با یک حساب سرانگشتی دیدم، ما از وقتی مقیم در حرم شما شدیم، غیر از بدبختی و عذاب چیزی ندیدم
داستان چیه؟
نکنه عوضی راه رو اومده باشیم
همهچیز از هنگامی شروع شد که من این کتاب مقدس، لوح محفوظ جریدة عالم شما را از روی رف برداشتیم
البته دیگه قدم به رف رسیده بود و میدونستم چی برداشتم
تازه قبلش هم نه در اوپانیشادها، نه در عهد عتیق و جدید و نه در اوستا چیزی در این مقوله ندیده بودم
داستان چیه؟
زمانی که بیشما بودم و در بیابانها دنبال روح باد و زمین و کوه میگشتم
وقتی که بین دروایش قادری زندگی میکردم حتا خبر از این همه بلا ملا نبود
چه تریپیه؟
هر کی به سمت شما بیاد سر از ناکجای ابهام و درد و بلا در میآره؟
یه نگاه به من بنداز. حالا از این زاویه، یه کم هم از بالا و از پشت سر خوب ببین
آیا شباحتی بین من و ایوب میبینی؟
یادر تعاریفم از تو؟
من کجا فکر کردم شما اصلا بامن کاری داری که دنبال آزمونهای پیمبری باشم؟
خب قربونت برم من در اطرافم حتا یک مورد هم ندیدم کسی بیربط و الکی اینهمه بلا بهسر زندگیش نازل بشه و کسی هم صبح تاشب از عرش شما آویزون نیست
و همه دارن بهطور نسبی زندگی میکنند
میشه لطفا یهنگاه مجدد بهم بندازی و ببینی من به درد چی میخورم؟
مثلا اسمشه تو در منی؟ این حضور شما بیشباهت به بودن ابلیس نیست
کی گفتید بخوانید مرا تا بیشتر تو سرتون بزنم؟
یهخورده که فکر کنی میبینی، بنده همینطور شدم
اینها همه از مزایای بودن شما در زندگی ماست؟
بیخود پای حساب کتاب کهن به میون نکش که قبول نیست
هیچ دلیلی نداشت این همه بلایای رنگارنگ و متنوع بهسر زندگیم فرود بیاد که شما ر به ر معجزه نشونم بدی
نکنه عشق معجزه داری؟
چرا یه معجز سفید نمیکنی؟
چه لزومی داره بلا بیاد که شما شفاش رو برامون بفرستی؟
یا مرگ بیاد و که برگردونی
چه لزومی به این همه سیاه برای باور و دیدن تو؟
نمیتونستی با زیبایی و آسایش وجودت رو یادم بدی؟
اینطوری نه تنها وجودت را دوست ندارم ، بلکه بهنظرم بیدست و پایی
چون نمیتونم باور کنم بلد باشی شری بهسر کسی بیاری
فقط میشه گفت، داری پیر میشی و رد ابلیس رو گم کردی
حالا او حاکم و شما با عصا و پشت خمیده فقط یک هنر داری
شر ها را از سر راهم جمع کنی
خب پدرجان چرا بیاد که تو برش داری؟
من نمیخوام
امروز توی جهنم بیدار شدم شدیدا خشمگینم و نمیخوام با این اوضاع تو خدای من باشی
برم یه تحقیق درباره گروههای مختلف شیطان پرستان بکنیم
از کجا معلوم، یهو شایدفهمیدیم از اول او رئیس بوده و تو به همه رکب زدی
میگی نه؟
نمونهاش شیاطینی که خونم را به شیشه کردن و راست راست هم راه میرن و خوش و شاد و گردنشون هم کلفت تر شده
و من که پناهی جز معصومیت، حق و آدمیت و حضور تو در هر لحظه نداشتم
اینطور عذاب بکشم
همینه.
هفته پیش داشتم بودایی میشدم، این هفته گرایش به سمت ابلیس پیدا کردم
یه چیزی هفتة آیندة منو و آبروی رسولت رو نجات بده.
گرنه که نمیدونم تا هفته دیگه سر از کدوم مکتب در بیارم
یه چیزایی هم راجع به رایل شنیدم.
پیامبر فضایی
شاید جمعة بعد کار به فضا کشیده باشد
حال خود دانی.
