اما چیزی مانعام میشه
یک تهیای میان عادات و باورها
حتا این در امروز روز اول عید و دیدار خانوادگی به خوبی لمس میشد
یهکمی به نظرم مضحک میاد ما برای کسی غیر از خودمون آرزو یا دعایی داشته باشیم
کمااینکه خواستن خودمون هم شوخی مسخرهای بیش نیست
هر خواست و آرزو محصول منه ذهنی و خودخواهیست
و از جایی که بنا نیست هیچ خواستی داشته باشم و سکان به دست دیگریم سپردم
خودم خط کشیدم روی زمین بچگی و لی لی میکنم
بعد از خودم میپرسم:
وقتی برای دیگران آرزویی میکنی، چه حسی در تو بیدار میشه؟
اینکه چیزی که زندگی اسباب شدنش رو به هر دلیل مهیا نمیکنه یا فعلن نکرده
با آرزوی غیر، به فعل بدل بشه
شیخ خوآن حرف خوبی به شاگردش میزنه:
- اگر تو بخواهی به دیگران زندگی بیاموزی ، مانند این است که آرزو کنی همه مثل تویی باشند که در واقع یک لنگت همچنان در هواست
القصه که داستانی شده زندگی ما
بله
امروز سال جدید رو به خیر و خوشی تحویل گرفتیم
البته بسیازر غافلگیرانه شد
وقت نکردم طبق سنت دست به کتاب ببرم و دعایی بکنم
داشتم از سفره عکس میگرفتم که شمرد هفت، شش ... الی آخر
فکر کنم امسال سال غافلگیری باشه
خیر است
تا یازده ظهر خواب بودم
از دیدن زنده بودن شهر تا میشد لذت بردم
چراغها روشن و صدای توپ بزرگ، خبر از رسیدن سال داد
و انفجار انواع ترقه و خمسه خمسه و آرپیجی های شادمانی
لحظاتی که در تمام یکسال، فقط یکبار اتفاق می افته
دقایق بعد از تحویل سال
و من در این لحظات تحول و سکوت بین دو زمانی
بین دو جهان مجازو حقیقت شناور بودم
فکر کنم نزدیک شش خوابیدم و لنگ ظهر بالخره چشمم باز شد
عصر تشریف بردم دست بوسی، بانو والده
از صبح خروس خون و خواب آلود نشسته بود بریم دست بوس
بعد از ظهر روی کاناپه خوابش برده بود که من با چتر فرود آمدم
بعد هم ولیعهد سابق و شاه فعلی همراه اهل بیت تشریف فرما شدن
و مادر من حقیقتن نادر رو مانند بت پزستش میکنه
یکوقتی حسودیم میشد
حالا تاسف داره
این ساعات انرژی کل سال رو برای من تامین میکنه
راستش دروغ چرا؟
خیلی اهل خانواده هستم
اما نه چسبیده بهم
نه جدا
شاید از این روست که ما هیچگاه از هم جدا نشدیم
همیشه همگی یکجا بودیم
امسال نرم و سبک آغاز شد
امید به نیکی امسال
بهترینهای جهان از آن تو ای هم محلی من،
تمام لحظههایمان عید باشد و کامروایی
به سنت جمشید
نوروز فرخنده و مینویی