۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه
غروبانه
غروب بین دوزمانیست ولی نه بین دو جهانی
اما چرا همه دستخوش تغییر میشن؟ البته اگر به کاری مشغول نباشی. ولی شما شاهدید که من درسط وسط کارهم فاز میترکوندم
حالا اگر چند جمعه خالم همچنان خوبه. از نشانههای نیکوی کائناته که میگه: « با زور و توسری دارم یه قدم به کمال نزدیک میشم
گفتند روز روز خداست
گفتیم دفترمان ثبت کنید
باقی را زندگی کنیم
از وقتی دست از اوهام نگرانی ممتد برای پروردگار عالم و اهدافش برای آفرینش دست کشیدم
در به روی زندگی باز کردم
توقعم پایین اومد و آرامشم رفت بالا. از طرفی به زندگی عارفانه و صوفیوار عادت کردم چنان که گویی هرگز روی زمین نبودم
حالا اینجا ایستادهام
بین دو زمان
روز و شب
من اینجا ایستادهام روبروی زندگی
مشرف به حیات
پشت
به ممات
من هستم
اینجا ایستادهام
در جغرافیای زیبا و ایستای زنانگیام
رو به تو
رو به افقهای بسیار
من هستم در اینک با عشق
ما هستیم
من و پریا
ما و خدا
ما و گلی
ما و تو
ما و ما
ما
و
لایزال
ببین
دیدی؟
خودم مچش رو گرفتم
مثل مسلمونی که ارمنی شده هرجا ولم کنن باز میگم
الله..... صل... وآل محمد
اما چرا همه دستخوش تغییر میشن؟ البته اگر به کاری مشغول نباشی. ولی شما شاهدید که من درسط وسط کارهم فاز میترکوندم
حالا اگر چند جمعه خالم همچنان خوبه. از نشانههای نیکوی کائناته که میگه: « با زور و توسری دارم یه قدم به کمال نزدیک میشم
گفتند روز روز خداست
گفتیم دفترمان ثبت کنید
باقی را زندگی کنیم
از وقتی دست از اوهام نگرانی ممتد برای پروردگار عالم و اهدافش برای آفرینش دست کشیدم
در به روی زندگی باز کردم
توقعم پایین اومد و آرامشم رفت بالا. از طرفی به زندگی عارفانه و صوفیوار عادت کردم چنان که گویی هرگز روی زمین نبودم
حالا اینجا ایستادهام
بین دو زمان
روز و شب
من اینجا ایستادهام روبروی زندگی
مشرف به حیات
پشت
به ممات
من هستم
اینجا ایستادهام
در جغرافیای زیبا و ایستای زنانگیام
رو به تو
رو به افقهای بسیار
من هستم در اینک با عشق
ما هستیم
من و پریا
ما و خدا
ما و گلی
ما و تو
ما و ما
ما
و
لایزال
ببین
دیدی؟
خودم مچش رو گرفتم
مثل مسلمونی که ارمنی شده هرجا ولم کنن باز میگم
الله..... صل... وآل محمد
برمیگردم
وقتی برمیگردم و به پشت سر را نگاه میکنم. نه پشت خیلی دور
یکسال گذشته. تصاویری هستکه دوستش ندارم. پر از اندوه بیکسی
لحظاتی
فقط، لحظاتی هست با یک شوق کوچیک شاید حتا بهقدر خیلی ناچیز که تو تا سالها وشاید تا وقت سفر بهیاد خواهی داشت
در پشت سرهای خیلی دور هم چنین تصاویری همیشه برجسته میمونه. آدمهایی که شاید با نفرت از اونها جدا شدیم هم، فقط یاد، شیرینشان را دو دستی چسبیدیم
این یعنی حتا ذهن خائن هم، خاطرات تلخ را مگر به وقت نیاز، دوست نداره
نشستم. دفتر سال گذشته را برگبرگ با تومئنینه نگاه کردم و درآن دیدم رد، پاهای بسیار کمرنگی که صورتی بود و عطر شاه تو میداد
خاطراتی هم بود که شاید میتوانست سرخ عاشقانه بشه و نخواستم که بخوام
اینم یهجورشه نه
خیلی بدی اگه زیر لب بگی دیوونه. چون اونی که از این مهم بیاطلاع مونده شهردار جاییست بین دوشاخ افریقا. خبر که رسید بین راه افتاد نوک یکی از شاخها
وگرنه الان مائومائوییها هم میزان دستشون بود
بیا و تو عاقل بگو دنیا دست کیه؟
عشق
این تنها یاد جاوید زندگیست
عشق
بیا یه ذره به هم عشق بدیم
باشه؟
من نمیخوام وقت رفتن عشق را به خودم و زندگی بدهکار باشم
درود به تمامی تصاویر مهربان گذشته
حال
و آیندهام
و سپاس به دستان مهربانی که تنهایم نگذاشتن
و شکر به خداوندی که مرا آفرید
یکسال گذشته. تصاویری هستکه دوستش ندارم. پر از اندوه بیکسی
لحظاتی
فقط، لحظاتی هست با یک شوق کوچیک شاید حتا بهقدر خیلی ناچیز که تو تا سالها وشاید تا وقت سفر بهیاد خواهی داشت
در پشت سرهای خیلی دور هم چنین تصاویری همیشه برجسته میمونه. آدمهایی که شاید با نفرت از اونها جدا شدیم هم، فقط یاد، شیرینشان را دو دستی چسبیدیم
این یعنی حتا ذهن خائن هم، خاطرات تلخ را مگر به وقت نیاز، دوست نداره
نشستم. دفتر سال گذشته را برگبرگ با تومئنینه نگاه کردم و درآن دیدم رد، پاهای بسیار کمرنگی که صورتی بود و عطر شاه تو میداد
خاطراتی هم بود که شاید میتوانست سرخ عاشقانه بشه و نخواستم که بخوام
اینم یهجورشه نه
خیلی بدی اگه زیر لب بگی دیوونه. چون اونی که از این مهم بیاطلاع مونده شهردار جاییست بین دوشاخ افریقا. خبر که رسید بین راه افتاد نوک یکی از شاخها
وگرنه الان مائومائوییها هم میزان دستشون بود
بیا و تو عاقل بگو دنیا دست کیه؟
عشق
این تنها یاد جاوید زندگیست
عشق
بیا یه ذره به هم عشق بدیم
باشه؟
من نمیخوام وقت رفتن عشق را به خودم و زندگی بدهکار باشم
درود به تمامی تصاویر مهربان گذشته
حال
و آیندهام
و سپاس به دستان مهربانی که تنهایم نگذاشتن
و شکر به خداوندی که مرا آفرید
به هر بهانة عاشقانه
سلام
سلامی به رنگ آدینه
به رنگ عشق
به رنگ محبت
و به رنگ سبز بید قدیمی حیاط
عشق عشق میآفریند
با آفتاب آدینه بلند شدن لذتی داره به وسعت همة خوابهای نیمه کارة کودکی
کودکی که شفاف و زلال بود و تو را با خود داشت
داشت و همیشه با ما بود
دنیا چه زیبا بود
صبح اول حیاط دل و نم زدم برای ورود عطر عشق گلهای شمعدانی گلخانه را تمیز کردم
به قناری زرد اتاق کمی دونه دادم و اتاقش رو روفتم.
