۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

سال، عشق


این اولین غنچة نسترن امساله که باز شد
اولین در نوک بالاترین شاخه
حتما به فال نیک خواهم گرفت




نسل‌ها الگوهای غلط دست به دست گشت تا به ما رسید. نمی‌دونم شاید این تجارب برای نسل‌های پیشین خوب جواب داده باشه. اما نه برای انسان امروز
امسال کودتا
نه
انقلاب کردم
بس‌که همه این سال‌ها نشستم و پاشدم امانت دست به دست چرخوندم و گفتم: من از دنیا چیزی نمی‌خوام
یعنی برای خودم چیزی نمی‌خوام. من همه دنیا را برای تو می‌خوام
انقدر از این قسم الگوها پخش کردیم که امر به جمیع اولاد مشتبه شد که ما کاری نداریم در این سفر زمینی جز حمالی و به‌خاطر دیگری زندگی کردن
امسال صفحه رو به عکس چرخوندم و سال را به نام خودم مزین کردم
خب مگه من چی‌ام از دوول نه گانه کمتر، که هر سالی به‌نام یکی مزین می‌شه؟
منم امسال را برای خودم و به‌نام خودم آغاز کردم
هر کاری کردم فقط برای دل خودم بود. از خونه‌تکانی تا سفرة هفت سین و الی...... دلیل هم داشت
دلیلش سوء استفاده این اولاد عجیب و غریب آدم بود
دیدم نزدیک عید صفحه حال بگیری رو گذاشته و قصد داره عیدم رو کوفت کنه
منم اعلام خود مختاری کردم
کلی هم حال کردم. رفتم به سلیقة خودم بساط هفت سین را به رنگ صورتی تهییه کردم و با سلیقة خودم چیدم

بیست و چند سال بود هی پرسیده بودم : خب حالا اینو کجا بذاریم؟
یا این اواخر که اصلا مسئولیت دختر خونه و سرش قیامتی در رقابت به‌راه بود
امسال را به نام عشق
مزین کردم
امسال از عشق به خود آغاز کردم و تا انتها با عشق به‌سر خواهم برد
قصد من این است
امسال سال شیرین، عاشق است

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

نوروز مبارک



عمر رفته را بنگری انگار همه‌اش همین دیروز بود
این یعنی سرعت زمان و کسر از حساب عمر هر یک از ما
از امروز به بعد را کمی سر انگشتی بشماریم
ببینیم در روز چه‌قدر زیبایی و مهر تولید می‌کنیم؟
چه‌قدر کینه و خشم؟
برای امسال برنامه‌ات چیه؟
بیا سال تازه را با عشق
بسازیم
با باور زیبایی‌
با سبزی خاطرات گرم
با شیرین کردن تلخی پشت سر
با بخشش
امروز
با رسم عاطفه
به نقش اکنون
با هنر زیستن
انسان خدایی
که تو اشرف مخلوقات خدایی
و هیچ چیز در اکنون در برابرش زیباتر از تو نیست
از آن‌چه که برای تجربه‌اش در تو به زمین آمده
خداوند را محروم نساز
که او از رشد و بالندگی تو حمایت بسیار خواهد کرد
سال نو سال شکوفایی تو
سال ظهور انسان خدا در زندگیت
سال عشق
سال رحمت و سعادت
سال برکت و نکویی
سال سلامت و شادی
سال نو
سال جدید
سال زیبا
سال تازه و صمیمی
اندکی هم قدیمی
مبارک

