۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

تکلیف جمعه

این جمعه تصمیم گرفتم تا پوست با حزن غروب برم و با چشم باز به این درد نگاه کنم

زار بزنم از ته وجود.

وابدم به هر آنچه که هر جمعه از آن گریختم
چند روزی درد زایشی نو گریبان را گرفته و نمی‌فهمم این پوست اندازی از کدام نوع معناست
اما درد زایش و اتاق زایمان را هر لحظه می‌بینم و در انتظار می‌نشینم
از هر چه فرار کنم اصلاح نمیشه فقط گم می‌شه.
آره می‌دونم همه همه جا این درد را داریم. اما شاید همه در همه‌جا یکبار هم که شده به این درد نگاه کنیم. اجازه بده ما رو باخودش تا جایی ببره که درد ریشه داره

یک طنز:

مال من از حالا می‌دونم که درد بین تکالیف تلمبار شدة وقت غروب جمعه است که نمی‌دونستم چه خاکی باید به سر کنم و همیشه آرزو داشتم شنبه‌ها بمیرم.
خدا را چه دیدی، با این قصد کهنه چه بسا که در یک روز شنبه هم بمیرم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...