نوبت گلدانهای درونی رسید
به اونها هم عشق دادم
وای که اگه این عشق نبود، زندگی همه چیز کم داشت
بهانه برای رفتن، اومدن، بودن، موندن
زندگی کردن
خوابیدن و بیدار شدن
دلم امروز عجیب هوای پدر داشت
که تنها مظهر عشق بود و قصد سفر داشت
امروز دلم مهر بابا میخواست
یه مهر بیریا و حساب کتاب. باور کن. مادرا همه پولکیاند. بچهای که بیشتر حال میده اونم بیشتر سرویس
منم مادرم
پریا بیشتر محبت میکنه، پریسا رو سال به دوازده ماه نمیبینم. گاه شده در ترافیک کنار هم بودیم و گذشتیم
نه که دوستش ندارم
همه عشق خودخواهیست
حتا دوست داشتن پریا
دیدی؟ باید با خودت صادق باشی تا کمتر هم درد بکشی
بههر بهانه و هر اشاره
سلامت میکنم
سلام مهربان یاد قدیمی
صمیمی
کودکانه
صادقانه
بیتکلف
بی هدف
دوستت دارم، دوستت دارم
ای همة یادهای عاشقانة دیروزم
امروزم
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عشق بورزیم
دنبال بهانه نباشیم
عشق بورزیم
سلامی به رنگ آدینه
به رنگ عشق
به رنگ محبت
و به رنگ سبز بید قدیمی حیاط
عشق عشق میآفریند
با آفتاب آدینه بلند شدن لذتی داره به وسعت همة خوابهای نیمه کارة کودکی
کودکی که شفاف و زلال بود و تو را با خود داشت
داشت و همیشه با ما بود
دنیا چه زیبا بود
صبح اول حیاط دل و نم زدم برای ورود عطر عشق گلهای شمعدانی گلخانه را تمیز کردم
به قناری زرد اتاق کمی دونه دادم و اتاقش رو روفتم.
نوبت گلدانهای درونی رسید
به اونها هم عشق دادم
وای که اگه این عشق نبود، زندگی همه چیز کم داشت
بهانه برای رفتن، اومدن، بودن، موندن
زندگی کردن
خوابیدن و بیدار شدن
دلم امروز عجیب هوای پدر داشت
که تنها مظهر عشق بود و قصد سفر داشت
امروز دلم مهر بابا میخواست
یه مهر بیریا و حساب کتاب. باور کن. مادرا همه پولکیاند. بچهای که بیشتر حال میده اونم بیشتر سرویس
منم مادرم
پریا بیشتر محبت میکنه، پریسا رو سال به دوازده ماه نمیبینم. گاه شده در ترافیک کنار هم بودیم و گذشتیم
نه که دوستش ندارم
همه عشق خودخواهیست
حتا دوست داشتن پریا
دیدی؟ باید با خودت صادق باشی تا کمتر هم درد بکشی
بههر بهانه و هر اشاره
سلامت میکنم
سلام مهربان یاد قدیمی
صمیمی
کودکانه
صادقانه
بیتکلف
بی هدف
دوستت دارم، دوستت دارم
ای همة یادهای عاشقانة دیروزم
امروزم
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عشق بورزیم
دنبال بهانه نباشیم
عشق بورزیم
۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه
عصر رویا
دهة هفتاد میلادی شکلم طرح عشق میگرفت و مثل سرو از خودم بالا میرفتم
گونههای صورتیام
داغ و برق زنانگی مییافت و
تازگیام نقش شبنم داشت
عشق را در لایهلایههای وجودم یادمیگرفتم
و زندگی را
با عشق باور داشتیم
ما بچههای خوب، در خواب خوش رویای هفت سال فراوانی اول یوزارسیف مثل گربهنره زیر آفتاب داغ زمستون
کنار حوض، بیبی رویا میبافتیم
دنیا آروم بود
همه عاشق بودن
خبر تازه ویتنام بود
شکل و اندازه
هیپی مد بود
عشق
صلح
خواب خوش شب
از همه بهتر عشق
فراوان بود
لاوـاستوری
اییـگلز
بی جیز
برخورد نزدیک از نوع سوم
یادش بخیر! چه قیامتی بهپا شد!!! سر فیلم، اسپیلبرگ
جدش نگهش داره به علی
نمیدونم چند سال داشتم؟
حوصله کلاس از زمین سر رفته بود و بهفکر ارتباط با جهان موازی افتاده بودیم
با چندتا چتر و چوب لباسی و یک رادیو دستی که من از انبار خانموالده به سرقت برده بودم
پیامهای موازی میفرستادیم
زمین امن بود
ما هیجان میخواستیم
غلط نکنم تق همون پیامهای هیجان انگیز بود که آخر یهوری دراومد
اینجوری شد؟
دهة هشتاد و نود اوج جنگ
و مرز دوهزار
زمین در شرف انفجار
خیلی طبیعیست اوزون سوراخ چیه؟ بترکه.
