حالم بد فرم رفته تو پیت روغن، جهان از نوع هفده کیلویی. از همونها که عکس هرکول روش چسبیده که کره زمین را بر دوش داره و به ریش زمین و زمان میخنده
چی فکر میکردیم
چی شد؟
در ساختمان ما یه خونواده تازه مستقر شده
درست طبقهی زیری من
یک خانواده کامل
یعنی فقط میشه گفت :
حتمنی در زندگی قبلی آدم کرمکی بودم که کائنات و جمیع هوش هستی فقط گذاشت یه جوری یه کرمی بریزه به زندگی من
بعد اگر اهل تناسخ شدیم نگید چرا؟ نمیشه عدل پروردگار به زیر سوال بره و ما نریم
شک نکن دارم تاوان یه چی میدم، یه چی که هیچ وقت یادم نیست
اونم فقط از باب گل روی شما لا غیر
این خانم همسر ، کدبانوی تمام عیار منو به روزگاری برده که دو دختر همزمان با هم رشد میکردند
از صبح مثل چیز میدویدم تا ظهر یا شب غذای تازهام روی میز بچهها باشه
خلاصه که خودم به عشق کدبانوگریم بیست می دم
حالا دل تنگم
دلتنگ داشتن یک خونواده
خانم خونه بدو بدو غذا بپز ، غروب مرد خونه میآد و تازه به خورده کاریهای ادامهی اسباب کشی میرسه
دخترها هم تا لنگ ظهر خواب و شب یالله ددر
خب منکه هیچوقت این ورژن رو تجربه نکردم
لابد اگر به مزههای خوبش رسیده بودم دوباره امتحان می:ردم
لامصب یه چیه که خوب در میآد
دوباره دلت میخواد
بد در بیاد، انقدر با مخ میری تو دیوار تا گندش درآد
اما خب بساط مادری تا همین چندی پیش پررونق بود
انقده دلتنگه
که بغض راه گلوم رو با فشاری قلمبه میسوزونه
یعنی ما قراره تا ابد هیچی؟