۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

خواست حیات و دکتر آرش جنابیان

قدردانی، این جمعه رو می‌خوام به اون‌هایی اختصاص بدم که کس من نبودن، اما من رو یاری کردن
اول از همه از هوشمند بالازاده.
آقای هوشمند طی یکسال گذشته جسم پریا رو با انرژی درمانی پاک نگه داشت
بعد از تومورهایی تشکر کنم که این مدت دیگه رشد نکرده بودند و خواست کیهانی را حرمت داشتند
حالا باید از جسم پریا تشکر کنم که
در هماهنگی کامل با کیهان بود
تا زمان ادامة انرژی درمانی جسمی هم‌چنان پاک بود
و از دکتر مستوفی که به فکر پریا بود و ورود به‌موقع دکترآرش جنابیان به ایران
واقعا باید از کسانی که هنوز انسانی‌ت را رسم می‌کنند، همیشه سپاس‌گذاری کرد تا ادامه پیدا کنه
از قلب خودم که بهترین زمان را برای به ریپ افتادن پیدا کرد و از بیمارستان مزخرف جم که با تمام زشتی‌هاش دکتر جنابیان را در هوا گرفت و نگین انگشتری زپرتی‌ش کرد
از خود دکتر آرش جنابیان
که تومور سریع السیر را چنان مهار کرد که نمی‌دونم کجا رفت و چطور شد؟
اصلا مهم نیست کی چه کرده؟ مهم سه روز مقدسی است که ما در اوهام پایان و زشت‌ترین تصورات غوطه‌می‌خوردیم
باور و پذیرش بدترین چیزهای ممکن
مهم روز مقدسی است که فهمیدم علی‌رغم اون‌همه نتایج حیرت آور
جسم پریا پاک بود
جرقه‌های الکترومغناطیس صورتی و نیلی
 در اتاق ریز ریز حرکاتی دورانی و زیبا داره و تو
 خودت را غرق در انرژی معجزه می‌بینی
معجزة عشق
معجزة علم
هر اسمی
مهم لحظة اکنون است که من در برابر دروازة زمان ایستاده و به بعد موازی با لبخند سلام ظهر جمعه را بلند می‌گم
می‌گم سلام به تمام ابعاد و جهان‌های موازی
سلام به تمام جفت‌های موازی
سلام به همة امدادهای نامرئی کیهانی
سلام به همة قصدهای انسانی
سلام به قصد حیات
سلام به ماندگاری
سلام به عشقی که
می‌دانی
انوار درخشان پیرامون نباتات تو را به ذوقی عظیم می‌برد و تو در شعف ناب و بی‌نظیر هستی
گم می‌شوی
سلام به آدینه‌ای خداییی

۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

کمی لطیف تر





توفیق اجباری نصیب شد از سر خستگی عید تکونی زوری بشینم پای تی‌وی
کانال سه
شکار مرگ
بیشتر سوپر استارهای قدیمی هستند
وسطای فیلم متوجه شدم که، چه جالب فیلم طولانی‌ست چون یه ضعیف درش نیست
باشه هم به‌قدری کوه و یخبندان که حتما شرایط اسلامي‌ش رعایت می‌شد
متوجه نکتة مهمی شدم. در قدیم خانم‌ها ضعیفه بودن و اگر می‌خواستن خیلی خطرناک بشن، فوقش مامور 007 و وردست جیمزباند
اما الان بمب سکس هالیوود از طناب بالا می‌ره
ر به ر پسران آدم رو پوست می‌کنه و چنان این اسلحه رو به دست می‌گیره که تو گویی ملاقه
خب ببین ما دختران حوا باید یه فکری برای این برداشتی‌های غلط مردانه بکنیم
وگرنه تنها می‌مونیم تا ابد
در جامعه که داریم از تساوی حقوق زن و مرد حرف می‌زنیم
شعار تساوی و برابری‌مون هم که گوش اولاد ذکور رو کر کرده
بعد می‌خواهی اینا جرات کنن بیان طرف ما؟
شما نه
دور از جون همه
من
می‌گه حالت چطوره؟
مثل برج زهر مار و از سر رفع تکلیف زیر لبی می‌گم: « خوبم » نمی‌دونم شاید از بس‌که آب ندیدم
به‌کل شنا از یادم رفته
تو رو خدا کم از این خانم آنجلینا جولی کم حمایت کنید و عکسش را در پروفایل بچسبانید
آخر خونه خراب کن
همین ضعیفه است
این لاکردار کلکسیون سلاح سرد داره
این پسرا فکر می‌کنن کلُ و هم گانگستریم


۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

M&V






مامم می‌گفت: تو بین دو زمانی تاریکی تا سپیده به دنیا آمدی
می‌گفت: تو وقتی به دنیا آمدی که عشاق می‌گریستند
زجة عشق و فراق می‌زدند
" زلزله بوئین زهرا"
می‌گفت: تو پر از درد رفتن آمدی
می‌گفت : حالا نباید می‌آمدی
در مسیر در موج مرگ افتادی و زودتر آمدی
ای مام که نمی‌دونم کلامت شکر یا تلخ؟
گوهر یا در؟
رقم زدی یا پیش‌گو شدی؟
پیری روزی منو دید گفت: در یک دستت علامت مرگ هست و در دست دیگر زندگی. مثل بز نگاهش کردم که چی؟
گفت: تو هم قدرت مرگ کسی را داری هم دادن حیات
گفتم من خدام؟
گفت نه. بعضی این‌طورند
مواظب دستات باش
به چشم مردم نگاه نکن وقتی از غم‌ها برای تو می‌گن. لمس‌شون کمتر بکن اگر آشنا نیستن
از اون خونه اومدم بیرون و زیر لب توی دل پشت نگاهم هرچه بلد بودم بهش گفتم
اما همه رو بد فهمیده بودم
من برای تجربة موازی مرگ و زندگی به جهان آمده بودم
خدایا درکش کردم
خوب هم فهمیدم
و چه چیزها که یاد نگرفتم
عشق
صبوری
سکوت
آرامش بخشیدن
قضاوت نکردن
انرژی ذخیره کردن و با عشق به پریا
اولاد فقط می‌شد این ضعف‌ها را از من برداشت
خدایا خودت آدمم کن


لحظة‌ای مرا به حال خود رها نکن « دکتر آرش جنابیان »




فاصلة بهشت تا جهنم فقط یک ثانیه است
یک ثانیه وقت فقط لازمه که هیچ کار نکنی. همه دردها را یکباره رها کنی و بگی: نمی‌خوام
من اصلا هیچی نمی‌خوام
چشم ببیندی و اشهدت رو بگی و منتظر بمونی داستان تموم بشه
نه
منظورم تمام به معنای مرگ نیست
تمام لحظه‌ای که رها کنی و به خدا بسپاری
صبح چشم باز می‌کنی و به قدری حس خوبی داری که گمان می‌بری مردی ولی حالیت نیست
حتما اینم اتاقم توی بهشت؟
ولی در چند ثانیه تو به لحظة اکنون برمی‌گردی و می‌بینی که چطور همه چیز در صحیح‌ترین نقطه نشسته و تو باورت نمی‌شه
خدا فقط می‌دونه که چهار‌ماه اخیر چه به من و پریا گذشته
پارسالی‌ها داستان کانسر پریا یادشون هست
خودش اومد و خودش هم رفت.
تا پیش از سکته قلبی من که دوباره پیدا شد و پریا که پا کرده بود در یک کفش« دکتر نمی‌رم. شیمی درمانی هم نخواهم کرد.» تجربه سال گذشته خاطره شیرینی به‌جای نگذاشته بود
یکی از دوستان پزشک، خانواده به پریا گفت:
« نابغة کانسر= دکتر آرش جنابیان» دوست صمیمی من آمده ایران . پریا گفت :
به من چه.
« این همون لحظة وا دادن به تمام باورهام بود که منو به سی‌سی‌‌یو کشید» به خاطر بازگشت بیماری پریا و عدم رضایت به درمان فشار زیاد و سکتة قلبی من نصیبم شد.
و چه " اتفاقی " که باید در بیمارستان مزخرف" جم " بستری بشم.
اتفاق، چون مطب دکترم « یکی از بستگان » روبروی جم ولی بیمارستانش دوگوزآباد ممسنی قم. دکتر گفت حتی تا خونه نمی‌شه بری. داری می‌میری. همچی هولمون داد اندر این جعبه جادو.
و باز چه اتفاقی که " دکتر جنابیان " دکتر اون‌جا بود
و پریا برحسب اتفاق دکتر تازه وارد جوان و تودل برو را در کوریدور بیمارستان ببینه.
 مهره‌های خاص کائنات که به وقت لزوم و قرار مشخص برجایی که باید می‌نشینند.
مهره‌های کائنات رو دارم می‌شمرم که وقتی بخواد کاری بشه، از راهش می‌کنه.
دکتر گفت تومور رشد کرده و قولی نمی‌دم. اما سعی‌ام را می‌کنم.
بیست روز به بیست روز جلسات شیمی درمانی می‌گذشت و تومور رشد می‌کرد تا روی لگن هم گرفت
جلسة چهارم شیمی درمانی پدر پریا دکتر رو گذاشت بیخ دیوار که ..... این که داره روز به روز بدتر می‌شه؟ بالاخره می‌مونه ؟
گفتند من که گفته بودم دیر کردین.
خلاصه که دردسرت ندم
شنبه شب با ناامیدی برگشتم خونه و نشستم به انتظار مرگ
مرگ خودم
پیش تر گفته بودم اگه بناست پریا بره؟
من به جای اون
قبل‌تر هم خواهرم برای من چنین معامله‌ای کرده بود.
منم گفتم چرا پریا؟
من که کاری جز ول زدن ندارم
دیروز به دستور دکتر اصلی « خانم دکتردونلو» از درون و برون این بچه سونوگرافی داپلر رنگی انجام شد و کوچکترین اثری از تومور در جسمش نبود
حتی تمام اون‌ها که سی‌تی هفتة پیش نشون می‌داد

