آقا من موچم، stop
از قرار پیدا، این عوالم ایما
هنوز جواب میده و از کار نیفتاده
گیرندهی من ایراد کرده
آخرین بار دو سال پیش، در مشهد دیده بودمش. طبق معمول با دعوا و قهر شبونه برگشتم ، تهران
دیگه هم قصد نداشتم ببینمش
حس میکردم
یه نموره استادیش پس روی داشته و قالبش از دست رفته
خب مام که کاری به جز پا منبرش نشستن و خیلی مشتاقانه تمرینات رو به زندگی چسبوندن نداشتیم
و با اینحال همیشه باهاش مجادله و شاگرد صبوری نبودم
از حرفهای خودش مچش رو میگرفتم
البته اونم به قاعده خدمت منو تا حالا رسیده
معمولا وقتی میشنوم اومده تهران.
حس هدیه گرفتن یک جعبهی مدادرنگی 72 رنگ
با یه عالمه کاغذ سفید بیخط را برام داره
اما تهش یا من بیرونش میکردم
یا خودم به خشم و قهر به تهران برگشتم
این دوساله تقریبا نزدیک به یقین اطمینان داشتم
دیگه نمیخوام ببینمش
وقتی یک ساعت پیش گوشی را برداشتم از اونور خط صداش رو شنیدم
فقط پرسیدم: کجایی الان؟
- تهران
پر از هیجان گفتم : باید ببینمت. فردا نیستم دارم میرم جاده
حالا هم منتظر اومدنشم
اگه امروز رفته بودم و میشنیدم اومده و ندیدمش
حتما یکی دو ساعتی پدر خودم رو در میآوردم
با تشکر از راهنمای گرام که به موقع از کار افتاد
خدا رو چه دیدی، شاید فردا دوباره راه افتاد....