فکر کنم دارم پیر میشم. چون دیگه حوصلة آرزو کردن ندارم
پیری پذیرفتن، پیریست
پیری همانهاییست که وقتی من در دیگران میدیدم
پیری خستگیست و وا دادن به عادتهاست
دیگه به خیلی چیزها فکر نمیکنم و حوصلهشون رو ندارم
مثل، موزیک بلند یا تمرین پیانوی پریا
یا
حوصلة انتظار
یا به یکی دیگه فکر کردن
من دیگه حوصلة عاشقانه فکر کردن و نوشتن هم ندارم
حوصلة شنیدن ترانههای عاشقانه هم ندارم
من دیگه حوصله ندارم