انسان معتاد و دو جنسه
انسان در پیمعنی خویشتن خویش
انسان درماندة بین صفحات حزنانگیز تاریخ
بین حروف فلسفی بیمعنا
ولی
عشق
هستی عشق میخواهد
کیهان عشق میخواهد
من
عشق میخواهم
تو عشق میخواهی
ما همگی به عشق نیاز داریم
زمین به مرحم به التیام
عشق فراموشمان شده است
فقط ادا در میآریم
به هر آمد و شد بیدلیل نام عشق میدیم
که تنها نمانیم
ای وای بر من و
اولاد دیگر حوا
که اینسان
وحشتزده، فکر میکنیم
تعادل روانی، بهم میخوره
گارد میگیریم
کلاس میذاریم
میجنگیم
همه کار میکنیم
به جز عشق ورزی
عشق رو
میشه از تو شروع کرد
از من
دست منو بگیر
بذار کمی به هم و بعد به زمین عشق بدیم
بیا، توی چشم هم همدیگهرو نگاه کنیم
صادقانه
عاشقانه
بیمنظور
با منظور
ولی بیا
با عشق بیا
بیا تا با هم به آینه نگاه کنیم
به زمین
نرم قدم بگذاریم
عاشقانه
نرم
سبک
و بخوانیم،
بلند
بلند
بلند
فریاد بزنیم
آهااااااااااااااااااااااای کجایییییییییییی
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم را
دوباره تکرا بکنیم
دوستت دارم
۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه
ولنتاین بازار
در آستانة ایام عشقیم
گو اینکه هزارهها دور از عشقیم
اما از خودمون که نه. فکر میکنم یکی از هدایای زیبای انسان به هستی، همین روزگاران عشق
قدردانی و سپاس از عشق باشه
مردم یهجورایی بهیاد عشق هستند
حتا اگر عاشق نیستند. البته کسی عشق را نه از یاد میبره و نه عشق کسی رو ترک میکنه. چون همتای خون تن آدماست
حال خوب من
البته منکه همیشه پنجرة اتاقکارم رو به قبلة عشق باز میشه خورشیدم به وقت عشق طلوع و غرئب میکنه که هیچ
ام حال هرکی به هر دلیلی به عشق فکر کنه بهتر میشه
آدم بهتری هم میشه
منکه ماه میشم
یعنی نه اینکه نیستم
نمیدونم چرا همهاش نیمة ماهام. با عشق ماه تمامم
حالا که همه. یعنی همگیمون ماهیم. این چند روز دندون به جیگر بذاریم بلکه کمی انرژی مثبت عشق
دوست داشتن
محبت
زیبایی بینی
زیبایی شناسی
زیبایی سازی
زیبایی خواهی و هرچه زیبایی که خدایی
بوی عشق را نفس و
به تمام سلولهای وجودموم م ببریم
که جوهر قلمم، از عشقه
گو اینکه هزارهها دور از عشقیم
اما از خودمون که نه. فکر میکنم یکی از هدایای زیبای انسان به هستی، همین روزگاران عشق
قدردانی و سپاس از عشق باشه
مردم یهجورایی بهیاد عشق هستند
حتا اگر عاشق نیستند. البته کسی عشق را نه از یاد میبره و نه عشق کسی رو ترک میکنه. چون همتای خون تن آدماست
حال خوب من
البته منکه همیشه پنجرة اتاقکارم رو به قبلة عشق باز میشه خورشیدم به وقت عشق طلوع و غرئب میکنه که هیچ
ام حال هرکی به هر دلیلی به عشق فکر کنه بهتر میشه
آدم بهتری هم میشه
منکه ماه میشم
یعنی نه اینکه نیستم
نمیدونم چرا همهاش نیمة ماهام. با عشق ماه تمامم
حالا که همه. یعنی همگیمون ماهیم. این چند روز دندون به جیگر بذاریم بلکه کمی انرژی مثبت عشق
دوست داشتن
محبت
زیبایی بینی
زیبایی شناسی
زیبایی سازی
زیبایی خواهی و هرچه زیبایی که خدایی
بوی عشق را نفس و
به تمام سلولهای وجودموم م ببریم
که جوهر قلمم، از عشقه
۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سهشنبه
زندانبان
واقعا که
آیکیو هم بود آیکیو بچههای زمان ما
بعضیا که نميخوام ازشون اسم ببرم. برن گوشه اتاق یه پا هم بالا بگیرن
شبهم صد صفحه جریمه بنویسه که
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کپی پیست هم نداریم وولک
من اگر عاشق تو باشم
اگر دائم آویزونت تو باشم
اگر دائم به هر طرف نگاه کنی من اونجا باشم
حالت ازم بهم نمیخوره؟
مصاحبة مطبوعاتی
شنوندگان عزیز هماینک مرد جوانی که عینک ریبن سیاه به چشم داره از آن.....سوی خیابان به این..... سوی خیابان آمد. دوست عزیز
میشه بگید
چرا مادر شما که مادر شماست و خیلی هم مهربونه و
خیای هم دوست داشتنی و ........ ایناست اجازه میده عاشق بچة مردم بشی؟
مگه ندیدی چقدر برات زحمت کشیده؟
هان؟
بچه بودی ساده از مادر جدا میشدی؟
نه؟
آره اونموقع وابسته او بودی
حالا نیستیمثل قدیم هم عزیز نیست
اما اون همچنان تو رو مثل همیشه دوست داره
از شادی
سایش تو لذت میبره
حتی اگر کنارش نباشی و حالش نپرسی
ولی وای به روزی که عشق تو با یکی بخنده
شاد باشه
و لذت ببره
خونش حلاله
چی این دو عشق رو از هم جدا میکنه؟ فقط بهش فکر کن
خودخواهی ها رو قرمز کن
ببین کجا ایستادی
کسی عاشق زندانبان یا
مالکش نمیشه
چون تونسته او را به چشم، برده و اسیر خودش ببینه
ما انسان آزادیم
آیکیو هم بود آیکیو بچههای زمان ما
بعضیا که نميخوام ازشون اسم ببرم. برن گوشه اتاق یه پا هم بالا بگیرن
شبهم صد صفحه جریمه بنویسه که
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کسی عاشق زنداننبان خودش نمیشه
