دلتنگم
دلتنگ کسی که نمیدونم کیست.
دلتنگ خاطرة عشق قدیم؟ این خیلی مهمه و ما بهش توجه نمیکنیم
ذهن مثل کامپیوتر همیشه آخرین اطلاعات رو در اختیارت میذاره
مثلا تا یاد عشق میافتم، چراغ فرهاد رو روشن میکنه. ذهن، نکبت بسکه از خودش خلاقیت نداره
نمیدونم چطور به وقتش بلده اینهمه داستان سر هم بکنه؟
مثلا عاشقیت با نونوایی محل
نخند
از کلاس میاندازمت بیرون
مگه نونوا دل برای عاشق شدن نداره؟
تو باور کن اگر قصد کنی عاشق یکیبشی انقدر هر حرکتش به تعبیر عشق میشینه که تو زشتی از یاد ببری
موضوع مهم نیاز ما به چرخة انرژی عشق در ما و از ما به بیرون و اطرافیان همینطور سرایت پیدا میکنه
درد من اینه همیشه انقدر ته صفم و شیک و شاگرد نونوا با اشراه میگه برو تو ماشین میآرم تا حالا پام به ایستگاه شاطر مزبور نرسیده
اصولا چون گنده دماغم هیچ شاطری هم منو نمیبینه
ولی شماها که انقدر ماهید بد نیست توی چشم آدمها مستقیم نگاه کنید
یه نظر حلاله
اتصالی هم نداره
خدا رو چه دیدی؟ حالا لزوما نه خود عشق
اما روح آشماهم ممکن نیست؟
شاید از عالم الست؟
بهقئل هندو، از زندگیهای پیشین
بابا هرچی که باشه از این اوضاع هرکی هرچیکه بهتره
از بیکسی در میآیم
بعضی
کسانی شیرینهمچو جان، حضوری کوتاه و ناتمام
و رفتنی، ................ چون باد
اما بهتر از اصلا ندیدنش نیست؟
خب بابا کمتر دچار توهم عاشقی بشید
هرموقع عاشق شدی خودت از حال که رفتی میفهمی
چرا به همه یک اتیکت بچسبونیم
آقا بیاین تو چشم هم
پاک و نه دریده نگاه کنیم
جان من نگاه کن
بی داوری
بی قضاوت
هر لحظه این عمر توست که در گذرو دست روی دست گذاشتی که چی بشه؟