گرنه که ذات من عادت به پرستش داره و بالاخره باید یکی رو مورد پرستش قرار بده
شما نشدی یکی دیگه
من نگران آبروت هستم گرنه به من چه
داستان چیه؟
نکنه عوضی راه رو اومده باشیم
همهچیز از هنگامی شروع شد که من این کتاب مقدس، لوح محفوظ جریدة عالم شما را از روی رف برداشتیم
البته دیگه قدم به رف رسیده بود و میدونستم چی برداشتم
تازه قبلش هم نه در اوپانیشادها، نه در عهد عتیق و جدید و نه در اوستا چیزی در این مقوله ندیده بودم
داستان چیه؟
زمانی که بیشما بودم و در بیابانها دنبال روح باد و زمین و کوه میگشتم
وقتی که بین دروایش قادری زندگی میکردم حتا خبر از این همه بلا ملا نبود
چه تریپیه؟
هر کی به سمت شما بیاد سر از ناکجای ابهام و درد و بلا در میآره؟
یه نگاه به من بنداز. حالا از این زاویه، یه کم هم از بالا و از پشت سر خوب ببین
آیا شباحتی بین من و ایوب میبینی؟
یادر تعاریفم از تو؟
من کجا فکر کردم شما اصلا بامن کاری داری که دنبال آزمونهای پیمبری باشم؟
خب قربونت برم من در اطرافم حتا یک مورد هم ندیدم کسی بیربط و الکی اینهمه بلا بهسر زندگیش نازل بشه و کسی هم صبح تاشب از عرش شما آویزون نیست
و همه دارن بهطور نسبی زندگی میکنند
میشه لطفا یهنگاه مجدد بهم بندازی و ببینی من به درد چی میخورم؟
مثلا اسمشه تو در منی؟ این حضور شما بیشباهت به بودن ابلیس نیست
کی گفتید بخوانید مرا تا بیشتر تو سرتون بزنم؟
یهخورده که فکر کنی میبینی، بنده همینطور شدم
اینها همه از مزایای بودن شما در زندگی ماست؟
بیخود پای حساب کتاب کهن به میون نکش که قبول نیست
هیچ دلیلی نداشت این همه بلایای رنگارنگ و متنوع بهسر زندگیم فرود بیاد که شما ر به ر معجزه نشونم بدی
نکنه عشق معجزه داری؟
چرا یه معجز سفید نمیکنی؟
چه لزومی داره بلا بیاد که شما شفاش رو برامون بفرستی؟
یا مرگ بیاد و که برگردونی
چه لزومی به این همه سیاه برای باور و دیدن تو؟
نمیتونستی با زیبایی و آسایش وجودت رو یادم بدی؟
اینطوری نه تنها وجودت را دوست ندارم ، بلکه بهنظرم بیدست و پایی
چون نمیتونم باور کنم بلد باشی شری بهسر کسی بیاری
فقط میشه گفت، داری پیر میشی و رد ابلیس رو گم کردی
حالا او حاکم و شما با عصا و پشت خمیده فقط یک هنر داری
شر ها را از سر راهم جمع کنی
خب پدرجان چرا بیاد که تو برش داری؟
من نمیخوام
امروز توی جهنم بیدار شدم شدیدا خشمگینم و نمیخوام با این اوضاع تو خدای من باشی
برم یه تحقیق درباره گروههای مختلف شیطان پرستان بکنیم
از کجا معلوم، یهو شایدفهمیدیم از اول او رئیس بوده و تو به همه رکب زدی
میگی نه؟
نمونهاش شیاطینی که خونم را به شیشه کردن و راست راست هم راه میرن و خوش و شاد و گردنشون هم کلفت تر شده
و من که پناهی جز معصومیت، حق و آدمیت و حضور تو در هر لحظه نداشتم
اینطور عذاب بکشم
همینه.
هفته پیش داشتم بودایی میشدم، این هفته گرایش به سمت ابلیس پیدا کردم
یه چیزی هفتة آیندة منو و آبروی رسولت رو نجات بده.
گرنه که نمیدونم تا هفته دیگه سر از کدوم مکتب در بیارم
یه چیزایی هم راجع به رایل شنیدم.
پیامبر فضایی
شاید جمعة بعد کار به فضا کشیده باشد
حال خود دانی.
گرنه که ذات من عادت به پرستش داره و بالاخره باید یکی رو مورد پرستش قرار بده
شما نشدی یکی دیگه
من نگران آبروت هستم گرنه به من چه
من برای شما پیشنهاد بهتری دارم . بارها هم این را گفته ام که شما باید حتی اگر برای مدتی دغدغه های مقدس رنگ را رها کنید . این همه دغدغه برای عبور وزندگی انسان برای چه؟
پاسخحذفچیزی راجع به رسیدن از شکوه به ایمان شنیده ای
پاسخحذفبنظرم الان تواون مسیری
مقصدت قشنگه
مطمئین باش دوست من
احسان جان
پاسخحذفاینارم به خودمون نگیم
از غصه دق میکنیم
معنویت ابزاری برای کاهش درد زندگی
پاسخحذفنه از بین بردن اون
زندگی بدون درد یه توهمه از نظر من