بچه ها اصولن تا به والد یا والدین میرسن, توگویی وارد اداره ی دارایی شدن و طرف هم ممیز محله
یه فیلمی بود استاد کشاورز مالک بود و وقت مالیات با لباس گدایی میرفت
حکایت اولاد جماعت
فکر کردی از کجا میدونم؟اوستاش خودم بودم یه وقتی
اسمش امروزی ش شده، سرقط انرژی از سر چشمه
یا عادت بچگی که تا نق میزدیم ، یه چی میدادن دست مون
روی من یکی که بد جور تا سالیان دراز مونده بود.
بیشتر هم از باب سر باز کنی مسئولیت کار برد داره
یعنی تو میری اول تو مایه مامی من غریبم
بعد دیگه نه کسی ازت کاری می خواد و نه دیگه یادش میمونه
اصلن مشکلی داشته از اول
و حالا هم نوبت رسیده به دخترهای خودم
امروز تولد پریاست
یازده روز و چهار سال با هم اختلاف سنی دارند
الداستان وسط کلی مبارک باشه و انرژی مثبت و یک گیگ فیلمهای مختلف تولد یا بچگی براش ایمیل کردن
گیر داده به این که: دیدی هیچ کس برای من حاصر نبود اون یکی رو تحمل کنه
ولی برای پریسا ...
میگم بچه جون به جای گله ، حال تولده رو ببر
من اصلن دو سال شما رو دیدم که کنارش محمد رو ببینم؟
وارد راه پلهی وزارت دارایی شده بود که
گفتم:
پریا بس کن و انقدر از زندگی طلبکار نباش
برخی مردم راست راست میآن به این دنیا و عمودی میرن، بی اون که قلبن ایمان داشته باشند
خدا واقعن هست و بعد از مرگ هم مسیری...؟
ماشالله
چشمم کف پات
مگه یک موجود دو پا چند بار بناست باهاش فالوده بخوره
سر بند بره
چای بنوشه و جناغ بشکنه ؟
که تو همهاش رو داشتی
بست نیست بری و با خیال راحت راحت
امن امن
برای همین حالات زندگی کنی؟
و باور داشته باش
روح او نمیتونه در ما باشه و کاری نکنه
روح هم جایی هست که زندگی جریان داره
تازه تازه
برای امروز
نون داغ ، کباب داغ