۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

مچاله


دوباره مدتی‌ست دنبال بهونه می‌گردم از میز فرار کنم
وسطش یادم می‌افته رز پیوندی رو امتحان کنم یا کبوتر چرا پرید و خودم رو بندازم توی بالکنی و در نهایت، ازخونه بیرون
حالا این چه اصراریه که حتما باید یه کاری انجام بشه، نمی‌دون
اما می‌فهمم کم می‌آرم و حوصله کار ندارم.
اما، اگر کار نکنم دیگه کی، منه مهم باشه؟
ای داد بیداد چقدر تنگمه



من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...