۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

بلاروزگار عاشقیت

چقدر دل بعضی آدم‌ها خوشه، به‌خدا
من کی گفتم عاشق شدم؟ که سورو ساتی بپا شده و شما جاموندید؟
رفتم دکتر گفته دریچه میترال قلبت دچار پیری شده و وا داده. منم گفتم: وا
دکتر؛ من یه هفته‌است هی فکر می‌کنم عاشقم.
نگو این داره از کار می‌افته!
خب خبر از این بی‌مزه تر هم می‌شه؟
دکتر جان فرمودن: شاید دیگه قلبت کشش عشق و نداره و با شدت هیجان تازه ول شده؟
گفتم دکتر: آخه الکی که قلب ول نمی‌شه! بعد هم
منم اتفاق تازه‌ای برام نیفتاده که این از حال بره! تازه دکتر جون این برای آدم زنده‌اش دیگه تاپ و توپ هم نمی‌کنه؛ چه به وهم و خیال
گفت: پس سیگارت و بذار کنار بلکه دو روز بیشتر بمونی یکی پیدا بشه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

میترال عشق

پر از حس شکفتن و عشقه وجودم و بی‌قراری و دلهره‌های دائمی که قلبم رو به درد می‌آره
تاوان کدامین عشق ناتمام و به‌جا مانده از زندگی‌های دیرین است که اینچنین می‌شکنم
بر خود می‌لرزم و هراس عشق خواب از شبم گرفته
چه حال غریبی‌ست نازنینم؟
کجایی که همچنان در راه موندی نازنینم


کار از بغل و عشق و دلم می‌خواد گذشته.
شاید دریچه میترالم یه عیبی کرده و فکر می‌کنم، این درد عشقه؟
شاید فشارم زیادی افتاده فکر می‌کنم لرز هراس و دوری‌ست؟
شاید هپاتیتی چیزی گرفتم مجموعه همه‌اش تعبیر به عشق شده
خاک بر سر من که عمرم رو پی چیزی گذاشتم که شبیه هزار درد با و بی درمونه
خلایق هر چه لایق. تازه ادعای انالح........ ولش کن که آبرو ریزیش بیشتر از قوم فریدونه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

فریدون


بابا عیبه به خدا خانم انصاری حال می‌کنه بره ماه شما می‌ترسی من با این حرف‌ها سوسک بشم؟
جان من بیا کمی طنز گونه نگاهش کنیم یکبار دیگه مروری هم بر کتاب مقدس عهد عتیق کردیم هم بر نژاد آریایی
قبل از انسان ، نسناس و اهریمن روی زمین زندگی می‌کردن. « به جان مادرم این رو دیگه از خودم نگفتم. زحمت بکشید قران و باز کنید، همونجاست. » حالا بماند که چقدر سرمون منت این آفرینش شش روزه به نیت انسان گذاشتن. ولی ما قربتا ان الله به نیت خوب می‌گیریم و فرض از یوم را به دوره. ولی باز از گردن ما دور
نساناس‌ها با خودشون درگیر می‌شن و جن‌ها هم با هم. ابلیس میاد زمین و از آشوب پاک می‌کنه
بعد جناب آدم تشریف میارن با اهل و عیال به عدن
آریای‌ها هم که هلو پولو بودن و به چشم سیاها بس خوش نشستن، شدن ماموران خدا. هم سرزمین دادن و هم تمدن. الله و اکبر
بانو لیلیت که از قبل تبعید شد شرق اقیانوس هند. می‌شه نژاد زرد پوست
جناب قایبل هم بعد از اینکه خدمت هابیل رسید فرستادن شرق عدن، به شایعه‌ای محدوة بین‌النهرین و از اونجا به سمت اروپا
از قرار این خدایان برهنة یونانی چنان دل از او ربودن که جناب قابیل از زمین همسر اختیار کرد.« به‌خدا اینم توی عهد عتیق ثبته. خداهم غضب می‌کنه و می‌گه: چون پسران خدا با دختران زمین آمیزش کردن عمرشون از هزار سال به صد و بیست تنزل کرد چون دیگه ظرفیت آدم بودن نداره که هزار سال زنده بمونه
خاک به‌سرم ما همیشه از این مرد ایرانی و کمر به پایینش خوردیم
در نتیجه با جدایی کی‌آرش یا کورش خودمون و آمدنش به سمت ایران ، کیانیان دو تیره شدن و اولین پادشاهی که یونانیان دیدن همین جناب فریدون بود. که از آن پس به عنوان سر سلسله هخامنشی معروف شد
چیه؟ تو هم داغ کردی؟
باقی هم در هند جا خوش کردن
البته جناب کی‌آرش و بقول یونانیان کوروش در لشکر کشی به قفقاز دیوار حراصتی بخارا را تعمیر کردن و شایع شد
اسکند ذوالقرنین بین طایفة یاجوج و ماجوج دیوار کشید. تا مردم را از گزند اون‌ها حفظ کنه