کپی پیست هم نداریم وولک
من اگر عاشق تو باشم
اگر دائم آویزونت تو باشم
اگر دائم به هر طرف نگاه کنی من اونجا باشم
حالت ازم بهم نمیخوره؟
مصاحبة مطبوعاتی
شنوندگان عزیز هماینک مرد جوانی که عینک ریبن سیاه به چشم داره از آن.....سوی خیابان به این..... سوی خیابان آمد. دوست عزیز
میشه بگید
چرا مادر شما که مادر شماست و خیلی هم مهربونه و
خیای هم دوست داشتنی و ........ ایناست اجازه میده عاشق بچة مردم بشی؟
مگه ندیدی چقدر برات زحمت کشیده؟
هان؟
بچه بودی ساده از مادر جدا میشدی؟
نه؟
آره اونموقع وابسته او بودی
حالا نیستیمثل قدیم هم عزیز نیست
اما اون همچنان تو رو مثل همیشه دوست داره
از شادی
سایش تو لذت میبره
حتی اگر کنارش نباشی و حالش نپرسی
ولی وای به روزی که عشق تو با یکی بخنده
شاد باشه
و لذت ببره
خونش حلاله
چی این دو عشق رو از هم جدا میکنه؟ فقط بهش فکر کن
خودخواهی ها رو قرمز کن
ببین کجا ایستادی
کسی عاشق زندانبان یا
مالکش نمیشه
چون تونسته او را به چشم، برده و اسیر خودش ببینه
ما انسان آزادیم
شعور هم خوب چیزیه
ملا یه خونة ییلاقی داشت که معمولا بار و بنه میبست و به نیت شش ماه راهی ییلاق میشد
اما همیشه سر دوهفته برمیگشت
دوستی ازش پرسید: مالا چه حکایته که هی میگی شش ماه ولی زود برمیگردی؟
ملا گفت:« اونجا یک کدبانوی خانه دارم که از زشتی بیهمتا و منتهای نکبت است
بعد از هفتة اول چهرهاش معمولی میشه
طی هفتة دوم همچین که میبینم داره به نظرم خوب میآد میفهمم بیش از این موندنم داره خطرناک میشه
زود برمیگردم
چون ممکنه هفتة سوم زیبا بشه و در چهارمی عاشق و پنجمی
همسرم»
یادوارة کبیر بیست دو بهمن
دو بیستدوبهمن در ذهنم جاودانه شده که هیچ ربطی بهم ندارن و من به یک اندازه در خاطرم ثبت شده
اولی رو که همه میدونیم که چه روز زرد و غبارآلودی بود
شکل روزهای عاشورا
آسمان گرفته و تبدار بود و من در مرز بلوغ به وحشت مردم نگاه میکردم و اینکه، اینجا چه خبره؟
مگه شاه چشه؟
جدی نگیر
نه اینکه چیزیش بود یا نبود
عوالم من از عوالم هپروت بود
بعدی سال پیش از قطعنامه که گفته بود تهران را با موشک میزنه. چه روزهای بدی نصیب سرنوشت من بود. والله که خیلی خیری از این دنیا به ما نرسید
شایدم رسیده و گرمم هنوز حالیم نیست. القصه که ما از اول بهمن بساط جمع کردیم ولات. دروغ چرا اونجا خبری از جنگ نبود. نه که نه. استان مرکزی و هرچی رو دست عراقیه میموند میریخت تو راه و میرفت
تفرشم اون وسطا. اما من توی یه باغ دوازده هزار متری جنگ و انکار میکردم چون وحشتزده و خسته و به امید یک آدم............ هیچی نگم بهتره.و باز به امید خودم فقط
ولی اون بیستدو
چه برفی اومد
جای همه خالی ما از صبح تا خود شب نزدیک سیچهل نفر چرت وپرت گفتیم و خندیدیم و نفهمیدیم این بیست و دوم کی گذشت
یادش بخیر
یاد درختچههای کوچیک یاس زرد. بیدمشک و گل یخ که همه عید باغ رو انقدر قشنگ
قشنگ
قشنگ
کرده بود
که تنها چیزی که مکن در آن چند ماه نفهمیدم بوی جنگ بود
منظور که در هر شرایط این منم که میتونم اوضاع رو دگرگون کنم و با مود منفی نرم
چرا نمیکنم؟
اولی رو که همه میدونیم که چه روز زرد و غبارآلودی بود
شکل روزهای عاشورا
آسمان گرفته و تبدار بود و من در مرز بلوغ به وحشت مردم نگاه میکردم و اینکه، اینجا چه خبره؟
مگه شاه چشه؟
جدی نگیر
نه اینکه چیزیش بود یا نبود
عوالم من از عوالم هپروت بود
بعدی سال پیش از قطعنامه که گفته بود تهران را با موشک میزنه. چه روزهای بدی نصیب سرنوشت من بود. والله که خیلی خیری از این دنیا به ما نرسید
شایدم رسیده و گرمم هنوز حالیم نیست. القصه که ما از اول بهمن بساط جمع کردیم ولات. دروغ چرا اونجا خبری از جنگ نبود. نه که نه. استان مرکزی و هرچی رو دست عراقیه میموند میریخت تو راه و میرفت
تفرشم اون وسطا. اما من توی یه باغ دوازده هزار متری جنگ و انکار میکردم چون وحشتزده و خسته و به امید یک آدم............ هیچی نگم بهتره.و باز به امید خودم فقط
ولی اون بیستدو
چه برفی اومد
جای همه خالی ما از صبح تا خود شب نزدیک سیچهل نفر چرت وپرت گفتیم و خندیدیم و نفهمیدیم این بیست و دوم کی گذشت
یادش بخیر
یاد درختچههای کوچیک یاس زرد. بیدمشک و گل یخ که همه عید باغ رو انقدر قشنگ
قشنگ
قشنگ
کرده بود
که تنها چیزی که مکن در آن چند ماه نفهمیدم بوی جنگ بود
منظور که در هر شرایط این منم که میتونم اوضاع رو دگرگون کنم و با مود منفی نرم
چرا نمیکنم؟
۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه
جنگل کارن
یه وقتی خیلی کوه میرفتم. شاید همون موقعای که به اونجا پناه میبردم تا جرات کنم دور از همه اونها که میشناختم تنهایی رو باور کنم
