۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

بلاروزگار عاشقیت

چقدر دل بعضی آدم‌ها خوشه، به‌خدا
من کی گفتم عاشق شدم؟ که سورو ساتی بپا شده و شما جاموندید؟
رفتم دکتر گفته دریچه میترال قلبت دچار پیری شده و وا داده. منم گفتم: وا
دکتر؛ من یه هفته‌است هی فکر می‌کنم عاشقم.
نگو این داره از کار می‌افته!
خب خبر از این بی‌مزه تر هم می‌شه؟
دکتر جان فرمودن: شاید دیگه قلبت کشش عشق و نداره و با شدت هیجان تازه ول شده؟
گفتم دکتر: آخه الکی که قلب ول نمی‌شه! بعد هم
منم اتفاق تازه‌ای برام نیفتاده که این از حال بره! تازه دکتر جون این برای آدم زنده‌اش دیگه تاپ و توپ هم نمی‌کنه؛ چه به وهم و خیال
گفت: پس سیگارت و بذار کنار بلکه دو روز بیشتر بمونی یکی پیدا بشه

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...