۱۳۸۴ آذر ۲۰, یکشنبه

يا مرگ يا تو



از اين‌ورش كه خيري نديديم 
خدا كنه اولياء انبيا خالي نبسته باشند و اون‌طرف حداقل يه خبرايي باشه
نخند
چيه فكر مي كني خل شدم ؟
تو بگو جاي من بودي چه مي كردي ؟
يكي خنده خنده و به شوخي بهت مي گفت سرطان داري .
تازه اونم جهنم
اينكه قراره مثل يه مين قبل از خنثي كردن بتركه چه حالي داشتي
تازه اونم جهنم , اگه يكي نباشه اين وقت شب كه تازه چند ساعته فهميدي هر لحظه ممكنه بميري چه حالي مي كردي ؟
بيا دلمون رفت پي نيمه , هزار پاره شديم
نه عشق و فهميديم چي بود
نه نيمه اي در اين ميانه بود
نه مثل سكينه خانوم يا فلور جون زندگي كرديم
يك پا توي تشت رخت و يه پا در ديار فرنگ ؟
جدي كي مي تونه بگه انتخاب درست چيه
آيا اين يك انتخاب غلط نيست كه در بحراني ترين لحظات عمر يك شونه ندارم كه سر روش بذارم و بگم
من فعلا نمي خواهم بميرم
پس تلكليف آرزوهام چي ميشه
پس عشق چي
هالو من , كه دلم و به اين چهل تيكه ها خوش كردم
که يكي شون نيست الان كمي دلداريم بده
همه‌اش خالي بندي،  بي تو مي‌ميرم
جهان بدون تو هرگز
يا تو يا مرگ و الي آخر.................................

بايد امشب بروم



مثل هميشه چنان تيپي زده بود كه انگار مهموني سفارت دعوتههمه عادت دارن
خوب خوشگ‌لها تيپ نزنن ما بزنيم ؟
مايه دار هم كه هست و ماشين مدل بالاش و خلاصه هر چيز كه مي تونه بهش بگه : واي كه تو چه ماه‌آي
از پله هاي مطب با غرور و مستانه بالارفت و مي دونست مردهاي كناره پياده رو با چه حسرتي نگاهش مي‌كنند
خوب اينه ديگه
شوخي و خنده اش مطب را پر كرده بود و منشي ها در دل مي‌گفتند : چه زيبا و چه شاده ! خوش‌به‌حالش
همه‌ي اينها فقط تا ده دقيقه بيشتر نپاييد
وقتي با ناز و لوس بازي روي تخت معاينه دراز كشيد و دكتر بعد از كلي سونومونو و معاينه در كمال خونسردي بهش مژده داد : يك طومور سرطاني داره به اندازه يك گرپ فروت
رشدش به هدليل چند برابر شده و تا آخر هفته بيشترين وقتي است كه بايد عمل بشه




ممكنه با يك فشار كار تموم بشه ديگه چيزي نمي شنيد مات پول و داد و از مطب خارج شد .ا
حالا ديگه نه ماشينش مالي بود و نه خودش تيكه
بعد از ده دقيقه هوس كرد لبه جدول خيابون راه بره . كاري كه يك خانم هرگز نمي كنه
چشمش افتاد به يك آقاي خوش تيپ كه چند تا نون سنگك دستش بود . به سادگي گفت : ميشه يه تيكه از نونت بمن بدي ؟
مرد گفت : همه اش مال شما
نه همين يك ذره كافي است
چراغ ها نوراني تر و قرمز واقعا قرمز بود
به بك بهونه ي ديگه باز پارك كرد و از پير مرد سراغ نانوايي سنگكي را گرفت
خوب خدا را چه ديدي ؟ شايد فردا نباشه كه بتونه نون سنگك تازه بخوره ؟!
نون سنگك گير نيومد ولي به جاش چه نون شير مالي گيرم اومد ! مزه ي بچگي داشت
آخ خانوم جون پدر جان كجاييد ؟
خدا را شكر دينم را عوض نكردم توي اين مدت كه حالا بيام در بهشت شما و تنها نباشم

بايد امشب بروم
و چمداني كه به اندازه ي پيراهن تنهايي من جا دارد
بردارم و به سمتي برم
كه در آن عشق به اندازه ي پرهاي صداقت آبي است
چه كسي بود
صدا زد :
سهراب؟
يعني نروم
و
بمانم ؟ اميدي هست هنوز ؟

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...