یهجور تنهایی خاص انسانی
از خودت بیرون میآی بالا و دور و دور تر انقدر دور که کرة زمین تبدیل به خال کوچکی میشه که تو حتا تصور خودت را در آن نمیتوانی بیابی، چه به .... پی به راز بزرگ انسان میبری
تنهایی
خب دیگه زیادی رفتیم طرف محزونات
پاتوقم، جنگل کارن اونور اوین درکه بود. مسیر انحرافی که منو به خلوتم میرسوند. با یه واکمن و نوار "دـ سیتی. ونجلیس " و فلاکس آبجوش. چندتا چای کیسهای و نسکافه
خدا بده برکت. همونا بسم بود. برای مکاشفة غریبی که اونجا اتفاق میافتاد
کوههای سنگی و دیوارهای مقابلم محل عبور گلة بزها بود. بز ارشد جلو میافتاد و دیگر بزها دنبالش میرفتن. در طی راه علفی هم می چریدن و گاهی جفتکی به هم ول میکردن
اما کسی به مسئولیت راه کاری نداشت
همه سرها پایین و دنبال ارشد میرفتن
اما
امشب. منو بز ارشد که انقدر جلو افتاده که معلوم نیست کی بود؟ از کجا اومده بود؟ کجا قرار بوده بره؟
به یک نتیجة مشترک رسیدیم
منم اون پشتا دارم جفتک میاندازم و سرخوشانه میرم
چرا؟
طولانی شد
بیا پایین میگم
یهجور تنهایی خاص انسانی
از خودت بیرون میآی بالا و دور و دور تر انقدر دور که کرة زمین تبدیل به خال کوچکی میشه که تو حتا تصور خودت را در آن نمیتوانی بیابی، چه به .... پی به راز بزرگ انسان میبری
تنهایی
خب دیگه زیادی رفتیم طرف محزونات
پاتوقم، جنگل کارن اونور اوین درکه بود. مسیر انحرافی که منو به خلوتم میرسوند. با یه واکمن و نوار "دـ سیتی. ونجلیس " و فلاکس آبجوش. چندتا چای کیسهای و نسکافه
خدا بده برکت. همونا بسم بود. برای مکاشفة غریبی که اونجا اتفاق میافتاد
کوههای سنگی و دیوارهای مقابلم محل عبور گلة بزها بود. بز ارشد جلو میافتاد و دیگر بزها دنبالش میرفتن. در طی راه علفی هم می چریدن و گاهی جفتکی به هم ول میکردن
اما کسی به مسئولیت راه کاری نداشت
همه سرها پایین و دنبال ارشد میرفتن
اما
امشب. منو بز ارشد که انقدر جلو افتاده که معلوم نیست کی بود؟ از کجا اومده بود؟ کجا قرار بوده بره؟
به یک نتیجة مشترک رسیدیم
منم اون پشتا دارم جفتک میاندازم و سرخوشانه میرم
چرا؟
طولانی شد
بیا پایین میگم
فیتیله، فردا تعطیله
من اول حسابی و دل سیر قربون این پدر سوخته رفتم و بعد گذاشتمش اینجا
تو رو خدا به بهت توی چشماش نگاه کن
انگار میپرسه، چه خبره؟
یا شایدد به نظرش دنیا خیلی احمقانهاست و ماآدم بزرگا مسخرههاش؟
تو رو خدا به بهت توی چشماش نگاه کن
انگار میپرسه، چه خبره؟
یا شایدد به نظرش دنیا خیلی احمقانهاست و ماآدم بزرگا مسخرههاش؟
همچین که عقربههای ساعت از یک گذشت دیگه با وجدان درد بیدار بودم و هی به خودم غر میزدم که، آخه لیدی، پاشو برو بخواب صبح سرحال بلندشو همینکارها رو بکن
البته که اصولا به دلیلی خواب جماعت و آرامش حضور من در شب بیشتر هم کارم میآد و هم نوشتنم
پیامکهای موسیو جبرئیل هم پا در هوا و گمو گور نمیشن
خلاصه بعد از دیدن یک پرده از نمایش هوشنگ توضیع با زور یقه خودم رو گرفتم که بره بخوابه
رفتم تجهیز سلاح برای خواب که یادم افتاد اوه چایی تازه دم کرده بودم
همین موقع دو ریالیم که از سر شب توی راه گیر کرده بود آزاد شد و افتاد و تازه فهمیدم
فیتیله فردا تعطیله
بچگی این فیتیله به قاعده ده تا پرژکتور نور داشت و چه حالی میداد؟ قدر هر یه دقیقه خواب رو میدونستیم
ولی از صبح کلة سحر بیدار بودیم
بعد از سالها از این فیتیله دوباره کلی حال کردم
حالا نه که فکر کنی قرار بوده فیل هوا کنم
اما اینکه فکر میکنم منم باید همونکارهایی را بکنم که دیگران انجام میدن واقعا خنده داره بعد از این همه ادعا برای اثبات و تفکیک خودم از دیروزم
همه روی یک برنامه دسته جمعی نگاه به دست هم میکنیم و داریم میریم
در حالیکه من یهجورم و تو یهجور دیگه و معلوم نیست تواناییها و خلاقیتها هم مثل هم باشه؟
با خوشحالی لیوان تمیز پر از چای شد و مناسبت اینکه فردا همه تا لنگ ظهر خوابن
خب البته صبح خیلی خیلی زود میرن راهپیمایی بعد تندی میآن خونه میخوابن تا لنگ ظهر، منهم اگر تا یازده خوابیدم عیب نداره
بعد فکر کردم
پدر بیامرز تو چیه زندگیت مثل همهاست که همهعمرت اینطور دو دستی چسبیدیش
اصلا یهسال خفاش شو و برعکس زندگی کن
تا حالا که نکردی
چقدر شاد بودی که برعکسش جواب نده؟
البته که اصولا به دلیلی خواب جماعت و آرامش حضور من در شب بیشتر هم کارم میآد و هم نوشتنم
پیامکهای موسیو جبرئیل هم پا در هوا و گمو گور نمیشن
خلاصه بعد از دیدن یک پرده از نمایش هوشنگ توضیع با زور یقه خودم رو گرفتم که بره بخوابه
رفتم تجهیز سلاح برای خواب که یادم افتاد اوه چایی تازه دم کرده بودم
