یک عمر برای منه بیچارهام دلسوزی کردم و زار گریستم که:
چرا من سراغ هر چی میرم
بهکل میپوکه؟
یعنی دست به هر کاری میزدم، میشد بلای جون
از ساختمان سازی و تصادف در جاده تا این مورد اخیر و حساسیت به رنگ
یعنی کلی موضوع داشتم برای غمخواری برای منه بیچارهام
تا جایی که توهم زدم
نه که اصولن از مرگ برنگشتم که بعد از اون هیچ کاری تام و کمال نمیشه؟
تا جناب شهبازی
رحمت به روح پدر و مادرت
راست میگه
من به هر کاری که دست میزنم چنان باهاش هم هویت میشم
که تو گویی جز این خیالی نیست
میشم خوده سوژه
خوده کار
و شروع به ساخت و ساز هویتی جدید میکردم
منه معمار
منه نویسنده
منه نقاش
منه مادر
منه همسر
منه عالیقدر
عالی پیام
و تمامی این منها یک به یک از سرم میافتاد با بروز وقایعی دردناک
حالا با همهاش مواجه شدم و فهمیدم که
این انگیزش هستی که در من به تجربه اومده است و اجازه نمیده
با هیچ توهمی هم هویت بشم