رفتم بخوابما.
اوووووووه از کی
خوابم نبرد
اینجا و الان گیج خوابمها، ولی سرم که به بالشت میرسه
انگاز تازه ذهنم لود میشه و میافته به جونم
دیگه از داستان پیدایش تیر و تخته تا احوالات نوح در روز طوفان، میریزه به سرم
مثلا اینکه: تا دقیقه نودی که هنوز بارون نمش هم نزده بود
چند بار شک کرد، نه که نیاد؟
چند بار نگاهش را از خانواده دزدیده؟
یا اصلا خودش هم غافلگیر نشد؟
یعنی حتم داشت هر لحظهای که کشتی رو میساخت؟
اون همه الوار از کجا آورد؟
مگر توی بیابانهای آن زمان چهقدر درخت بوده؟
یحتمل اطراف فلسطین و یه هم چی جاهایی هم بوده؟
جنگل خفن مکه، کوهستان خیبر بود که اونم بسکه محدود و نمناک بود
سوقاتی جز مالاریا نداشت
اورشلیم هم اگه بوده باشه که باز نه گمانم اون همه درخت داشته بوده باشه که نوح بتونه چنین کشتی با عظمتی درست کنه؟
تازه، یعنی خودش تنها کرد یا با پسرانش؟
اگه مورد دوم باشه که ایول به دمه گرم پسران نوح
باز نوح یه صدایی شنیده یه وحی چیزی بالاخره. نه، خواب دیده؟
اینها چه پسرای خوبی بودند که تن به چنین پروژهی عظیمی دادند؟
بیا اولاد هم بود اولادای قدیم
بی چون و چرا میگفتند . چشم
مال ما برای تمیز کردن اتاق خودشون و یک صد و شصت و شش هزار دلیل و برهان هم میخوان
که هیچ، آخرهم تمیز نمیکنند
یادش بخیر قدیما خانم والده یه چش غره میرفت ما سوراخ موش میخریدیم
نه به این بچههای حالا
اصلا خدا خودش میدونست از امتداد اولاد آدم به زمان دیگه آبی گرم نمیشه
برای همین ارسال رسل را ختم کرد
فکی کن امام حسین الان بود و میگفت: بریم کربلا
یکی فردا چک داشت. اون یکی باید میرفت تو صف مرغ. یکی دیگه پرواز داشت. برخی هم آلرژی فصلی و باقی تاب گرما نداشتن
خلاصه که اگر همچنان در بستر بمونم، ممکنه کار به جاهای باریک بکشه و
استخفراله و ربی و .....................