۱۳۸۴ شهریور ۹, چهارشنبه

كلاغ عاشق

همه نشستن و دنبال كسي هستند تا تقصير همه چيز را به گردنش بندازند
زن ها از مردها مي گويند و مردها از زن ها . احكام متفاوت و در عين حال حقيقي است .
ما دچار اضطراب هستيم . اضطرابي عميق و كهن كه در ژن و در تجارب گذشته تا كنون جا گرفته . ترس از فريب و زخم هاي دوباره
منكه زخم هايم به حد نساب رسيده و درگير خودم شدم
حالا تمام زندگي را بگذارم براي اينكه با خود بگم او مقصر بود يا اين ؟
حمقانه ترين كار ممكن. در حقيقت بزرگترين قصور از ماست كه در پي چيزي هستيم كه در ذهن ساختيم . چه در حال يا گذشته و حتي براي آينده !!
خدايا چشمي پاك دلي صاف من كم دارم كه باور كنم
كلاغ هم زيباست و من به هر شكل كه هست مي پذيرم و دوستش خواهم داشت
يا مي توانم نپذيرم , ميشه نگاهش نكرد ولي حق ندارم بگم كلاغ موجودي اضافه يا زشت است .
ماه گذشته در حياط كوچك ما كلاغي عاشق شد و من با چشم خودم ديدم , فكر كن , به همين سادگي و من هنوز عشق را نيافتم !!
حالا ميشه گفت من زشتم يا كلاغ ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...