ma hatta harfam baham nemizanim..!!!!!
Midoonam ke shayad va ya hatta hatman ye joore khasi be in harfa negah mikoni , vali delam mikhad pishdavari nakonid .




می‌دونی این یعنی چی؟
می‌دونی تا حالا به چند مد و حالت . حضوری غیر حضوری
پاره وقت، پیام نور و الی‌آخر این حرف‌ها را شنیدم
این جنس مرد جز ذات خودخواه. خودفریب و حقه بازش چیزی رو نمی‌شناسه
به همه همینه رو می‌گه. یه روز یه کلیشه ترسیم کردن و شده مبنای فرداها و پس اون فرداها
زن بد، رابطة خواهر و برادرانه
بچه‌ها، جدا خوابی
سوا سری
اصلا می‌خوایم سر به تن هم نباشه حالا تو بیا و
جاخالی‌های منه بزدل، عوضی، زیاده خواه که حتی از پس بند شلوارش برنمی‌آم رو دوست داشته باش و چون به حقارتت واقفی، بشو لاستیک زاپاس من
یعنی چی اون‌وقت؟
از خودت تو آینه لذتم می‌بری؟
آره. حتم دارم که برای هر قدمت هزار دلیل موجه ساختی تا بتونی تو چشم همه نگاه کنی و شب کنار خواهرت بخوابی


گلی
















اول که از توجه بعضی از شما متشکرم
کل مشخصة کتاب همینه
کاری از نشر ژرف

۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه

با من بودی؟


از بچگی خیلی تمرین کرده بودم فقط متوجه نکاتی بشم که به نفع منه. مثل شنیدن یا نشنیدن فریاد خانم والده که اسم منو صدا می‌زد. از جهت و شدت ریشتر می‌شد فهمید، جواب بدم . یا اصلا به روی خودم نیارم چیزی شنیدم
میدان مبارزه رینگ خانم‌والده و تا امرووز که به یمن برکت، این پدیدة نوردیدة نوظهور اینترنت، سر کوچه‌مون از راه خط، می‌فهمم کی بشنوم و کی آنتن ندم
خلاصه که به خودمون اومدیم و یه پا این‌کاره شدیم
اما بعضی را دیدی؟
عجب روی سفتی دارن! به طور یومی‌ه هرچی بگی نمی‌شنون ولی ربه‌ر می‌پرسن، با من بودی؟
اینی که گفتی منظورت به من بود؟
گاهی اصلا روم نمی‌شه تو چشم طرف زل بزنم و بگم آره. دلبندم. اگر با تو نبودم. با کی بودم؟
کمی دل‌نازکی و لب برچیدن. تو می‌گی الحمد.... خلاص شدم
می‌ره از کوچه پشتی برمی‌گرده. به خودت می‌آی می‌بینی دستش رو لب پنجره آشپزخونه گذاشته و داره بهت می‌خنده
گاهی هم روم می‌شه.
هم حال می‌کنم که روم بشه.
پرونده زود بسته می‌شه و توقف بی‌جا هم مانع کسب نمی‌شه
اما طرف حالیش نمی‌شه و تو مجبوری کمی نرمش لب برچیدن براش تجویز کنی تا لب و لوچة قهرش حسابی سفت بشه

زنگ علوم



گاهی مثل حلب روغن روی آتیشم.
با حرارت تاب می‌خوره.
به خودش می‌پیچه و خم می‌شه
شاید این از اون معدود دروس کل کتاب‌های علوم ابتدایی باشه که سر کلاس گوش دادم و یادم مونده
گاهی با فکر این‌که یه روز یکی مثل من که به تو محتاج بوده. قصة تو رو ساخته و به همه گفته؟
نکنه اون یه نفر، آدم بود؟ می‌ترسم
خلاصه این‌که
گاهی به‌قدری افکار مزخرف سرم می‌ریزه که دیگه به اون‌جا نمی‌کشه که بفهمم همة انرژیم رفت و خودمم نمی‌تونم جمع کنم. چه به ماجرا رو
احساس یاس و ناامیدی می‌آد تا همه ایمانم رو بر باد بده که دقیقه نود می‌فهمم و معمولا مچش رو گرفتم
ولی، آخه مگه ما کی هستیم؟ من کی‌ام؟ تو کی؟
این‌ها همون وسوسه‌های دست و پا گیره شیطانه
آره ما هیچی نیستیم اما به یه جهانی باور داریم کم شباهت به بهشت نیست و اموراتش با ترن معجزه انجام می‌شه
اما باز می‌گه، دوباره خالی بستی؟
نه به جان مادرم. من اینا رو واقعا باور دارم. خودتم می‌دونی که دارم
اما چی می‌شه یهو اختیار از دستم در می‌ره و باورام عوض می‌شه
تا حد
مرگ؟
چقدر می‌ترسم
تنم یخ کرده
از درون می‌لرزم
خدایا نگهم دار

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...