۱۳۸۴ شهریور ۱۰, پنجشنبه

فصل عاشقي



سلامي به رنگ تعجب :
در بارگاه پدرخداوندگار هميشه رسم بر اين است كه عشق و عاشقي به طريقه اي كاملا اساطيري و فيلسوفانه مطرح شود .ا
نظر به اينكه الهه دختركان جوان عشق را بازي كوچكي بيش نمي دانند من هم تا مدت ها تصورم بر اين بود كه عشق بازي و سرگرمي است كه تو را چنان زيبا و پر از انرژي مي كند كه بتواني تمام آرزوهايت را برآورده كني . اما با بالارفتن سن مان نوع بازي دگرگون شد و از ماه و شاه ماهي به گوسفند و گرگ رسيد .در سالهاي بعد دريافتم كه : در اين بارگاه بعضي رسوم نسبت به
بارگاه خداوندگاران ديگر متفاوت است و شباهت زيادي نميابي !!ا
**********
در بارگاه ما براي انتخاب شدن در عشق يا ازدواج بايد حتما واجد شرايط بود كه مهمترين آن سن الهه ها محسوب ميشود . اگر از چهل بگذري همه تو را پير خوانند و رو به لعبتكان مه رو و مه پيكر مياورند . چون همه چيز بر حسب سيم و درهم معامله مي گردد !مثلا:ا
اگر مرد سيم و زر داشته باشد مي تواند هم عشق جوانتر و هم همسر زيباتري را صاحب شود ! بنا به اعداد و ارقام حساب بانكي تو مي تواني سليقه و هوست را تعيين كني . البته با علم به اينكه انتظار نداشته باشي خانم همسر بتو وفادارانه خدمت كنه . چون الهه ها هم در نبود تو به جستجوي عشق و سرمستي كه از تو آموخته اند در خيابانها با ماشين و ابزار تو مي گازند و يا در ويلاي شخصيت نرد عشق مي بازند .ا
اين يك معامله پاياپاي خوانده ميشود . عشق از تو و امكانات براي آنها . از قرار خود حضرات هم با علم به اين انتخاب مي كنند و جاي گله و شكايتي نيز نمي گذارند . مردي با سن بالا بهتر از هر كس ميداند كه او وفا نخواهد داشت !!ا
در بارگاه خدايان اجنبي , عشق بر حسب وقوع رخ ميدهد . مهم نيست كه تو سي و پنج ساله شده اي چون مردي نزديك به سن خود را خواهي يافت . مردهاي اجنبي از قرار در پي هوس و عيش نوش ابدي نيستند چون واقع گرا تر و در جستجوي آرامش مي باشند و همسري برمي گزينند باب تمام فصول !! نه همسر شب هاي ايراني و روزهاي فرنگي .ا

۱۳۸۴ شهریور ۹, چهارشنبه

كلاغ عاشق

همه نشستن و دنبال كسي هستند تا تقصير همه چيز را به گردنش بندازند
زن ها از مردها مي گويند و مردها از زن ها . احكام متفاوت و در عين حال حقيقي است .
ما دچار اضطراب هستيم . اضطرابي عميق و كهن كه در ژن و در تجارب گذشته تا كنون جا گرفته . ترس از فريب و زخم هاي دوباره
منكه زخم هايم به حد نساب رسيده و درگير خودم شدم
حالا تمام زندگي را بگذارم براي اينكه با خود بگم او مقصر بود يا اين ؟
حمقانه ترين كار ممكن. در حقيقت بزرگترين قصور از ماست كه در پي چيزي هستيم كه در ذهن ساختيم . چه در حال يا گذشته و حتي براي آينده !!
خدايا چشمي پاك دلي صاف من كم دارم كه باور كنم
كلاغ هم زيباست و من به هر شكل كه هست مي پذيرم و دوستش خواهم داشت
يا مي توانم نپذيرم , ميشه نگاهش نكرد ولي حق ندارم بگم كلاغ موجودي اضافه يا زشت است .
ماه گذشته در حياط كوچك ما كلاغي عاشق شد و من با چشم خودم ديدم , فكر كن , به همين سادگي و من هنوز عشق را نيافتم !!
حالا ميشه گفت من زشتم يا كلاغ ؟

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...