۱۳۸۵ اردیبهشت ۱, جمعه

غر



گوشي رو كه برداشتم اولين چيز كه شنيدم مف دماغش بود كه كشيد بالا ! 
نيازي به پرسش نبود چون مثل بمب ديجيتالي خودش در قدم دوم ماجرا را تعريف كرد
از تعجب شاخ درآوردم ولي شوخي به اين بي‌مزگي هم ممكن نبود ! بعد از پنج دقيقه هم اين‌جا بود
به زمين و زمان فحش مي داد
به دوره كودكي كه نفهميده بود چي شد و بلوغي كه در تب جنگ سوخت و نارس ماند !

اما اون تنها نبود اين درد خيلي از بچه هاي اون دوره بود و شد
هر كسي يه كاري كرده اما اون اينك در عين ناباوري منتظر مرگ نشسته بود ! من كه خيلي به اين دكترهاي كاسب كار اعتمادي ندارم ولي كي مي تونست اين رو حاليش كنه ؟
وسط ننه من غريبم خفتش رو گرفتم و گفتم
تو تا حالاشم كه كاري نكردي , چه فرقي مي كنه چقدر ديگه اين همه نكبت رو ادامه دادن ؟
تو هر چي ميگي جز بدبختي هيچي نبود .

ديگه چرا براش گريه مي كني ؟ 
اگه مي تونستي كاري بكني يك هفته هم كافي بود . 
وقتي نتونستي يعني نمي توني ديگه، چرا شلوغش كردي ؟
فقط اسم مرگ بد در رفته در حاليكه اين زندگي است كه ما در آن رنج رفتن ها را آموختيم
مرگ حدوث آخر بود كه هر كس يكبار بيشتر تجربه نخواهد کرد.







۱۳۸۵ فروردین ۳۰, چهارشنبه

هم‌كلاسي سلام




اين بار سلام به همه ي دختران دبيرستان مرجان، خيابان كاخ كه يك‌وقتي براي خودش برو بيايي داشت
سلام به هيجانات دخترونه وقت زنگ تعطيل
سلام به همه‌ي ريز خنده‌هاي ته كلاس

وقت درس تاريخ
ماتيك هاي هول هولي دور از چشم خانم مامقاني مديره مقتدر
راستي،  سلام خانم مامقاني ! ا
كه از بركت فاميلي پدري نذاشتي يك آب خوش از گلوم راحت بره پايين و

سلام به همه‌ي شيطنت‌هاي يواشكي كه دور از چشم ايشان و حضرت ابوي انجام داديم
سلام به همه پسرايي كه به انگيزه‌ي تعطيلي مدرسه 

به آب و آتيش مي‌زدن که سر وقت دم در باشند
 از، بچه‌ي ژنرال آجودان شاه با ماشين آخرين مدل  تا اكبر پسر مش حسن،‌ باباي مدرسه ! 
بسته به ذائقه
ياد، همگي به خیر
ياد برگاي سبز درختاي خيابان كاخ كه سبزي‌شون سبز بود و 

عطرشان قديمي
  چه روياها که  زيرشون ساختيم و به يكي‌ش هم عمل نشد
سلام به پسرهاي هشترودي دهه پنجاه و چند يا البرز
سلام به ابراهيم قاسم زاده،  دبير ادبيات كه دختران مرجان براش  ضعف مي‌كردن
سلام به همه آهنگ‌هاي داريوشي كه

زير پله‌هاي سلف‌سرویس،  گوش مي كرديم و گند نمره‌ها رو درآورديم
سلام به همه باوري كه ديگه در
م نيست
يا به سوار اسب‌سفيدي كه ديگه در راهم نيست
سلام به همه‌ي روزهاي شيريني كه دعا مي‌كرديم:

زودتر تموم بشه كه زودتر بزرگ بشيم
و بعد سلام
به نگاه مایوسی که در آینه، برابرمه

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...