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

حول الحالنا


بعد از یه چند ساعتی فشرده شدن به شیوة ام‌پی‌تری در ترافیک پایتخت و شلوغی عید بازار
و گفتگوهای مداوم و درونی من و خدا به نتایج کاملا چشم گیری رسیدم از جمله
نارگیل
تا حالا روی درخت دیدی؟ اون‌موقع که یه پوست سخت داره و صاف و شیشه‌ای‌ست
بعد اون‌وقت هم که توی سوپر پر از ریشه و تراشه شکل میمون نشسته هم دیدی؟
وقتی می‌بری خونه مجبوری یه‌جوری بشکنی‌ش که شیر داخلش حروم نشه
اساتید فن ایجاد سوراخ را توصیه کردند
بعد تازه می‌رسی به مغز نرم و سفید
و بسیار خوش طعم نارگیل
تازه از میمونه نگفتم که بایدچقدر شانس بیاری تا اون‌جاکه زیر درخت ایستاده بودی یک میمون سر برسه و یکی از اون بالا برات بندازه پایین
و شانس بیشتر این‌که نخورده توی سرت
نتیجة اخلاقی این مسئله رسیدن به انتهای سال هشتاد هفت بود
با تمام بدی‌هایی که نشونم داد
تهش شاهد حدوثی بودم که به ندرت انسانی شانس تجربه اون رو داره
وسط ترافیک یاد لحظه‌ای افتادم که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و تازه ما متوجه خطرناکی موضوع شدیم.
دم بیمارستان آتیه از سرما و یاس می‌لرزیدم و پشت پک‌های تند و وحشت زده‌ای که به سیگار می‌زدم
به خدا التماس می‌کردم همه چیزم رو بگیره ولی پریا دوباره سالم باشه
من امروز همه‌اش نق زدم
خیلی کار بدی کردم.
یادم افتاد خانم دکتر کمتر شش ماه وقت گذاشته بود
و چه مضحک ما انسان که فکر می‌کنیم همه چیز با علم و منطق قابل توضیح و توجیحه
چیزهایی هست
کهما نمی‌دانیم
چیزهایی که حتی
نامش را نمی‌دانیم
چیزهایی هست که ما آرزو داریم
اما خوب یا بدش را نمی‌دانیم
واجب شد مثل همیشه شاکر تمام نعماتی که طی سال گذشته تجربه‌اش کردم
باشم
خدایا شکر که تو واقعا مستحق خداوندگاری هستی و لاغیر
یا مقلب القلوب والابصار

....
حول حالنا
الی احسن الحال


تا کی می‌خندی؟



هی تو می‌خندی. منم می‌خندم
بعد من گریه‌ام می‌گیره، تو باز می‌خندی.
البته گو اینکه روزی هزاربار سجدة شکر می‌کنم که به رویای پیامبری به زمین نیامده بودم. چون، اون طفلی‌ها همه سرتو چاه می‌کردن و فریاد می‌زدن که پشتشون حرف درست نشه. بگن: پیغمبر کم آورده

منم که جار جاری. خفه خون می‌گرفتم و خودم قبل از همه بتو کافر می‌شدم
و الان نمی‌تونستم انقدر ساده و کودکانه بنالم و بگم
آخه ، با مرام
چندتا مثل منو کاشتی و به همه داری، باز می‌خندی؟
منو باش تا حالا فکر می‌کردم. چون در قامت خدایی شما همتایی نبود برای مهرورزیدن. ما را آفریدی
ذره کردی، تا تو بتونی در ما عشق رو تجربه و درک کنی
من تا حالا فکر می‌کردم عنصر ارادة تو به خلقت ما بیش از چهار عنصر معروف و از جنس عشق بوده!
در عجبم که این عشق به قاموس شما چه قامت ناموزونی راست چون که ما زین عشق جز به محنتش ندیدیم
همة اینها از اول در برنامه بود؟
تو می‌دونی، عشقی گرم، مهربون و دوست داشتنی که تنهایی حزینت رو از یادت ببره. یعنی چی؟
خب نمی‌دونی دیگه، نوکرتم
هرچی‌هم ریز شده باشی.
باز تو خدایی و درد و بدبختیش رو منه انسانه بی‌گناهه حیوونی می‌کشم.
پدر جان همه چیز خلقت شما خوب است و نیکو ولی شما که قادر به درک رنگ عشق یا فراقش نمی‌تونی باشی
این تجربة در آدم چه فایده‌ای داشت؟
یا نکنه این سرکار هستید که این‌طور از بی‌کسی آخر سال بال بال می‌زنی؟
گناهی هم نداری چون راهی برای تجربه‌اش نداشتی که الان بفهمی این تلخه حیوونی چطور کم آورده
به‌قول حسن که به خانم حنا می‌گه: بچه‌های دیگه که جدول ضرب یاد می‌گیرنا، مجبور نیستن که مثل من‌ همه‌اش مواظب باشن که یه وقت کسی گاوشون رو نخره
هان؟
ما در این قحط الرجالی قراره انسان کامل هم بشیم؟ یا در این همه تجربة تلخه سرد؟
من‌که تا دیدار با عزرائیل هنوز گیج این تجربة عشق رو می‌زنم. نه وقت می‌کنم دنبال خودم بگردم نه انسان کامل
اون‌موقع دیگه انسان خدایی پیشکشم
بهتر نیست شما در عشق هم یک فوت خدایی کنی و اسب سفید از راه برسه
بی پنچری و توقف در چراغ پارک وی و ما عشق را هم درآغوش بچلانیم؟
آیا تواند شدن؟
چه طوریه که شما این همه معجزات عجیب غریبی می‌کنی که به ذهن منه خنگ نمی‌گنجه
اما این یه مثقال عشق را که چگالی‌ش همسان انفجار اتمی‌ست در این آخر سالی دریغ داشته‌ای؟
قصد نداری ما را از این تنهایی، مثلا عارفانه بنجاتی؟