همین موقع دو ریالیم که از سر شب توی راه گیر کرده بود آزاد شد و افتاد و تازه فهمیدم
فیتیله فردا تعطیله
بچگی این فیتیله به قاعده ده تا پرژکتور نور داشت و چه حالی میداد؟ قدر هر یه دقیقه خواب رو میدونستیم
ولی از صبح کلة سحر بیدار بودیم
بعد از سالها از این فیتیله دوباره کلی حال کردم
حالا نه که فکر کنی قرار بوده فیل هوا کنم
اما اینکه فکر میکنم منم باید همونکارهایی را بکنم که دیگران انجام میدن واقعا خنده داره بعد از این همه ادعا برای اثبات و تفکیک خودم از دیروزم
همه روی یک برنامه دسته جمعی نگاه به دست هم میکنیم و داریم میریم
در حالیکه من یهجورم و تو یهجور دیگه و معلوم نیست تواناییها و خلاقیتها هم مثل هم باشه؟
با خوشحالی لیوان تمیز پر از چای شد و مناسبت اینکه فردا همه تا لنگ ظهر خوابن
خب البته صبح خیلی خیلی زود میرن راهپیمایی بعد تندی میآن خونه میخوابن تا لنگ ظهر، منهم اگر تا یازده خوابیدم عیب نداره
بعد فکر کردم
پدر بیامرز تو چیه زندگیت مثل همهاست که همهعمرت اینطور دو دستی چسبیدیش
اصلا یهسال خفاش شو و برعکس زندگی کن
تا حالا که نکردی
چقدر شاد بودی که برعکسش جواب نده؟
بلا روزگاریست عاشقیت
عشق یعنی بیتابی در حد جنون
یعنی بیقراری، بیقرار دادی، معمولا یکطرف
اصولا عشق فقط سراغ کسی میره که مجنون باشه
یه شیت خلی مثل من
اما همین شیت هم در سن خودش جا میافته. شاید باز اگر دوباره عاشق بشه، همان شیتیست که بوده
این شیت لهجة لری مادری، منه لطفا ببخشید
خودم میگم، برگردیم به ذات تفرشیم و منحرف نشیم، که این عشق از بزرگترین انحرافات است
بیتربیت
دیگه دست خودم نیست هر کلامی که اینجا بهکار میبرم باید به عقبهاش هم بیاندیشم
منحرف، نه انحراف اخلاقی که این لاکردار از صفات الهی و نیکوست، خداوند هر چه اراده کرد گفت، موجود باش. شد.
به عشق که رسید هر چه خواست وقت تجسمش بگه باش
چیزی مقابلش نبود چون خداوند ادراکی از عشق نداشت
برخلاف بعضی که با خون داغ عشق بهدنیا میآن، همیشه عاشقند و در عشق هم میمیرند.
اون حتی امکان لمس عشق را نداشت. چون موجود برابری نبود که خدا عاشقش بشه
حالا باز برو و بیا بگو عشق الهی
نمنه؟
من بیلمیرم؟ سن، تورک سن؟ همین چندتا رو بیشتر بلد نبودم. شرمنده. خب هرچی گشتم، رگ ترکی نداشتم
انحراف چون فریبت میده و بهقول شمس" خاصیت عشق این است که عیب هنر نماید
حالا این پنجره رو موقتا میبندم روبرویی روباز میکنم
وقتی مدرسة زوری واجب بود. زوری، زوری میفرستادنم مدرسه
حالا که دیگه راهمم نمیدن. بدن هم اون مدرسة قدیمی نمیشه. باز فکر کنم برگردم
همیشه عاشق انواع ممنوعهجات بودم
فکر بد موقوف
عشقم همینه. هی تاپتاپ دلمبلرزه وقتی بهیاد نگاهی بیفتم که آتیش به قلبم میاندازه
خلاصه که حال خراب عاشقی فقط در هجر معنا میده
لطفا فکر کن ببین
با ازدواج چی از هجر میمونه؟
انقدر صبح تاشب میبینیش و باید به هر نگاه ناشناسش جواب پس بدی، چی داری برای عاشقی؟
یعنی بیقراری، بیقرار دادی، معمولا یکطرف
اصولا عشق فقط سراغ کسی میره که مجنون باشه
یه شیت خلی مثل من
اما همین شیت هم در سن خودش جا میافته. شاید باز اگر دوباره عاشق بشه، همان شیتیست که بوده
این شیت لهجة لری مادری، منه لطفا ببخشید
خودم میگم، برگردیم به ذات تفرشیم و منحرف نشیم، که این عشق از بزرگترین انحرافات است
بیتربیت
دیگه دست خودم نیست هر کلامی که اینجا بهکار میبرم باید به عقبهاش هم بیاندیشم
منحرف، نه انحراف اخلاقی که این لاکردار از صفات الهی و نیکوست، خداوند هر چه اراده کرد گفت، موجود باش. شد.
به عشق که رسید هر چه خواست وقت تجسمش بگه باش
چیزی مقابلش نبود چون خداوند ادراکی از عشق نداشت
برخلاف بعضی که با خون داغ عشق بهدنیا میآن، همیشه عاشقند و در عشق هم میمیرند.
اون حتی امکان لمس عشق را نداشت. چون موجود برابری نبود که خدا عاشقش بشه
حالا باز برو و بیا بگو عشق الهی
نمنه؟
من بیلمیرم؟ سن، تورک سن؟ همین چندتا رو بیشتر بلد نبودم. شرمنده. خب هرچی گشتم، رگ ترکی نداشتم
انحراف چون فریبت میده و بهقول شمس" خاصیت عشق این است که عیب هنر نماید
حالا این پنجره رو موقتا میبندم روبرویی روباز میکنم
وقتی مدرسة زوری واجب بود. زوری، زوری میفرستادنم مدرسه
حالا که دیگه راهمم نمیدن. بدن هم اون مدرسة قدیمی نمیشه. باز فکر کنم برگردم
همیشه عاشق انواع ممنوعهجات بودم
فکر بد موقوف
عشقم همینه. هی تاپتاپ دلمبلرزه وقتی بهیاد نگاهی بیفتم که آتیش به قلبم میاندازه
خلاصه که حال خراب عاشقی فقط در هجر معنا میده
لطفا فکر کن ببین
با ازدواج چی از هجر میمونه؟
انقدر صبح تاشب میبینیش و باید به هر نگاه ناشناسش جواب پس بدی، چی داری برای عاشقی؟
باز ولنتانک شد
سلام.
