۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

مه و خورشید و فلک



نمی‌دونم داستان چیه؟
یعنی همه در آغاز 50 سالگی مثل من زندگی‌شون زیر و رو می‌شه؟
شاید قانونی در کیهان عمل می‌کنه که جایی ثبت نشده؟
شاید قصد روح به تکامل می‌رسه و شاید قصد آدم؟
از نوجوانی فکر می‌کردم وقتی به پنجاه رسیدم باید بشینم در صف انتظار ملاقات با عزرائیل
و شاید این‌ها همه ربطی به سن و مرگ و میر نداره؟
شاید زیر سر مه و خورشید و فلک باشه
شاید هم همه این سال‌ها قصدم به پیشم می‌برده؟
هر چه که هست هم‌زمان با رفتن پریا و تحولات جدید، می‌فهمم چرخه‌ی زندگی‌ام
خیلی ناگهانی چرخیر به عکس
قرار بود در سال 2012 گردش زمین به عکس بشه
شاید هم شده و حالی‌مون نیست؟
ولی بی‌شک نیرویی بیرونی داره زندگی‌م را زیر و زبر می‌کنه
خدایا از آغاز تا کنون تو اختیار داره مسیرم بودی
این‌جا هم تنهام نذار و تو هدایتم کن تا اشتباه نرم و محکم بخورم به دیوار ته کوچه بن بست
 اوه را ستی
تولدم مبارک 
که در نیم قرن گذشته چنین روز تولدی تجربه نشده بود
و از جایی که سالی که نکوست از بهارش پیداست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
امسال بدون شک سال خوبی است
ای نگارنده‌ی احوال
ای چرخنده‌ی مدار و قرار
تو خیر را برابرم قرار ده که به نیکو می‌دانی
به تنهایی هیچم و اختیار دارم زندگانی‌ام تنها تو باش


۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

قصد کردم






از امروز عصر بازنشستگی‌ام رسمن شروع شد
نه قرار بود کاری انجام بدم و نه جایی برم
با این‌حال زود بیدار شدم و قصد کردم از اتاق بیرون نرم


ساعت آب‌یاری گل ها را هم به عصر سپردم
اما تو باور نکن با صدای صوت کتری که در آشپزخانه پیچید
و بلافاصله رایحه‌ی کال چای احمد عطری که از قوری در مشامم پیچید
بتونم به اتاقم برگردم
تمام روز به بهانه‌ی کاری برای خودم
خونه تمیز کردم
رو میزی‌ها را عوض کردم
تصویر محیط را جابه‌جا کردم تا کانون‌ادراکم از نقطه‌ی سفر پریا
به سمتی بچرخه به‌نام خودم
با خودم راه رفتم، با خودم چای نوشیدیم
با خودم گل‌دان‌ها را آب دادیم و در همین حال به صدای « کوهن » گوش دادیم
با خودم شام خوردیم
در خودم سبز شدم، روئیدم
هوای چلک کردم
باید نرم نرمک و سلانه سلانه 
راهی جاده بشم با خودم تکرار کردم:          من عاشق زندگی‌ام
این منم که عاشق‌شم
پس سهم خود از عشق، ستانم
قصد کردم
قصد به تحول، به زیبایی به عشق
                                 من
                          قصد کردم 
                          قصد الهی
قصدی حقیقی،        زین پس فقط برای خودم زندگی کنم و
از هر ثانیه‌اش با رسومات‌ش  لذت ببرم




سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...