۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

بخشش‌های ناممکن



همیشه به کسانی فکر می‌کنیم که به دلایلی نمی‌تونیم
ببخشیم
و این عدم توانایی در بخشش از جایی ریشه گرفته که ما درش باوری، خاطری، تعلقی چیزی روزی، داشتیم
ولی از شانس بد، سه شده
شاید
چون زیادی خیال‌مون راحت بوده که قراره همیشه همه‌چیز همین‌طوری بمونه، نمونده و ما شوک شدیم
این مدت خیلی دچار این ترک‌های خورده ریزه‌ی روحمم
بخشش‌های ناممکن
امروز از صبح با زنگ بی‌موقع کله‌ی سحری از خواب پریدم
سر درد داشتم ...
انواع تی‌ام و مراقبه و آرام‌بخش حتا استامینوفن هم فایده نداره
یه چیزی روی فرق سرم گیر کرده و انگار
باید مثل روح فرعون از کاسه‌ی سرم بزنه بیرون و یه سینوهه لازم دارم
بالاخره
فهمیدم؛ بیش از لیست نابخشوده‌های من
این منم که نیازمندم همه را ببخشم تا از سرم بیرون بزنن
و به گمانم که اولینش خود منم
این منم که بیش از هر کسی دیگر به بخشیده شدن نیاز داره


آهنگ عاشقانه





دعا کنیم آخرین ذره‌ی باور، عشق از دل‌ها نره
یعنی نه‌گمانم دنیا از این زشت تر هم ممکن باشه
هر چه نگاهم به دورتر می‌ره، ساده بودم، خوش خیال و رویایی جنس جور
، تا دلت بخواد
انقدر از اون‌زمان به این زمان
ترسیدم، لرزیدم، بی‌وفایی دیدم
از هیچ مهری جوابی نشنیدم
که حالا شب وقت خواب قبل از درآوردن دمپایی، قرص زاناکس رو بالا می‌اندازم
که سرم رفت رو بالش از دار دنیا برم
وگرنه ذهن سرویسم می‌کنه
که چه قدر حیوونی‌ام
اگه هنوز باور داشتم، عشق حقیقت است
شاید وقت خواب
ان‌قدر بهش فکر می‌کردم تا خوابم می‌برد
صبح هم وقت بیداری یاد اون بود که بیدارم می‌کرد
تا دلت بخواد وقت عاشقی، خالق بودم
نوک پنجه می‌رفتم و رو ابرها لم می‌دادم

شاید بعد از مسواک و دیدار در آبگینه یادم می‌افتاد
زندگی چیز نافرمی‌ست
الان
هر شب دلم می‌خواد خواب به‌خواب برم
و ذهن خالی از مهرم رو نبینم
فکر کن دریغ از لذت یک ترانه‌ی عاشقانه
خب دلیلی نداره با اشعار عاشقانه حال کنم؛ وقتی عشقی در دل نیست

مدام در خواب بودم
خواب خوش عشق
از هر نوع‌ش

خدا محبت است



سل کن ایی
اگه مشکلات ما به همین سادگی حل می‌شه
که بیچاره مردها و فیس‌های ابولبشری


از بچگی عادت می‌کنیم، حمایت بشیم
دوست داشته بشیم
امن باشیم
تنها نمونیم .......... تا قیامت
یعنی به عبارت کوتاه هی برنامه ریزی شدیم تا بر اساس جداول پیشینه و فرهنگی شکل بگیریم
اما این عادت می‌کنیم ها همه خوبه تا از چار چوبه‌ی امن خانواده خارج نشده باشه
ما در امنیت عاطفه‌ی عشقی شکست می‌خوریم
در روابط بعد از شکست هم شکست می‌خوریم
در اطرافیان وخانواده هم شکست می‌خوریم چون
با خواب امنیت این عادات رفته بودیم به این نقطه که می‌رسیم نه دنیا رو داری نه آخرت
این دنیا لنگ می‌زنی به اون دنیا هم هم‌چی باوره قرص و محکمی موجود نیست
در نتیجه اندک اندک با از دست دادن این نقاط مهرورزی
جمع می‌شی، خشک و تهی از مهر و
آرزو، امید یا آینده
تنها قدرت حاکم بر سونوشت بشر
محبت است
کسی که عشق را نمی‌شناسد
خدا را نمی‌شناسد
زیرا خدا محبت است
عصر جمعه به همگی خوش



۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

اولاد نوح




فکر کن
هنوز آسمون پاکستان داره می‌باره و سیل، تا پنجاب هم رسیده
دروغ چرا
با این اخبار جدید اندکی گیج شدم که اول داستان،
طوفان نوح بود ؟ یا قیامت؟
با این بارش موسمی زیادی کش‌دار نصف پاکستان را برباد داد
اگه بنا باشه همین‌طوری بباره و کار به طوفان نوح و اینا بکشه تکلیف چی می‌شه؟
کسی، جایی از دنیا، خبری از حضرت نوح یا اولادش نشنیده؟
مگه چیه؟
بعد از نوادگان، مسیح
جای اولاد نوح، خالی‌

Jane Birkin - Arabesque




یک آلبوم خوب برای عصر جمعه
یا شب جمعه
بیچاره پنجشنبه که نسبتش اندکی دور و کمی ناجور بود
بهتر دیدیم زمان را جمعه میان داری کنه
خلاصه که در این شب‌های تمرین رجعت به سکوت درون
این آلبوم گاهی بدجور به‌موقع بوده
همگی حالش رو ببریم، حیفه تنها خوری

Alternatif 2

1. Elisa
2. Et Quand Bien Meme
3. L'amour De Moi
4. Couleur Cafe
5. Anno 'Close To The River'
6. Depression Au Dessus Du Jardin
7. Valse De Melody
8. Haine Pour Aime
9. Amours Des Feintes
10. She Left Home (Instrumental)
11. Les Dessous Chics
12. Les Cles Du Paradis
13. Fuir Le Bonheur
14. Comment Te Dire Adieu
15. Baby Alone In Babylone
16. La Javanaisie

تو یه کتاب خطی خوندم ......




عشق یعنی همین‌که بتونی ببخشی
بتونی دلتنگ بشی و بتونی به‌خاطر یکی
صبح پاشی
ببین تو بساطت عشق داری؟
تو نشنیدی ولی من خودم تو یه کتاب خطی خوندم
که
وقتی امام زمان بیاد
یکی از چیزهایی که حساب کتاب داره، اینه که
چی تو سینه داری
چی دادی؟
چی گرفتی؟
البته توی اون کتاب‌خطی ننوشته بود، اون‌ها که فقط همیشه
هی یک‌طرفه دادن و هیچ‌کجاهیچ، هیچی
اصلن اصلن
جوابی نگرفتن؛ تکلیف چیست؟
چند امتیازی می‌شن؟
یا منفی داره؟
آخه شنیدم حماقت و جهل هم به حد اعتیاد که نه خیلی هم بیشتر
چوب خط داره
وقت رفتن شده ما هنوز الفبای چوب خط شما رو یاد نگرفتیم
فکر کردی خیلی هنر کردی که ما رو نفهم و جاهل آفریدی؟
واسه خودتون می‌گم.
من‌که همون پاپتی بدبختم که از گل آفریدی
واسه شما افت کلاس و کسر شان داره
ما گفتیم
قیامت شد نگید، مگه لال بودی؟




۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه




سل کن ایی روزگار
به‌قول قدیمیا، قربون برم خدا رو
یک بودم و دو هوا را
تازه اینم که چیزی نیست. امروز چندم مرداده؟
خب هوا به این خنکی مثل آخر شهریور و من متحیر که این چه بساطه؟
تازه اینام چیزی نیست، پاکستان سیل می‌آد
روسیه از خشکسالی و گرما دو میلیون متر نمی‌دونم چی‌چی، جنگلاش آتیش گرفته و گند خورده به بازار گندم دنیا
خب سی چی ایی‌طور می‌شه؟
از در و دیوار داره می‌ریزه
یعنی بازم قرار نیست خبری بشه
یا قراره؟
وای زودتر هر چی می‌خواد بشه بشه که من از فکرش خل شدم
فقط امیدوارم من از بازمانده‌ها نباشم
که دنیا همین‌طوری به قاعده زشت و ناخوش‌آیند شده


۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

اجی‌مجی لاترجی



ده ، سینزده ساله بودم که شبی در باغ پدری، تفرش. از سر بی‌حوصلگی پیچ رادیوی چوبی بزرگ آلبالویی رنگ پدر را که روی میز کنار کاناپه‌ی مخمل سبز نشسته بود را پیچوندم
وزه‌ای کرد و روشن شد، بلافاصله با‌نی‌ام درش خوند ma ma ma ma mabeker خلاصه که چشمت روز بد نبیته
اصلا خدا رو چه دیدی؟
شاید همون شب من از طریق اون پیچ موج روان خودم را هم گردانده باشم
چون یک متر جست‌یدم به عقب و با وحشت بر و بر نگاه رادیوی کهنه می‌کردم که آخه چطور ممکنه این به این کهنگی آهنگ روز بخونه؟!
حل‌الخالق از همون‌جا توهم من و باور ابعاد زمانی و جهان‌های موازی هم آغاز شد و رفتیم تو نخ تونل زمان و رادیو
به‌قول گلی: رادیون
الانی صدای امریکا می‌گفت چی‌چی‌چی‌ چی حافظا
می‌شه توسط این چی چی نشنیدم به ساختار ماده‌ی سازنده‌ی هستی پی برد
دوباره یک متر جست‌یدم عقب
اه یعنی چی؟ مگه همه چی به یک کن‌فیکون نبود
یادم افتاد به مراحل خلقت انسان از گل و آب بی‌قدر و زمان
هرچیز با پروسه‌ی علمی خودش پدید اومده که شده اون چیز
قرار نیست چون خدایی این وسطا اراده میکنه و به تجسمش می‌گه باش، و ما شدیم. یعنی این پروسه در مسیر زمینی هم باید اجی‌مجی لاترجی پیش بیاد یا پیش بره؟
ها؟
همین دیگه تا سیب نرسه از شاخه جدا نمی‌شه، تا دل نلرزه عشق معنی نمی‌ده


۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

از سرچشمه تا سرچشمه



ماهی آزاد وقتی از زادگاهش می‌کنه و در جریان آب می‌ره، نمی‌دونه چه پیش رو داره
بس‌که خام و بچه‌است.
او هنگام حرکت از تورهای ماهیگیری، از خرس‌ها از هزاران هزار
چیزی نشنیده،
رودخانه رو پی می‌گیره و به عشق زندگی با جریان می‌ره
این‌که از هر هزار ماهی فقط ده تای اون‌ها از سفر سخت زندگی به سر منزل برمی‌گردند هم بخشی از اقتدار و راهی‌ست که در زندگی طی می‌شه
برخی در همان کوچکی شکار می‌شند و برخی هم در اقیانوس
هر جا که باشند
ماهی آزادند
خرس کنار مسیر رودخونه می‌رفت، ماهی بر سطح آب جستی زد. خرس پرید و ماهی رو یک لقمه چپ کرد
و ماهی هنوز تکون می‌خورد
حالا تو فکر می‌کنی کی مستوجب مجازات باشه؟
خرس یا ماهی که بی‌موقع جست زده بود یا رودخانه را که ماهی باور کرده و با جریانش رفته و زندگی کرده بود؟
عجب دنیای بی‌رحمی
طفلی خرس که عاشق ماهی‌ست
بیچاره ماهی که خوراک خرس است
هر جا که برند ، جبر اون‌ها می‌گه؛ باید مسیر رودخانه را در جهت عکس برگردند، آبشار را سربالا برند تا دوباره بعد از این همه سختی و مشقت
به زادگاه، جایی که از مادر جدا شدند
جایی که طی سفر نبود و می‌دونستند باید به اون برگردند
جایی که سرچشمه بود
از سرچشمه تا سرچشمه
از من تا من
از سفر من تا خدا
سرچشمه یعنی همین دیگه؟
باید زلال بهش برگشت، با خواستی قوی و پر اقتدار
باوری دور ازتصور
از سرچشمه تا سرچشمه


سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...