چه عطر اسفندی پیچیده همهجا. اوه نه به جز اسفند عطر دیگری هم هست
عطر زعفرون و بوی هیزمی که در حیاط برای پختن نذری به پا خواسته
زنهای محله هم که سرشون درد میکنه برای دور هم بودن و غیبت پشت سر اهل محل که همیشه داغ است
همه هستن
از ماما بیگُم که همه کارة زنهای محله است.
نه از این الکیها
مامابیگم از دلاکی حمام محله به عهدهاش هست تا روانة خونة بخت کردن دخترای محل
و حاجیهالسادات ماهمنیر که گیس سفید محل و همهجا اولین ورودی مراسم است
از سبزی پاک کردن تا جهیزیه جور کردن برای اهل محل در این خونه انجام میشه که سردستة همهاش
متهم ردیف اول من بیبیجهان، که امروز سفرة بیبیهور و بیبینور داره
این سفره هم حکایتی داره.
حتا یک مرد هم حق دیدن این سفره و یا خوردن از نذورات را ندارند
تازه اینم که چیزی نیست. میدونن آسمون هم مذکره و از این رو حتا چشم آسمون هم به این سفره نباید بیفته
دیروز از بیبیپرسیدم:
بیبی ، نمیشه دایی محمد هم بیاد؟
چنان چشم غرهای بهم رفت که نه گمانم در هیچ سن و رتبهای دیگه فکر جا دادن اولاد ذکورو اوناث حوا برای هیچ مراسم دعا بیفتم
حالا چه ربطی داره که این دو را در همه مراسم حتا آیینهای عبادی از هم جدا میکنند را هنوزم نفهمیدم
از طرفی شما میگی ما رو جفت آفریدی.
تازه اسلام هیچی
او ه ه ه از اون اول که ما ریواس بودیم هم جفت بودیم
حتا زمان زئوس، افلاطون هم میدونست که ما جفت بودیم
همه میدونن که ما جفتیم، از چه رو اینچنین تک افتادیم که هیچ حتا کیف بصر و هم ممنوعه
با صدای افتادن شیئی در طبقة بالا چنان از خواب پریدم که قلبم هنوز داره تند تند میزنه
خب دست جمیع آدم درد نکنه که حتا از خواب خوش، سفرههای بیبی محرومم
این بود که از حیاط بزرگ خانة قصرالدشت وسط بهارشمالی چشم باز کردم
ولی نه بهار واقعی
اسم امروزش از آغاز جهنم شد
خدا باقیش را بخیر کنه که از صبح در جهنم چشم گشودم
این یعنی گند خوردن به همه روزم
در کمتر از پنج دقیقه تمامی ظلمی که از این خانواده بهره بردم اومد برابر نظرم و یهو یادم افتاد که.........
طولانی شد بیا پست پایین