خوبی؟ این روزا همه همدیگه رو نگا میکنن. شما چکار میکنی؟
خوبی؟
راس راس، راسش میدونی چیه؟
ایی کیمیان از اون حقه بازای کلک، که دومی نداره.
نه که دید من ایی قده خانومم که همه دوسم دارنها، الکی گولم مالید که
گلی، بیا تمیز و مرتب بذارمت یهجا تا هر کی خواست بیاد ببینت، هر وقت دلش خواست فقط لای کتابش رو باز کنه»
منم که هی طفلی و حیوونی مثل همیشه باز گول ایی کیمیان و خوردم.
باز بهم میگه:
گلی جون کج بشین صاف بگو. تو گول هوس شهرت رو خوردی.
یادت که نرفته هنوز چقدر دوست داشتی برات از شهرداری تابلو اجاره کنم و روش بزرگ بنویسن گلی که یادت نرفته؟
گلی: نخیرم من که از اولش این چیزا بلد نبودم که خانوم. همهاش تقصیر تو شد.
یادت رفته چقده از او آقای، روسری ترسیدم. اییطوری بهم اخم کرد و دعوام کرد که: به تو چه گلی، خدا شبا کجا میخوابه؟
یا اصن خدا راسته یا دروغ؟
وقتی اون آقا گندهها میگن هست. لابد یه چیزانی میدونن. بعدش که بهش گفتم: .لی کیمیان خودش اینا رو گفته» چشاش و اینریختی گنده کرد و گفت:
« اون کیمیانم مثل تو ناقص عقله و غلط کرده با تو. کسی که از دوستان خدا نیست، اصن حق نداره فکرش و بکنه یا اصن اسمش رو بیاره. خب همین رو میخواستی خانوم؟
حالا مثلن خیلی خوبتر شد؟ هی شبا خواب میدیدم شیطون میگه« گلی بیا ببرمت یه جاهان خوبتر؟» بعدش
من هی ترسیدم و گریه کردم؟
تازشم چی میگی، یه روز قلبت بودم دادی آقا دکتره درم آورد و کاشتیم تو گلدون
بعد که دیدی، هنوز عشق میخوام و واسته خودم شدم گلی خانوم، دادیم دست او آقای روسری که دو سال انداختم تو کمد و درش و بست و هی گفت« اسم ایی گلی، تو بداس. نمیشه کتاب بنویسه؟» کی کرد ها خانوم ؟
تازشم انقده وسطای حرفام و درآوردین و یه چیزان دیگه جاش گذاشتید که، همه چی بدتر خراب شد. منکه خودم همیطوری غلطی میگم، شما غلط ترش کردین که ...............
استارت اشک را زد و موتور گریهاش راه افتاد.
دمه پنجره همینطور که به آسمون ابری نگاه میکرد ابر چشماش میبارید
بهجای گریه، بگو مشکلت با چی حل میشه؟
گلی: بذار همینجا واسته خودم دوستان خودم و داشته باشم.
نه مشهور بشم نه عینک سیاه بزنم.
من اصن غلط کردم که گفتم« کیمیان یه کاری بکن مشهور بشم» بذار برگردم خونه؟
اییجا باز میشه یواشی عاشق شد و چت کرد
تازشم تو که نمیفهمیدی. منم واسته خودم عشقان حسابی داشتم
همون حقهبازه که میگفت« سلمان خانم و تو آمریکا زندگی میکنم ولی شبا تو هند میخوابم؟
یا اون شاهرخ خانی که کلک بود و لهجة بندری داشت. میگفت از عشق تو یاد گرفته و عینک ریبن میزد؟
همونا که همیشه تنهات گذاشتن؟
دنبال چیسی گلی؟
گلی: خب تونم که تهنا موندی؟
دنبال هیچی نیسم.
بذار واسته خودم همینجا بازی کنم و با هادی جون حرف بزنم. میشه؟. بذار از ایی بازی الکیا بکنم دلم خوش بشه.
مثلا چه جور بازی؟
شنبه ولنتانکه اونوقت باز باهاس مثل همیشه غصه بخورم که چرا من هیشکی رو ندارم که ولنتانک بهم کادون بده؟
تازشم اگه از حالا بذاری برم تو اتاقم و شروع کنم بازم دیره
کی میخواد به این تندی بیاد و عاشقم بشه؟
از معجزات خدا غافل نباشی گلی که اینکار فقط به دست خدا حل میشه و به معجزات وصله
اگه کسی پیدا بشه عاشق تو بشه
یعنی بعدش نوبت من میشه که عاشق بشم
منم که دل ندارمدلم شده تو
در نتیجه چنین اتفاقی نمیافته
تو چیکار داری؟ بذار من هر روز دلم و خوش کنم تا شب بشه
مگه همهتون همیطوری میمونید تا وقت مردن بشه عیب داشته؟
شمام بیعشق خودتون رو گول میمالی خانوم
خوبی؟ این روزا همه همدیگه رو نگا میکنن. شما چکار میکنی؟
خوبی؟
راس راس، راسش میدونی چیه؟
ایی کیمیان از اون حقه بازای کلک، که دومی نداره.
نه که دید من ایی قده خانومم که همه دوسم دارنها، الکی گولم مالید که
گلی، بیا تمیز و مرتب بذارمت یهجا تا هر کی خواست بیاد ببینت، هر وقت دلش خواست فقط لای کتابش رو باز کنه»
منم که هی طفلی و حیوونی مثل همیشه باز گول ایی کیمیان و خوردم.
باز بهم میگه:
گلی جون کج بشین صاف بگو. تو گول هوس شهرت رو خوردی.
یادت که نرفته هنوز چقدر دوست داشتی برات از شهرداری تابلو اجاره کنم و روش بزرگ بنویسن گلی که یادت نرفته؟
گلی: نخیرم من که از اولش این چیزا بلد نبودم که خانوم. همهاش تقصیر تو شد.