پاک
پاک
پاک

تو جای من باشی چه احساسی خواهی داشت؟

من‌که نوکرتم
از دم گشت تا بیخ و بن
نمی‌خوام بفهمم چه کردی و یا چه قراره بکنی
فهمیدم اصلا بهتره به کارهای شما فکر نکنم. فکر من به‌قدر داده‌های زمینی است
بهترین کار این است که فقط سجدة شکر کنم
متشکرم
گرچه آزمون سختی بود
به نتیجه‌اش در
من هیچم
هیچ
و تو همه چیز
لحظة‌ای به حال خود رهایم نکن

تو کجایی؟


۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

عید زیر پیراهنی در برزیل



یادگرفتیم دائم گیر سه پیچ به دنیا بدیم که نخندیم
به عبارتی عادت کردیم همیشه از دنیا و اطرافیان طلبکار باشیم
اما این‌که چه‌طور شاد باشیم را بلد نیستیم
مردم دنیا هر روز به هر بهانه برای خودشون داستانی برای مراسم
و شادی می‌سازند
ما برای سالی یک‌بار عید، خود کشونی می‌کنیم
ولی اگر هر روز مناسبتب برای خود ردیف کنیم
همیشه آماده برای پذیرش عید هستیم

مردم برزیل هم روزی به‌نام روز زیر پیراهنی دارن
لطفا با چشم بسته به عکس ‌ها نگاه کنید
.
.
.

.
..
.
.
.
.
.
.
.
.

.
. ببخشید به شنیدنش دل‌خوش دارید که بنده از گذاشتن این مناظر قبیحه شرمناکم به‌جای اون‌ها معادل خودی می‌ذارم
که ریش منم جایی وجب نشه
شما خودت تجسم کن روز عید زیرپیراهنی در برزیل چه شکلی می‌شه؟


.

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

یه‌وجب، بالای ناف



واقعا گاهی یه چیزهایی می‌بینم که خیلی دلم می‌گیره و فکر می‌کنم
خب پس الان هم از قرار عصر آگاهی نیست
چون این انسان اون پایینا هنوز خیلی درگیره
امکانات اینترنت
یک علم، هوشمند
ببین دست چه کسانی که نیفتاده. بعد ما می‌خواهیم دنیا تغییر کنه
این یکی از سوالات احمقانه‌ایست که با سرچش بی دلیل سر از این‌جا در می‌آرن
هم دعا می‌خواد
هم قوی
و قدرتمند
لابد تضمینی با نصب؟
شنیدی که برای نمی‌دونم زائو یا یه چیزی توی این مایه‌ها آقایون به خودشون تحمل زحمت گران را می‌دن تا بالای ناف بعضی از این دخترکان حوا
دعانویسی یا بخت گشایی کنند
حالا چی می‌شه که این مرکب این‌جوری می‌شه و با قدرت خارق العاده‌ای که داره
سر از بطن خانم درمی‌آره و خلاصه که ای خدا
پناه به کدامین شب بی‌ستاره برم
که زشتی بس نادیدنی‌ست
منه نقاش چه‌قدر دل‌گیرم



سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...