نمیدونم این چندمین باریست که اینطور خسته و گریخته به اینجا پناه آوردم؟
نمیدونم تا کی این قایم موشک ادامه داره؟ کولهای از گذشته پشتم نیست. اما در اکنون خیلی خستهام
کاش میشد خودم رو به دریا بدم و دوباره مطهر پس بگیرم، سرحال پر انرژی و تازه نفس
مرده شور این آینهها رو ببره با هم که مال اینجا هم خراب شد. که، البته قابل پیش بینی بود که به دلیل رطوبت بالا زودتر از وقت معمول آینههای اینجا هم خراب بشه
اینکه چیزی نیست، در یک روز تمام ساعتها من از کار افتاد. از ماشین گرفته تا دیواری و شبخواب
این مواقع بهترین برداشت و توجیح، عالم نشانهست
خلاصه که نه انتظار سخنرانی داشته باش از من نه عقل و درایت.
از گلی یادگرفتم، هروقت میترسم بلند با خودم حرف بزنم ولی اگر اینجا اینکار رو بکنم صدا میپیچه و بیشک، سکتة ناقص رو زدم
پس بهتره بیصدا بنویسم ولی از ترس قالب تهی نکنم
