۱۳۸۵ اردیبهشت ۱, جمعه

غر



گوشي رو كه برداشتم اولين چيز كه شنيدم مف دماغش بود كه كشيد بالا ! 
نيازي به پرسش نبود چون مثل بمب ديجيتالي خودش در قدم دوم ماجرا را تعريف كرد
از تعجب شاخ درآوردم ولي شوخي به اين بي‌مزگي هم ممكن نبود ! بعد از پنج دقيقه هم اين‌جا بود
به زمين و زمان فحش مي داد
به دوره كودكي كه نفهميده بود چي شد و بلوغي كه در تب جنگ سوخت و نارس ماند !

اما اون تنها نبود اين درد خيلي از بچه هاي اون دوره بود و شد
هر كسي يه كاري كرده اما اون اينك در عين ناباوري منتظر مرگ نشسته بود ! من كه خيلي به اين دكترهاي كاسب كار اعتمادي ندارم ولي كي مي تونست اين رو حاليش كنه ؟
وسط ننه من غريبم خفتش رو گرفتم و گفتم
تو تا حالاشم كه كاري نكردي , چه فرقي مي كنه چقدر ديگه اين همه نكبت رو ادامه دادن ؟
تو هر چي ميگي جز بدبختي هيچي نبود .

ديگه چرا براش گريه مي كني ؟ 
اگه مي تونستي كاري بكني يك هفته هم كافي بود . 
وقتي نتونستي يعني نمي توني ديگه، چرا شلوغش كردي ؟
فقط اسم مرگ بد در رفته در حاليكه اين زندگي است كه ما در آن رنج رفتن ها را آموختيم
مرگ حدوث آخر بود كه هر كس يكبار بيشتر تجربه نخواهد کرد.







۲ نظر:

  1. azizam bande khoda del dare chera zadi to zoghesh ,khoda ro khosh nemiad

    پاسخحذف
  2. hamisheh ya nemiresim ya vaghti miresim keh kheili dir shodeh kash besheh kari kard bayad be zendegi salam kard hata dar lahzeyeh akhar

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...