خب، به همین سادگی باز به این نقطه میرسیم که، هیچ نمیدانیم
وقتی قرار باشه بیاد، حتا لحظهای زودتر خبر نمیکنه. مام فکرش رو نمیکنیم
اما ایناش اصلا مهم نیست. مهمترین آموزة مرگ برای من اینشد که بفهمم، جاودانه نیستم و حتما، حتما خواهم مرد
و مهمتر موقعی بازگشت بود که فهمیدم، در تمام عمر غیر از شالتاق اندازی و وقت حرام کنی، کاری نکردم
از اون به بعد همه همتم را گذاشتم براینکه به تمام وقت اضافه را زندگی کنم. در عرض. در عمق و محتوی
مثل: مایکل جکسون
خودشم فکر نمیکرد در سن پنجاه سالگی با یک ایست قلبی ساده، اونم زمانی که بعد از مدتها سکوت و رکود مالی و هنری یکماه دیگه پنجاه کنسرت بزرگ داری که بیشک دوباره میتونست مایکل را سر حال بیاره
اما نوش جونش هر لحظه از پنجاه سال عمری که از خدا گرفت. از اول نگفت : مایکل مقدس هستم.
از اول نگفت از سیاه بودنم راضی هستم
بعدا شد برادر مایکل مسلمان که شاید اونم یه خبرسازی یا نوعی جلب........... استخفراله ببین. خدایا منو ببخش
از اول به جد به سمت تغییر و شهرت اوج گرفت
نمیدونم چهقدر از این پنجاه سال را برای جراحیهای متعدد هزینه کرده باشه؟
اما بیشک این برنامه ریزی برای دراز مدت بوده
یا حداقل نه برای یک ربع قرن
منو مایکل چند سال اختلاف سن داشتیم. با تو را خبر ندارم. اما کسی منو نمیشناسه. فریادی بعد از من باقی نخواهد بود
راهی
رد پایی، تاثیر شوقی
در، نگاهی
اما تا قیامت هربار که صدای مایکل شنیده میشه، انرژی خوبی جریان پیدا میکنه که بیشک تا ابعاد موازی هم خواهد رفت
حیف شد رفتی. من با آلبومهای آخر هشتاد و اوایل نودت حسابی حال کردم و خروار خروار خاطره دارم
هرجای دنیا که رفتی، خروار خروار آزادی نثار روح تو باد