یادت رفته چقده از او آقای، روسری ترسیدم. اییطوری بهم اخم کرد و دعوام کرد که: به تو چه گلی، خدا شبا کجا میخوابه؟
یا اصن خدا راسته یا دروغ؟
وقتی اون آقا گندهها میگن هست. لابد یه چیزانی میدونن. بعدش که بهش گفتم: .لی کیمیان خودش اینا رو گفته» چشاش و اینریختی گنده کرد و گفت:
« اون کیمیانم مثل تو ناقص عقله و غلط کرده با تو. کسی که از دوستان خدا نیست، اصن حق نداره فکرش و بکنه یا اصن اسمش رو بیاره. خب همین رو میخواستی خانوم؟
حالا مثلن خیلی خوبتر شد؟ هی شبا خواب میدیدم شیطون میگه« گلی بیا ببرمت یه جاهان خوبتر؟» بعدش
من هی ترسیدم و گریه کردم؟
تازشم چی میگی، یه روز قلبت بودم دادی آقا دکتره درم آورد و کاشتیم تو گلدون
بعد که دیدی، هنوز عشق میخوام و واسته خودم شدم گلی خانوم، دادیم دست او آقای روسری که دو سال انداختم تو کمد و درش و بست و هی گفت« اسم ایی گلی، تو بداس. نمیشه کتاب بنویسه؟» کی کرد ها خانوم ؟
تازشم انقده وسطای حرفام و درآوردین و یه چیزان دیگه جاش گذاشتید که، همه چی بدتر خراب شد. منکه خودم همیطوری غلطی میگم، شما غلط ترش کردین که ...............
استارت اشک را زد و موتور گریهاش راه افتاد.
دمه پنجره همینطور که به آسمون ابری نگاه میکرد ابر چشماش میبارید
بهجای گریه، بگو مشکلت با چی حل میشه؟
گلی: بذار همینجا واسته خودم دوستان خودم و داشته باشم.
نه مشهور بشم نه عینک سیاه بزنم.
من اصن غلط کردم که گفتم« کیمیان یه کاری بکن مشهور بشم» بذار برگردم خونه؟
اییجا باز میشه یواشی عاشق شد و چت کرد
تازشم تو که نمیفهمیدی. منم واسته خودم عشقان حسابی داشتم
همون حقهبازه که میگفت« سلمان خانم و تو آمریکا زندگی میکنم ولی شبا تو هند میخوابم؟
یا اون شاهرخ خانی که کلک بود و لهجة بندری داشت. میگفت از عشق تو یاد گرفته و عینک ریبن میزد؟
همونا که همیشه تنهات گذاشتن؟
دنبال چیسی گلی؟
گلی: خب تونم که تهنا موندی؟
دنبال هیچی نیسم.
بذار واسته خودم همینجا بازی کنم و با هادی جون حرف بزنم. میشه؟. بذار از ایی بازی الکیا بکنم دلم خوش بشه.
مثلا چه جور بازی؟
شنبه ولنتانکه اونوقت باز باهاس مثل همیشه غصه بخورم که چرا من هیشکی رو ندارم که ولنتانک بهم کادون بده؟
تازشم اگه از حالا بذاری برم تو اتاقم و شروع کنم بازم دیره
کی میخواد به این تندی بیاد و عاشقم بشه؟
از معجزات خدا غافل نباشی گلی که اینکار فقط به دست خدا حل میشه و به معجزات وصله
اگه کسی پیدا بشه عاشق تو بشه
یعنی بعدش نوبت من میشه که عاشق بشم
منم که دل ندارمدلم شده تو
در نتیجه چنین اتفاقی نمیافته
تو چیکار داری؟ بذار من هر روز دلم و خوش کنم تا شب بشه
مگه همهتون همیطوری میمونید تا وقت مردن بشه عیب داشته؟
شمام بیعشق خودتون رو گول میمالی خانوم
۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه
گاو حیوان مفیدی است
سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در مییابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد. من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم.ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوسالهاش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در میآورد
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ،نگران جهیزیه اش نیست ..
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند.
مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین
اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوسالههای نر را
به دست بیاورندتا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری انها بروند، از طرفی هیچ گوساله
ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج نداردو میخواهد ادامه تحصیل دهد.
تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو،
بعله برون،خواستگاری ، مهریه ، نامزدی، زیر لفظی،حنا بندان، عروسی ،پاتختی،روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،ماه..زهر
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند. گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید:
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای
عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند ..
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما
تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستندو انگل جامعه نیستند.
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر،گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم. اقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که
از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها_که البته زشت است_ استفاده میشود.
ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیدهاید؟
آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری
را بکند؟آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید
از آقای فلانی یاد بگیر.آخر توهم گاوی؟!
فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و
آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند.البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطربه دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید:عاشقت هستم"!!
سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!
دیدهاید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاو ها در جامعه شان فقر ندارند. گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی رخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد.
هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.
هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاودیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید ..هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که
از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که
گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.هیچ گاوی همجنس بازی نمیکند.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد ..هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمیشود که انشایشان را بخوانند.
اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ...همه از گاو..
ولی...هیچ گاوی نگفت: من گفت :ما
نقل قول
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در مییابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد. من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم.ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوسالهاش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در میآورد
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ،نگران جهیزیه اش نیست ..
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند.
مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین
اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوسالههای نر را
به دست بیاورندتا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری انها بروند، از طرفی هیچ گوساله
ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج نداردو میخواهد ادامه تحصیل دهد.
تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو،
بعله برون،خواستگاری ، مهریه ، نامزدی، زیر لفظی،حنا بندان، عروسی ،پاتختی،روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،ماه..زهر
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند. گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید:
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای
عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند ..
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما
تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستندو انگل جامعه نیستند.
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر،گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم. اقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که
از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها_که البته زشت است_ استفاده میشود.
ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیدهاید؟
آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری
را بکند؟آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید
از آقای فلانی یاد بگیر.آخر توهم گاوی؟!
فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و
آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند.البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطربه دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید:عاشقت هستم"!!
سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!
دیدهاید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاو ها در جامعه شان فقر ندارند. گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی رخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد.
هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.
هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاودیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید ..هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که
از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که
گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.هیچ گاوی همجنس بازی نمیکند.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد ..هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمیشود که انشایشان را بخوانند.
اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ...همه از گاو..
ولی...هیچ گاوی نگفت: من گفت :ما
نقل قول
اشتراک در:
پستها (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...