خرافاتی نیستم. شاید هم باشم
شده حکایت ملا که زنش میگفت: تا صبح خر و پف میکنی
یک شبی بیدار نشست تا صبح و دید، خیر خر و پف نمیکنه و عیال مربوطه دروغ میگه
منم هی میگم نیستم و شب تا صبح دنبال نشونه میگردم تا مطمئن بشم هیچ نیروی فرا باوری موجود نیست
خب اینجا مثل همیشه نیست. من هم مثل همیشه نیستم و اوضاع حسابی بهم ریخته
و اینها تنها افکار غروب به بعد من است
شاید هم خل شدم؟
ها پس چی
بیست و دوسال خودم رو گول زدم، راه درست همینه. مسیر درسته . برو کارت درسته، راه رو درست اومدید و ........... تا الان به دور خودم پیچ خوردم
خیر هیچ خیر و خبری از درستی راه نیست و من در اینک و اینجا
گیر افتادم بدجور سخت