۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

To be or not to be, that is the question



دیروز به هر ضرب و زوری که بود خودم و مرخص کردم و برگشتم خونه
اول از همه مجبور شدم وایستم در آشپزخانه و شام درست کنم
بعد، دوباره داد و بیداد همیشگی، پریا
الان به اطرافم نگاه می‌کنم
هنوز یه سوراخ کوچیک روی پردة اتاقم هست،؛ مثل سابق
یه میخ بی‌صاحب روی دیوار و سه قاب بلاتکلیف که مثل همیشه تماشام می‌کنن
می‌شد وقتی رفتم برای آخرین بار باشه و برنگردم
دوباره توی اتاقم و چیزی فرق نکرده جز من که می‌شد الان در آرامگاه خانوادگی کنار پدر با عزت و عزیزم خفته باشم
و زندگی باز هم بی‌من به همان شکل سابق ادامه خواهد یافت
گو اینکه دیگه با نصف قلب زندگی کردن، یعنی شمارش معکوس برای رفتن
خدایا معنای زندگی چیست؟


بیمارستان جم


بشنوید از بیمارستان جم
مزخرف‌ترین بیمارستانی که تا امروز پام بهش رسیده.
کثیف تا دلت بخواد
رسیدگی صفر
شب‌ها که بیمارستان نگو، هتل
هرهر و کرکر خنده پرسنل انقدر بالا بود که عین این چهارشب که سی‌سی‌یو بودم با همه دعوا کردم
تنها چیزی که در این بیمارستان یافت می‌نشود. نظم، مدیریت و تعهد کاری‌ست
اینو نوشتم باب احتیاط که اگر مثل من شبی نصف شبی از بیمارستان جم سر درآوردی جونت و برداری و بزنی به چاک
چون هم مجبوری پول خون پدرت و هفت جد پیشینت رو بدی و هم جونت بیاد بالا

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...