محسن نامجو میگفت:
کلي گويي آفت شعر است
حرف مفت، آفت ذهن
ذهن الکن، ستاره بشمارد
ذهن ياغي، ستاره ميچيند
از همین رو
برای اینکه اینهمه انرژی خرج محلهی بد ابلیس نکنم
از صبح یه موتور دیزل بستم به خودم و حسابی اتاق خودم و پریا ریختم و چیدم
از خستگی که نگو رو به موتم
از درد هم که ......... خلاصه که همه چی به جون میخرم که
گرفتار تارهای ذهن نشم
حتما از پست صبحم پیداست کجا چشم باز کرده بودم و
اگر بنا بود باهاش برم، خدا میدونه اینهمه انرژی بالفعلی که به قوه تبدیل شد
میتونست چه فجایعی بهبار بیاره
خلاصه که همهاش به این در که کلی ذوق دارم
امشب بهجای غرب به شرق
شرق به غرب میخوابم
فکر کن! چنی حیوونی؟ خودم دلم کلی براش سوخت. دختران حوا در سن وموقعیت من
چیها دلشون رو خوش میکنه
من چیها....
آخی چشی تر کردیم
ثوابش برسه به داش حبیبم که بعد مرگ آقام
نشست پای مصیبت ما