دیوار مربوطه از بعد از دیوار چین شروع می‌شد تا خزر و از پایان دریا به بعد هم الی آخر ادامه داشت . که، از حملة اهالی خزر در امان باشند
ببین من اگه همین‌طور برم جلو دین و ایمون دیگه واسه هیچکی نمی‌مونه
تو انسان خدایی را رها نکن که هر کی به کی بوده مهم اینه
تو اشرف مخلوقات و جانشین او برای تجربة عشق و زیبایی در این جهانی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

افتخارات

فهمیدی چی شد؟
گندش درآمد واون یک ذره آبروی ایرانی هم بر باد رفت
دیروز دکتر ابراهیم واشقانی اسطوره شناس نابغه‌ای از دوستان اینجا بود و هر چه داشتیم به باد فنا داد و رفت
این دیگه موسیو زمان نیست که بگیم شایعه بود. یا راوی اهل بی‌بی‌سی لندن و ایشان چنان پوز افتخارات آریایی‌ام رو زد که دیگه نمی‌دونم به کدام سوراخ پناه ببرم؟
بذار بگم چی شده تا تو هم به‌قدر من حالشو ببری. آخه مصیبت وقتی گروهی بشه، از دردش کم می‌شه
خلاصه که ایلی کاکا سیاه که یحتمل بنا به فرمایشات ایشان خودشون از نیمکره جنوبی به ایران مهاجرت و فاتح بودن در ایران سکونت داشتند که در تاریخ به دیو لقب گرفتند
دیو = سیاه پوست
آریایی‌های مهاجر از سیبری تشریف آوردن و این سرزمین زیبا و پر افتخار را از چنگشون درآوردن
حالا توفکر می‌کنی روت بشه جایی بگی ما هم مثل اسرائیل یا امریکا قاصب سرزمین مادری سیاهان بودیم؟
یا اول که سیاه نیم‌کره که تشریف فرما شدن خدمت چه قومی را رسیدن و سرزمینشون رو تصاحب کردن؟
آریایی‌های سرما زده هم که کلی داستان اسطوره‌ای در پسه اون قد و قامت بلند و چهرهای سفیدشون اون‌ها را به خاندان مقدسی بدل ساخته از سیبری تشریفشون رو آوردن به سرزمین معتدل و بهشتی ما و تقسیمات بعدی که همه می‌دونیم
تموم نشده بیا پایین باقیش مونده

کی‌آرش = کورش


شایعه است که، آریایی تبار والا مقام هنر نوشتن را از دیوان آموختند. برای همین ما از واژة دیوان حافظ استفاده می‌کنیم.
دیگه پز چی داریم بدیم؟
من یواشی دلم و خوش می‌کنم به اینکه، در نیمکرة جنوبی بدعت هیچ‌گونه خلاقیتی گذاشته نخواهد شد.
چون گرما مجالی برای خلاقیت و صحرای خشک مجالی برای تفکر بیرونی نمی‌گذاره
بگیم از قومی که پیش از اون‌ها در ایران ساکن بودن و نوشتن را آموخته باشن

خب پس این قوم آریایی مقدس که بنا به گفتة ایشان یحتمل " جناب آدم و خواهر و مادرش بودن " به این سرزمین آمدن برای ایجاد تعادل و تمدن.
قابیل به شرق عدن رفت که می‌شه سمت هندوستان
لابد
شیث هم به بلاد فرنگ رفته و شد نژاد ژرمن، که به معنای "مردآریایی‌"ست
حالا این بی‌سوادها چطور به این تمدن افسانه‌ای رسیدن الله و اعلم؟
خلاصه که اوضاعی‌ست که بهترین حالتش بی‌سوادی است و نفهمیدن. من که خیلی وقته به خودمم شک کردم
یه روز می‌شنویم از نسل "مشیه و مشیانه " نژاد " کی‌او‌مرث " یا کیومرث" و یا " گیومرث " بودیم که از بوته ریواس براومدیم و باید مواظب باشیم روزی خورشت نشیم

حالا هم منت دیوان به سرمون نشست
جماعت هم که ربه‌ر هر کی میاد بهمون خط می‌ده و یه روز خدا بر عرش است و روز دیگر بر فرش
دیگه پز چی رو داریم بدیم؟
تازه این وسط حضور لیلیت هم سندیتی بیشتر پیدا کرد که تبعید شد به شرق اقیانوس هند
میگم‌ها، قیامت همین فروپاشی باورها نیست؟
ما موندیم و زرتشت، کی تق اینم دربیاد خدا داند.
چون در این باب هم می‌فرمایند: زرتشت و میترا یکی‌ست.
من که داغ کردم
یکی بیاد و افکارم رو از زمین جمع و روی بند پهن
کنه.

شاید زیر آفتاب دوباره تطهیر بشه و به رویای خوش تقدس آریایی تباری و اولاد آدمی فرو برم که این به از هیچی‌ست


سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...