ما که روزگارمون خودش خود به خودی سرعت گرفته بود
از وقتی قرار به رفتن پریا شده
رفته تو مایه سرعت نور
و باید اعتراف کنم هیچ حال و روز خوبی ندارم
دوباره دست مایهای برای قیاس خودم با جناب برادر هم پیدا کردم تا با خیال راحت دیگه از آرامش بری باشم
بچههای هر دو داره میره
اما میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از ............ چیچی حافظا
برای من تنها عضو خونه میره و برای نادر یکی از بچهها و همچنان بانو عیال مکرمه باقیست
که اینهام مهم نیست ولی به چشمم میآد
چی میشه که تقدیر ما اینطور همیشه به هم گره خورده
ولش کن
صبح جمعه را باید نورانی آغاز کرد
البته من که نفهمیدم کی صبح شد
دیشب که پیرو مراسمات دیدار و خداحافظی دخترا در خانهی پدر بودند
و نمیدونم کی پای تیوی خوابم برد
اما خواب خواب نبودم و با خودم بلند فکر میکردم
تا وقتی که نقاشی هلیکوپتر امریکایی سقوط کرد
خوبه فقط نقشهای یا تصویری بر روی کاغذ بود
اگر بنا بود خودش سقوط کنه چی میشد
طبق سنت جمعه
جخت پریدم برای دمگذاری چای و آبیاری گلهای بالکنی
راستی همشهری جان
جونم برات بگه نسترن نازنین بیمار شده
با وجود کلی حکیم و دعا مجبور شدم همه ساقهها را بزنم
این بخش را شما خوب درک میکنی چه حال گیری خفنیه، نه؟
دو روزه درگیر شستشوی خاک و سمپاشیام
دیگه جونم برات بگه
دروغ چرا؟
اصلا حوصله جمعه بازی ندارم
خیلی سعی کردم برم تو مایه سفره سفید بیبیجهان و چلوار آب ندیده
اما نهگمانم امروز در هیچ نقش کهنی باشم
که این روزها ناشناس است
یه چیزی یادم رفت
این هم از محصولات امسال بالکنی
بفرمایید کشک بادمجان