از قدیم وقتی چیزی را داشتم قدرش رو نمیدونستم
اما کافی بود بلایی به سرش بیاد یا ناپدید میشد
دیگه مجنون میشدم چنان که حکیم و طبیب دارویی جز بازگردان مفقودی نمییافتند
در نتیجه همه چیز فقط تا وقتی دوست داشتنی
بود
که
نبود
حالا بسیار نگران همچون آب در زمین فرورفتن این گنجینة ملیام
گفتم عکسها رو بذارم اینجا، بلکه اینام از فردا نبود
از یادمون نره
یه روزایی این شهر مجسمههای چند صد کیلویی داشت و
فضاییها به سیم ثانیه مجسمهها را با لیزر جابهجا کردند و آب هم از آب تکان نخورد و
یادمان رفت
اما کافی بود بلایی به سرش بیاد یا ناپدید میشد
دیگه مجنون میشدم چنان که حکیم و طبیب دارویی جز بازگردان مفقودی نمییافتند
در نتیجه همه چیز فقط تا وقتی دوست داشتنی
بود
که
نبود
حالا بسیار نگران همچون آب در زمین فرورفتن این گنجینة ملیام
گفتم عکسها رو بذارم اینجا، بلکه اینام از فردا نبود
از یادمون نره
یه روزایی این شهر مجسمههای چند صد کیلویی داشت و
فضاییها به سیم ثانیه مجسمهها را با لیزر جابهجا کردند و آب هم از آب تکان نخورد و
یادمان رفت