پشت سر هیچ



راستش دروغ چرا پشت سر سال هیچ خوبی نبود
گو این‌که پر از رحمت بود
اما بیشترش زحمت بود
نه دوستی و نه عشقی رسید و نه محبتی در عوض پرداخته شد
جوابی از هیچ داده‌ای نگرفتیم و از دادن های بی‌ربط خسته شدیم
عشق که هم‌چنان دور دست ماند و ما هم‌چنان تشنه لبیم
شروع کردم با حساب‌های سال گذشته تصفیه
از بیماری خسته‌ام
بیماری و دردسر بس
از دوستی‌های یک سویه و بی‌جواب
خسته‌ام
از عشق خواهی های بی‌حساب و جواب خسته‌ام
از تنهایی عاطفی و بی‌جواب
خسته‌ام
ما همین‌طوری هم حضور شما را در زندگی باور داریم
نمی‌خواد بیشتر به زحمت اثباتش کنی
از وابستگی‌ها که بریدیم و به تنهایی هم دل نسپردیم که آروم بگیریم
این فعلا بخش اول حساب‌های سال پشت سر که سخت خسته‌ام کرد
و دیگه قصد تجربه یا تکرارش را ندارم
دیگر بس


۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

بهاران خانة من










داشتم مموری دوربین را خالی می‌کردم گفتم یک گزارش حال و کار هم این‌جا بدم خودم از یاد نبرم
انارهای پارسالی که ترک خوردند.
اما انقدر چیده نشدن که آزین بساط شب یلدای ما شدند و نگاه و خواهش من آن‌ها را از شاخه چید





از آخر سال اگر بگم: الهی شکر که بذرها در خزانه جوانه زدندو سبزی امید بر سطح خاک نشسته
گو این‌که با توصل به انواع حیل باید دربرابر کفترچایی و یاکریم‌ها حفظشون کنم




اما همه لذت عشق به زحمتی است که براش کشیده می‌شه
تابستون من و این بالکنی سبز و خنک نگه می‌داره
و ما برای چیزها یا کسانی که در زندگی‌مون جایگاه خاصی را دارند مجبوریم
حرکات خاصی هم داشته باشیم
توجه خاص
رسیدگی خاص
اون هم باید بفهمه که مورد علاقة ماست
و در نتیجه روز بروز سبز و پر بار تر می‌شه


امسال به‌جای همیشه بهار مینا گرفتم
گفتم سفیدی را به جای زردی عرفانی بنشونیم بلکه حدوثات سفید در این خونه واقع بشه
دیگه از عروسی دخترها سفیده تا مرگ من
اما من از زیبایی‌ها حرف می‌زنم

از کوچ ، هجرت که برنامه امساله. از چلک شروع می‌کنم
به‌قول قدیمی‌ها .... سره می‌رم.
که یهو رفتنم به چشم نیاد و پریا هم به شرایط عادت کنه




بعد جونم برات بگه، یه عالمه گوجه و بادمجون هم کاشتم که تازه نوکش سبز شده اومده بیرون
البته از بالا که نگاه می‌کنی
مثل دیگر چیزهای دنیا
چیزی پیدا نیست
صبراومد
انشالله که خیر باشه
آره
اما اگر فقط کمی بهش دقت کنی
درش زندگی و جوانه‌های ریز حیات را می‌بینی
مثل نگاه بچه‌ها

و اما چی بگم از نسترن‌ها
همه غرق غنچه است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
اینجا که عالی‌ست
عالی
خدایا برای این‌همه زیبایی و امید
تو را شکر














آخرینش هم انار حالاست
طفلی تمام مدت انار داشت
از وقتی از توی گلدان پلاستیک به خمره رفت
از ذوقش گل کرد
خدایا خلقت تنها تو را سزاست و لاغیر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...