واي خدا، قربون برم هواي پاييزي
اصل جنس، تهرون
یعنی برای هرآدمی، پاییز به سرزمینی تعلق داره که درش بالغ شده
عاشق شده
زیر بارون راه رفته، قد کشیده
برای من هم پاییز یعنی خاطرهی تمام پاییزهای خوب پشت سر
پاییز برای من فصل شکفتن، زنده شدن، رفتن، آمدن و تمام عادات دورهی مدرسه است
و تمام شبهای عاشقانهی بارانی
پاییز برای من، ورود به مرز جاودانی
بارون منو بهیاد ایام دبیرستان مرجان میاندازه و مسیرهای اطرافش
عصرهایی که به خونه میرفتیم
ساعاتی که کلاس داشتیم، باران میبارید و استاد خودش رو خفه میکرد و بچهها و بهانهی باران
منو ، شیشهها و پنجرهها
خاطرهی عشقولانهای از اون ایام ندارم
نسبت به هم سنام گاگول بودم و نون و ماست خودم رو میخوردم
در واقع هر چی فکر میکنم و یادم میآد
به موازات شرارتهای دبیرستانی هممدرسهایها
من همیشه در بحر تفکر ، یه گوشهای از حیاط دست و پا میزدم
گاهی نگاهم نوک درختان کاج بلند دبیرستان گیر میکرد
گاه به بلاهتهای هممدرسهایهام
از اینکه یک جلد مجلهی مبتذل هفتهها دست به دست میگشت و ماه لذت و شادی بود
تا حیرت از بچه خرخونایی که بیشتر ساعات اگه سر کلاس نبودن ، میشد توی کتابخونهی بزرگ مدرسه پیداشون کرد
و منکه هیچگاه جزو هیچ دسته و گروهی، نبودم
حالا هم چشمم لابد درآد که بارون میآد و هیچکی
هیچکی باب ذلخوشی گلدونهای اتاق نیست باهاش یک استکان چای اجمد عطری بخوریم
به موزیکی گوش بدیم و مفصل گفتگو کنیم
چای من حاضر و باران میبارد
و من مثل همیشهها تنهایم
موزیکهام تکراری شده
دلم یه آدم جدید، یه کار تازه
یه چیزی که بهونه به دستم بده یه چند روزی شادمانی کنم
میخواد
همین
ختم اخبار
نه نه
ببخشید یه چیز یادم رفت
همینطور که به فکر سرمای نو رس داشتم شومینه روشن میکردم
یکی از اخویهای عالم صفا پیامک کوتاه رساند که: چونی؟
گفتیم: شرده
پاسخ داد: .......... بغل و بخاری گرم و ......... آینا
آی خندهام گرفت
یادم افتاد به همین چار سال پارسالا ما چهطور همینجا جسورانه،
هر گاه میل به بغلی امن و مهربان میکردیم
در بوق و کرنا بود و همه دوستان پی گیرمان میفهمیدند،
کجا بودی اخوی؟
که وقتی میگم ، سردمه.
باور کنی این صادقانهترین گزارش لحظهام بود
حالا همهی اینا، یعنی، تو میگی، علائم پیریه؟