نه تموم که نشد، تازه مونده
امروز غم غربت دارم. بد جوری هم دلتنگم و حس غریبی همة وجودم رو گرفته.
نماز ظهر را بین گلهای بالکنی میخوندم که، نگاهم با خط افق رفت. از انحنای زمین گذشت و دلم خالی و زیر پاهام فروریخت و شناور در خدا بودم. من نبودم ولی بیشک گلی بود.
مثل لحظهای که از جسم جدا میشدم. دلم هوری ریخت که، وای!!!!!!
میدونستم دارم میمیرم. چه خوب!
میدونستم این منه عزیزم یه بلایی سرش اومده، باز هم مهم نیست
رخت عاریتی که تعلق خاطر نداره
دیدم مادرم، اصلا مهم نبود. دو انسان خدای آزاد که دیگه صاحب نداره
همه شوق خانه بود. به کجا؟ لابد همان ناکجای معروف. اما شوق که هیچ
از شعف سر از پا نمیشناختم
گلی بعد از روز اول دبستان به خونه برمیگشت و از ذوق سر از پا نداشت
امروز از بعد از نماز بدجور دلتنگم. دلتنگی جایی که نمیدونم کجاست ولی یادش در تکتک سلولهام هست. اینجا چیزی که شادم کنه دیگه وجود نداره. حتی شادیهای حقیقی انسانی دیگه قلبم و به شوق نمیآره
پر از حس رفتنم
شاید وقتش شده؟ البته بار قبل که خبر نکرده اومد. جان مادرت تشریف بیار که جا تنگم آمده
امروز غم غربت دارم. بد جوری هم دلتنگم و حس غریبی همة وجودم رو گرفته.
نماز ظهر را بین گلهای بالکنی میخوندم که، نگاهم با خط افق رفت. از انحنای زمین گذشت و دلم خالی و زیر پاهام فروریخت و شناور در خدا بودم. من نبودم ولی بیشک گلی بود.
مثل لحظهای که از جسم جدا میشدم. دلم هوری ریخت که، وای!!!!!!
میدونستم دارم میمیرم. چه خوب!
میدونستم این منه عزیزم یه بلایی سرش اومده، باز هم مهم نیست
رخت عاریتی که تعلق خاطر نداره
دیدم مادرم، اصلا مهم نبود. دو انسان خدای آزاد که دیگه صاحب نداره
همه شوق خانه بود. به کجا؟ لابد همان ناکجای معروف. اما شوق که هیچ
از شعف سر از پا نمیشناختم
گلی بعد از روز اول دبستان به خونه برمیگشت و از ذوق سر از پا نداشت
امروز از بعد از نماز بدجور دلتنگم. دلتنگی جایی که نمیدونم کجاست ولی یادش در تکتک سلولهام هست. اینجا چیزی که شادم کنه دیگه وجود نداره. حتی شادیهای حقیقی انسانی دیگه قلبم و به شوق نمیآره
پر از حس رفتنم
شاید وقتش شده؟ البته بار قبل که خبر نکرده اومد. جان مادرت تشریف بیار که جا تنگم آمده
nemidoonam chera hame in rooza hamin joori shodim!!!!
پاسخحذف